لاغر شوید



http://img4up.com/up2/84880501732779726240.jpg

چرا فقط تعداد کمی از ما می توانیم وزن کم کنیم ؟ راز کاهش وزن در استراتژی ما برای کاهش وزن نهفته است.

کمتر بخور، بیشتر ورزش کن... این دستور کار عمومی برای کاهش وزن است و همه ما این را می دانیم. خوب ... همه ما که اینها را شنیده ایم پس چرا نمی توانیم به آن عمل کنیم ؟؟؟

تعهد مهم است، در حقیقت لازم و ضروری است، اما در حقیقت این تنها آغاز کار است. برای یک رژیم غذایی موفق باید بین آنچه باید انجام دهیم ( رژیم غذایی ) و آنچه دوست داریم یک پل ارتباطی برقرار کنیم. برای اینکار تنها به یک طرح و برنامه استراتژیک احتیاج داریم چون هیچ کاری بدون برنامه ریزی و راهکارهای از پیش طراحی شده انجام پذیر نیست.


- استراتژی اول: هدف خاص داشته باشید!

وقتی هدف ما مبهم است مانند ( من می خواهم وزن کم کنم !!! ) در واقع برای شکست خود در حال برنامه ریزی هستیم. مطمئن هستم جمله قبلی برایتان بسیار آشناست چون تا همین الان شاید چندین مرتبه به خود گفته اید ( من می خواهم وزن کم کنم !!! ) اما بعد از چند روز و حتی شاید چند ساعت به خود آمده اید و مشاهده کرده اید که برخلاف هدف خود مشغول خوردن یک پیتزای خانواده و آن هم با یک نوشابه خنک هستید !

انگیزه انسان زمانی واقعی است که مغر انسان تفاوت بین ( آنچه شما هستید ) و ( آنچه شما می خواهید باشید) را درک کند. وقتی هدف شما یک هدف خاص باشید و بگویید ( من می خواهم 5 کیلوگرم وزن کم کنم ! ) تفاوت کاملاً مشخص است ( من می خواهم وزن کم کنم !!! ) و مغز شما به بررسی می پردازد ( توجه، تخیل، تلاش و نیروی اراده ).یک هدف مشخص مانند این است : من 110 کیلو هستم و می خواهم به وزن 80 کیلوگرم برسم. پس من 30 کیلوگرم اضافه وزن دارم!

با مشخص شدن واقعی و شفاف هدف، انگیزه واقعی شما مشخص می شود و شانس بیشتری برای موفقیت خواهید داشت.

- استراتژی دوم: تهیه اگر چنین شد پس باید ... این کار را بکنم !

در مواجهه با هوس ای غیر منتظره ( دسرهای میهمانی، فست فود ها) که تهدیدی برای برنامه کاهش وزن ما هستند، باید از استراتژی ( اگر چنین شد، پس باید ... ) استفاده کرد:

  • اگر دسر آمد، من قهوه سفارش می دهم !
  • اگر مجبور شدم به فست فود بروم، من سالاد سفارش می دهم !

قبل از شروع هر برنامه کاهش وزن جدید، تجربیات گذشته ای را که موجب شدند تا نتوانید به موفقیت برسید را نوشته و از همین الان روش های مقابله با آن شرایط و تهدیدات را آماده کنید.

- استراتژی سوم: پیگیری روند موفقیت!

میزان موفقیت و تعهد به برنامه کاهش وزن خود را هر روز دنبال کنید. شاید بهترین روش این باشد که در یک دفترچه وزن فعلی و وزنی را که می خواهید به آن برسید را یادداشت کرده و پس از شروع برنامه هر روز اطلاعات وزن خود را با تاریخ در آن یادداشت کنید. با این روش مغز شما هر روز بهتر درک می کند که چه مقدار دیگر باید وزن شما کم شود تا به هدف خود برسید. با این روش انگیزه شما هر روز تقویت می شود و بهتر می توانید با شرایط تهدید کننده ای که شما را وسوسه می کنند مقابله کنید.

- استراتژی چهارم: خوش بین واقع گرا باشید!

باید از روز اول پذیرفت کار سختی در پیش داریم. به نظر من کاهش وزن کار بسیار دشواری است. اما اعتقاد داشتن به موفقیت در برنامه کاهش وزن کار بسیار آسانی است. اگر از ابتدا بدانیم راه دشواری پیش رو داریم اما به روش کاهش وزن و برنامه ای که داریم اعتماد و اعتقاد داشته باشیم، تحمل سختی های مسیر بسیار آسان می شود. یک تکنیک معرکه : عکس صورت خود را بر روی تصویر بدنی که دوست دارید داشته باشید مونتاژ کرده و هر روز و هر زمان که احساس خستگی داشتید به آن نگاه کنید تا انرژی شما چند برابر شود.

- استراتژی پنجم: تقویت اراده!

روش تقویت اراده و خویشتنداری همانند روش تقویت ماهیچه ها و عضلات بدن است. این قدرت همانند قدرت فرد با فرد و زمان با زمان متفاوت است. همانند ماهیچه بازو شما که پس از تحمل وزن زیاد خسته می شود، اراده هم پس از تحمل فشار ناشی از برنامه کاهش وزن دچار خستگی شده و ضعیف می شود. پس همانند زمانی که دست شما خسته شده است و میبایست بار روی آن را زمین گذاشته و مقداری دست خود را بچرخانید تا خستگی آن گرفته شود، برای کاهش خستگی و تقویت اراده نیز یک چنین کاری باید انجام داد. برنامه های روتین غذایی همه را خسته می کند. پس برنامه کاهش وزنی را انتخاب کنید که باعث تقویت اراده شما شود.

بي اشتهايي عصبي   ;پراشتهايي عصبي



علایم بی اشتهایی عصبی:

1) گرسنگي كشيدن عمدي به ميزاني قابل توجه

2) تمايل به وقفه براي لاغري و ترس مرضي از چاقي

3) وجود علائم و نشانه هاي ناشي از گرسنگي كشيدن و روزه داري

قريب به نيمي از اين افراد به علت كاهش شديد مصرف كلي غذا دچار كاهش وزن مي شوند و برخي از آنها برنامه هاي ورزشي و سفت و سختي را انجام مي دهند. نصف ديگر اين بيماران نيز رژيم غذايي سختگيرانه اي را براي خود تنظيم مي كنند ولي كنترل خود را از دست مي دهند و مرتب دسته به پرخوري مي زنند.

بي اشتهايي عصبي در زنان شايع تر از مردان است و معمولاً در نوجواني شروع مي شود

بي اشتهايي عصبي كه به آن بي اشتهايي رواني نيز مي گويند اغلب در سنين نوجواني ديده مي شود در دوران كودكي به ندرت يافت مي شود. اغلب بين 10 تا 30 سالگي ديده مي شود اين افراد معمولاً از هوش بهره عالي يا حتي بالاتر برخوردارند و اكثراً با نشاط، هيجاني، مستبد، خودراي و لجباز هستند و بدون علت مشخصي از خوردن غذا امتناع مي كنند. جنب و جوش و فعاليت عادي دارند و مريض به نظر نمي آيند. 

كاهش وزن بدن به سرعت پيش مي آيد لاغري و رنگ پريدگي در عرض چند روز مشخص مي گردد. علت اين بي اشتهايي بيشتر به روابط بين كودك و مادر و اعضاي خانواده حاصل مي شود. نارسايي، كمبود عاطفي، دوري از مادر، حساسيت كودك و احتياج او به محبت و بلاخره وسواس و اضطراب كودكان نسبت به اجراي صحيح قوانين بهداشت و تغذيه كودك از علل اصلي و مهم به نظر مي آيد. در سنين نوجواني و دوران بلوغ بي اشهايي عصبي به مراتب بيشتر ديده مي شود و 95% مخصوص دختران است. 

علائم: لاغري شديد و سريع، كاهش وزن پيش رونده، قطع عادت ماهيانه، تأخير پيشرفت علائم دوران بلوغ، رنگ پريدگي، كم خوني، باقي ماندن فعاليت عادي در كار روزانه بدون احساس خستگي كمي و بدن، سقوط فشار خون و نقص ضربان قلب و خشكي پوست از علائمي اصلي است. اين بيماران افرادي حساس، باهوش، هيجاني، و احساساتي هستند و بي اشتهايي عصبي علائم بارزي از ضربه هاي دروني، شكست ها، ناكامي ها، حوادث ناگهاني، كشمكش هاي دروني، و اضطراب و افسردگي آنهاست. اين بيماري در طبقات اجتماعي بالا و جوامعي كه طرفدار لاغري و سالن هاي زيبايي هستند به مراتب ديده مي شود.

 

بي اشتهايي عصبي كه به آن بي اشتهايي رواني نيز مي گويند اغلب در سنين نوجواني ديده مي شود در دوران كودكي به ندرت يافت مي شود. اغلب بين 10 تا 30 سالگي ديده مي شود اين افراد معمولاً از هوش بهره عالي يا حتي بالاتر برخوردارند و اكثراً با نشاط، هيجاني، مستبد، خودراي و لجباز هستند و بدون علت مشخصي از خوردن غذا امتناع مي كنند. جنب و جوش و فعاليت عادي دارند و مريض به نظر نمي آيند.  آيد لاغري و رنگ پريدگي در عرض چند روز مشخص مي گردد. علت اين بي اشتهايي بيشتر به روابط بين كودك و مادر و اعضاي خانواده حاصل مي شود. نارسايي، كمبود عاطفي، دوري از مادر، حساسيت كودك و احتياج او به محبت و بلاخره وسواس و اضطراب كودكان نسبت به اجراي صحيح قوانين بهداشت و تغذيه كودك از علل اصلي و مهم به نظر مي آيد. در سنين نوجواني و دوران بلوغ بي اشهايي عصبي به مراتب بيشتر ديده مي شود و 95% مخصوص دختران است. 

علائم: لاغري شديد و سريع، كاهش وزن پيش رونده، قطع عادت ماهيانه، تأخير پيشرفت علائم دوران بلوغ، رنگ پريدگي، كم خوني، باقي ماندن فعاليت عادي در كار روزانه بدون احساس خستگي كمي و بدن، سقوط فشار خون و نقص ضربان قلب و خشكي پوست از علائمي اصلي است. اين بيماران افرادي حساس، باهوش، هيجاني، و احساساتي هستند و بي اشتهايي عصبي علائم بارزي از ضربه هاي دروني، شكست ها، ناكامي ها، حوادث ناگهاني، كشمكش هاي دروني، و اضطراب و افسردگي آنهاست. اين بيماري در طبقات اجتماعي بالا و جوامعي كه طرفدار لاغري و سالن هاي زيبايي هستند به مراتب ديده مي شود.

 

بي اشتهايي رواني در نوجوا نان و جوانان و معمولاً در دخترها معمول تر است، اصطلاح بي اشتهايي رواني اولين بار توسط ويليام گال در اواخر دهه 1880 مطرح شد. ويژگي اصلي اين اختلال ترس شديد از افزايش وزن و اختلال قابل ملاحظه در درك شكل يا اندازه بدن است. هر چند نام بي اشتهايي عصبي نوعي اشتها نداشتن به غذا را القا مي كند، اين گروه از مبتلايان اشتهاي كافي دارند مبتلايان از گرسنگي شديد رنج مي رند در اين اختلال فرد وزن بدنش را زير كمترين حد متناسب با سن و قد خود حفظ مي كند. آنها پيوسته به دنبال لاغر شدن هستند و به قدري رژيم مي گيرند و كم خوري مي كنند كه دچار سوء تغذيه مي شوند. و گاهي هم مي ميرند. افراد مبتلا به بي اشتهايي رواني گرسنگي خود را انكار مي كنند اين افراد نوعي وسواس فكري براي پرهيز از چاقي دارند و با اينكه به ندرت سابقه چاقي داشته اند از چاقي مي ترسند و در نتيجه خورد و خوراكشان را به شدت كم مي كنند 

بي اشتهايي عصبي ممكن است دو نوع باشد: محدود كننده و خوردن با ولع ـ تخليه.

در نوع اول فرد وزن خود را از طريق رژيم غذايي ـ روزه گرفتن يا ورزش مفرط از دست مي دهد. در نوع دوم فرد مبتلا اقدام به خوردن با ولع و تخليه مي كند. اين گروه بعد از پرخوري از طريق استفراغ عمدي يا مصرف نابجاي ملين ها ـ اقدام به تخليه مي كنند. در دخترها اين اختلال با قطع عادت ماهيانه نمود مي يابد. افراد مبتلا به اين اختلال معمولاً افسرده، كناره گير، تحريك پذير و بي خواب هستن و تمايل چنداني به فعاليت جنسي نشان نمي دهند. احساس ناكارآمدي، نياز قوي به كنترل محيط، تفكر انعطاف ناپذير، خودجوش و اجتماعي محدود، محدوديت آشكار در ابتكار و بيان هيجان دارند. درون گرا، خودخواه، فريب كار، كمال گرا و پيش فعال هستند. بي اشتهايي عصبي به ندرت قبل از بلوغ شروع مي شود.

وقتي اين اختلال در اوايل نوجواني (13 تا 18 سال) شروع مي شود احتمال دارد با پيش آگاهي بيشتري همراه باشد. اين افراد معمولاً منكر وجود هر مشكلي هستند و نوعاً خود را نوجواني مي پندارند كه اندكي اضافه وزن دارند. 

ملاك هاي تشخيصي بي اشتهايي رواني:

1) كاهش وزن(15% زير وزن مناسب)

2) داشتن تصورات غلط در مورد بدن

3) ترس افراطي در مورد اضافه وزن، ترس از چاق شدن، رژيم غذايي سفت و سخت

4) فقدان دوران قاعدگي

( کاشانی، وزیری ، 1381 )

اين افراد هر بار مقداري از مصرف غذاي خود مي كاهند و به تدريج به حذف وعده هاي غذايي مي انجامد و شخص از كاهش وزن خود لذت مي برد. استخوان هاي برجسته ـ چشمهاي گود رفته، استخوان هاي برآمده در زير پوست، پوست و موي خشك، دست و پاي كبود و سرد، رويش موهاي نرم در صورت و اندام ها، نبض كند و ضعيف، فشار خون پايين از ديگر علائم اين اختلال است.

زناني كه به اختلال بي اشتهايي عصبي مبتلا هستند پس از نخستين قاعدگي دچار فقدان قاعدگي مي شوند. برخي از اين افراد احساس چاقي زايد مي كنند اما سايرين اذعان دارند كه لاغرند با اين وجود اين افراد اين نگراني را دارند كه بخش هاي معيني از بدنشان به ويژه شكم، باسن و ران هايشان بسيار چاق هستند آنها ممكن است براي برآورد اندازه يا وزن بدنشان از فنون بسياري استفاده مي كنند از جمله وزن كشي مكرر، اندازه گيري وسواس اندام ها و استفاده مستمر از آينه براي بازبيني قسمتهايي كه چاق تصور مي شوند. عزت نفس مبتلايان به بي اشتهايي عصبي به شدت به شكل و وزن بدنشان وابسته است.


فقدان قاعدگي در زناني كه به سن قاعدگي رسيده اند شاخص كژكاري فيزيولوژيكي در بي اشتهايي عصبي است. در بسياري از مبتلايان نشانه هاي افسردگي مانند خلق افسرده، كناره گيري اجتماعي تحريك پذيري، بي خوابي و كاهش علاقه به فعاليت جنسي ظاهر مي شود. ساير ويژگي هايي كه گاهي با بي اشتهايي عصبي همراه مي شوند مشتمل بر نگراني درباره خوردن در جمع، احساس ناكارآمدي، نياز قوي به كنترل محيط خود، تفكر انعطاف ناپذير هستند.

ملاك هاي تشخيصي بي اشتهايي عصبي:

1) خودداري از حفظ كم ترين وزن بهنجار يا بالاتر از آن متناسب با سن و قد

2) ترس شديد از افزايش وزن يا چاق شدن حتي وقتي بيش از حد لاغرند

3) فقدان قاعدگي يعني فقدان حداقل سه دوره قاعدگي پياپي در زنان پس از نخستين قاعدگي 


روان بي اشتهايي اختلالي است كه معمولاً پس از تصميم فرد براي كاهش مقداري از ورن خود و يا در پي يك رويداد تنيدگي زا مانند جدايي والدين، دور شدن از خانه و يا يك شكست شخصي بروز مي كند. اگرچه بسياري از مبتلايان به اين اختلال بهبود مي يابند اما وضع جسماني حدود 5% تا 18% آنان به گونه اي به وخامت مي گرايد كه مرگ را در پي دارد. قله سني بروز روان بي اشتهايي بين 14 تا 18 سالگي است اما اين اختلال مي تواند در هر سني متجلي شود. افزون بر ويژگي هاي روان شناختي مادر و سرمايه گذاري وي بر فرزندش، عوامل ديگري مانند عوامل زيست شناختي، خانوادگي، فرهنگي ـ اجتماعي، روان شناختي و پيامدهاي بيماري هاي جسمي مي تواند بر رفتارهاي غذايي تأثير گذارد. حدود 90% اين بيماران زنان هستند و روان بي اشتهايي در پسران به مراتب كمتر از دختران است. 

به طور كلي در پسران مبتلا به روان بي اشتهايي نشانه هايي قابل مشاهده اند: گرايش به انزوا طلبي عدم رغبت نسبت به كار بي هدفي و داشتن مشكلات در روابط بين شخصي ـ رياضت طلبي. در اين بيماري پدران ضعف خويشتن پسرشان را طرد كرده اند در حالي كه مادران رگه هاي زنانه را در اين پسران شكوفا ساخته اند و به اين ترتيب هيچ يك از والدين نتوانسته اند اين نوجوانان را در بزرگسال شدن ياري دهند.

بنابراين روان بي اشتهايي يك واكنش كم و بيش زنانه است كه به هنگام وجود زمينه مساعد در پسران بروز مي كند.

اين نوع روان بي اشتهايي را محدود كننده مي گويند كه فرد در ابتدا مواد شيرين و غذاهاي چاق كننده را از فهرست غذايي خود حذف مي كند و فقط از غذاهاي پرتئين دار و كم كالري استفاده مي كنند. اين افراد لذت غذا خوردن را از دست مي دهند و مقدار كالري روزانه را به 600 تا 800 مي رسانند.ضوابط اصلي روان بي اشتهايي را مي توان به گونه اي كه در پس مي آيد برشمرد:

1) تمايل شديد به لاغري و ترس مرضي از چاق شدن

2) دل مشغولي نسبت به اغذيه

3) بروز پاره اي از اختلالات شناختي

4) مشكلات خلقي و شخصيتي

5) پيامدهاي مشخص پزشكي


لاغر شدن هدف اصلي زندگي روان ـ بي اشتها را تشكيل مي دهد اما مبناي دل مشغولي هاي او ترس است. ترس از چاقي و فربهي. از اين رو روان بي اشتهايي را «چاقي مرضي» نيز ناميده اند.

افراد روان بي اشتها حدي را براي وزن خود تعيين مي كنند كه به مراتب پايين تر از حد قابل قبول براي هم سنها و هم قدهاي آن هاست. اين افراد وقت زيادي را به فكر كردن و مطالعه درباره ي غذاها و برنامه ريزي براي غذاي محدود خود صرف مي كنند. محتواي بسياري از خواب هاي آن ها را تصاوير غذايي و خوردن تشكيل مي دهد. 

پوست زبر و خشك مي شود، ترك مي خورد، گونه ها گود مي افتند، پهنه صورت چروكيده و ناخنها شكننده مي شوند. انتهاي دست ها و پاها كبود مي گردند، اختلالات گوارش مانند يبوست پايدار و مقاوم نيز در بيماران ديده مي شود.


همه گير شناسي: انواع اختلالات خوردن در 4 درصد نوجوانان و جوانان محصل گزارش شده است. بي اشتهايي عصبي در دختران نابالغ و پسرها افزايش يافته است. شايع ترين سن آن نوجواني است. 5 درصد بيماران مبتلا در اوايل دهه سوم عمر به اين اختلال دچار مي شوند. بر اساس DSm-IV-IR شايع ترين سن شروع اين اختلال بين 14 تا 18 سالگي است ميزان شيوع آن 10 تا 20 برابر بيتر پسرها است.

بي اشتهايي عصبي در 65 درصد موارد با افسردگي همراه است. اختلال وسواس ـ جبري در 26 درصد موارد اين اختلال وجود دارد. 

در صورت وجود شرايط زير مي گويم بي اشتهايي عصبي وجود دارد:

1) فرد عمدتاً وزن خود را كاهش مي دهد.

2) بيمار ترس شديد از چاق شدن دارد.

3) اين رفتارها و آسيب رواني دست كم سه ماه طول مي كشد.


اكثر رفتارهاي غير عادي معطوف به كاهش وزن در خفا صورت مي گيرد. بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي معمولاً از خوردن غذا با افراد خانواده يا اماكن عمومي امتناع مي كنند بيماران مبتلا به اين اختلال در مورد غذا رفتارهاي خاصي نشان مي دهند. در تمام قسمت هاي خانه انواع غذاها را پنهان كرد. و هميشه در جيب و كيف خود مقدار زيادي شكلات و شيريني دارند. رفتار وسواسي ـ جبري، افسردگي و اضطراب ساير علائم رواني بي اشتهايي عصبي هستند. بيماران اغلب غير قابل انعطاف و كمال گرا هستند. بسياري بيماران نوجوان مبتلا به بي اشتهايي عصبي دچار تأخير در رشد رواني اجتماعي جنسي هستند. در بالغين همراه با شروع اختلال ميل جنسي شديداً كاهش مي يابد. مبتلايان به بي اشتهايي عصبي غالباً افرادي تودار و مخفي كار هستند و علائم باليني خود را انكار مي كنند و در برابر درمان مقاومت مي ورزند. 

اختلال بي اشتهايي عصبي مي تواند علت اجتماعي داشته باشد. تأكيد اجتماعي بر لاغري و ورزش، رويه بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي را تقويت مي كنند. شواهدي وجود دارد كه اين بيماران روابط نزديك ولي مشكل داري با والدينشان دارند. در خانواده هايي كه كودكان مبتلا به اختلالات خوردن وجود دارد ميزان بالايي از خصومت، هرج و مرج و انزوا وجود دارد و همدلي و مراقبت در اين خانواده ها اندك است.

به نظر مي رسد بي اشتهايي عصبي واكنش در مقابل خواسته نوجوانان براي استقلال بيشتر و افزايش عملكرد جنسي و اجتماعي آن است. اين بيماران نوعاً فاقد حس خودمختاري و «خود بودن» هستند. بسياري از آنها احساس مي كنند كه جسمشان به نوعي در كنترل پدر و مادرشان است به طوري كه گرسنگي كشيدن خود خواسته ممكن است تلاش براي كسب اعتبار به عنوان فردي خاص و منحصر به فرد باشد. 

مطالعه اي كه اخيراً در مورد انواع بيماران مبتلا به بي اشتهايي انجام شده نشان داده است كه به نظر مي رسد احتمال بهبودي در نوع محدود كننده بي اشتهايي عصبي كمتر از نوع پرخوري ـ پاك سازي است.

مطالعاتي كه بر اساس پي گيري 10 ساله در ايالت متحده انجام شده است نشان مي دهد حدود يك چهارم اين بيماران به طور كامل بهبود مي يابند و نيم ديگري از آن ها بهبود قابل ملاحظه اي يافته و عملكرد نسبتاً خوبي پيدا مي كنند. يك چهارم باقي مانده به طور كلي 7 درصد موارد مرگ و مير و آنهايي را كه عملكرد ضعيف و كاهش وزن دارند را شامل مي شوند. 

تشخیص افتراقی

تشخیص افتراقی بی اشتهایی عصبی با انکار علائم بالینی از سوی بیماران ، مخفی کاری آنها در مورد آداب  عجیب و غریب غذا خوردن و مقاومت آنها در جستجوی درجستوجوی درمان پیچیده تر می شود. درمانگر باید مطمئن شود که بیمار مبتلا به یک بیماری طبی نیست که بتواند کاهش وزن را توجیه کند ( مثل تومور مغزی و سرطان) . اختلال بی اشتهایی عصبی و افسردگی چندین خصوصیت مشترک دارند که از جمله می توان از موارد زیر نام برد: احساس افسردکی ، دوره های گریه کردن، اختلال خواب، نشخوارهای ذهنی وسواس گونه  و افکار گاه به گاه خودکشی. با این حال این دو اختلال چندین نقطه ی افتراق مشخص دارند: عموما بیمار مبتلا به اختلال افسردگی  دچار کاهش اشتهاس  در حالی که بیمار مبتلا به بی اشتهایی عصبی  اظهار می کند که اشتهای طبیعی دارد  و احساس گرسنگی می کند فقط در مراحل پیشرفته بی اشتهایی عصبی بیمار دچار بی اشتهایی می شود.

نوسانات وزن ، استفراغ و دستکاری غیر عادی غذا ممکن است در اختلال جسمانی سازی دیده شودولی عموما کاهش وزن در بی اشتهایی عصبی خیلی بیشتر از جسمانی سازی است و در جسمانی سازی بیمار ترس بیمارگونه ای از چاق شده ندارد در حالی که این پدیده در بی اشتهایی عصبی نادر است.  قطع قاعدگی در جسمانی سازی بیش از سه ماه غیر معمول است.

 در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی هذیان های مربوط به غذا بندرت معطوف به محتوای کالری آنهاست. و بیش فعالی که در بی اشتهایی عصبی دیده می شود  در این بیماران وجود ندارد. بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی عادات عجیب و غریب غذا خوردن دارند اما سندرم کامل بی اشتهایی عصبی را ندارند. بی اشتهایی عصبی باید از پراشتهایی عصبی افتراق داده شود. در اختلال اخیر دوره های پرخوری وجود دارد و به دنبال آنها خلق افسرده افکار تحقیر نفسو استفراغ عمدی روی می دهد و بیمار در عین حال وزنش را در محدوده ی طبیعی نگه می دارد.  در این بیماری به ندرت 15 درصد کاهش وزن دیده می شود  این دو اختلال به طور شایعی با هم می آیند. 

درمان:

بستري در بيمارستان:

هدف اوليه در درمان بي اشتهايي عصبي بازگرداندن وضعيت تغذيه اي بيمار به حالت طبيعي است. كم آبي بدن، گرسنگي و عدم تعادل الكتروليتي ممكن است موجب اختلال جدي در تندرستي و در برخي موارد مرگ شود. به طور كلي توصيه مي شود بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي كه وزنشان 20 درصد كم تر از وزن مورد انتظار بر حسب قد آنهاست در برنامه هاي بستري قرار گيرند و بيماراني كه وزنشان 30 درصد كمتر از وزن مورد انتظار است نيازمند بستري در بخش رواني براي 2 تا 6 ماه هستند. 

برنامه هاي روان پزشكي بيمارستاني براي بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي عموماً شامل تركيبي از مداراي رفتاري، روان درماني انفرادي، درمان و آموزش خانوادگي و در برخي موارد داروهاي روانگردان است. اكثر بيماران علاقه اي به درمان روانپزشكي ندارند و حتي در مقابل آن مقاومت مي ورزند. و غالباً دوستان و بستگان را نگران حال بيماران هستند. بر خلاف ميل خودشان آن را به مطب پزشك مي آورند. تأكيد بر فوايد درمان نظير رفع بي خوابي و علائم افسردگي ممكن است در قانع كردن بيمار براي بستري شدن داوطلبانه موثر باشد.  

در طي اداره كلي مبتلا به بي اشتهايي عصبي در جريان يك برنامه درماني در بيمارستان نكات زير بايد در نظر گرفت: بيمار بايد هر روز پس از تخليه مثانه وزن شود ـ ميزان دريافت روزانه مايعات و حجم ادرار ثبت گردد ـ از استفراغ عمدي بيمار جلوگيري شود ـ اگر اسهال روي داد به معني آن است كه بيمار مخفيانه مسهل مصرف كرده است. پس از ترخيص از بيمارستان معمولاً لازم است كنترل سرپايي ادامه يابد. 

درمان شناختي ـ رفتاري:

اصول درمان شناختي و رفتاري را مي توان هم به صورت سرپايي و هم در شرايط بستري به كار برد. كنترل ، يكي از اجزاي اسايي درمان شناختي ـ رفتاري است. به بيماران ياد داده مي شود كه بر مصرف غذاي خود، احساسات و هيجاناتشان، رفتارهاي پرخوري و پاكسازي و مشكلاتشان در روابط بين فردي كنترل كنند. بيماران مي آموزند كه ساختارهاي شناختي خود را تجديد كنند تا افكارشان مشخص شده و باورهاي محوري خود را به چالش بكشند. حل مسئله روش اختصاصي است كه به وسيله آن بيمار ياد مي گيرد چگونه فكر كند و راهكارهايي را براي مدارا با مشكلات مربوط به غذا و مشكلات بين فردي ابداع نمايد.

خانواده درماني:

تحليل خانوادگي در مورد تمام بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي كه با خانواده خود زندگي مي كنند ضروري است. در برخي موارد خانواده درماني ممكن نيست ولي مي توان مسائلي نظير روابط خانوادگي را در درمان انفرادي مورد بررسي قرار داد. گاهي اوقات جلسات مشاوره كوتاه مدت با اعضاي نزديك خانواده تنهاچيزي است كه براي خانواده درماني لازم است. مبتلايان به بي اشتهايي عصبي كه كمتر از 18 سال سن داشتند از خانواده درماني سود بردند ولي بيماراني كه پبيشتر از 18 سال داشتند از خانواده درماني كمتر از ساير روش هاي درمان نتيجه گرفته اند. 

درمان:

1) نجات جان بيمار شامل درمان رفتاري، شناختي ـ رفتاري تا بستري كردن در بيمارستان و دارو درماني است بديهي است با كاهش وزن درمان با بستري كردن در بيمارستان يك اقدام فوري خواهد بود. در اين راستا كنترل وزن روزانه فرد بعد از تخليه مثانه، جلوگيري از استفراغ ـ افزايش تعداد دفعات تغذيه و كنترل كالري مورد نياز، استفاده از تقويت مثبت و منفي، باز خوردهاي اطلاعاتي، آرميدگي، طرح ريزي براي غذا و تلاش در جهت دگرگون سازي تصويرش توصيه شده است.

2) تلاش براي درمان مشكلات رواني فرد از طريق روان درماني خانواده و ارزيابي تعاملات بين اعضاي خانواده، شناخت نگرش ها و فرض هاي اشتباهي فرد مبتلا و مشخصي ساختن آن ها.


با روش هاي جديد درماني و داروهاي آرامبخش و ضدافسردگي و آنتي هيستامين هاي با اثر ضد سروتونيني قوي اين بيماران قابل درمان هستند و بهترين علامت بهبود بازگشت عادت ماهيانه و افزايش تدريجي وزن و برگشت اشتها به حالت عادي و از بين رفتن احساس فشار در معده و نگرش از تصوير و خود مشغولي بدني است.

با روان درماني و خانواده درماني تصورات نادرست درباره چاق بودن و ترس از افزايش وزن را از بين برد.


پراشتهايي عصبي:

پراشتهايي عصبي نوعي پرخوري توصيف شده است كه همراه با روش هاي نامتناسب جلوگيري از افزايش وزن است فرد بعد از خاتمه پرخوري دچار احساس گناه، افسردگي يا نفرت از خود مي شوند. افراد مبتلا به پراشتهايي عصبي همچنين براي جلوگيري از افزايش وزن، به رفتارهاي جبراني عود كننده اي نظير پاكسازي (استفراغ عمدي ـ استفاده مكرر از مسهل و مدر)، روزه گرفتن يا ورزش مفرط مي پردازند. اين پرخوري ها سبب حالت وحشتزدگي در فرد مي شود چون بيمار احساس مي كند كه خوردن وي از كنترل خارج شده است.

بر طبق DSm-IV-IR ملاك هاي اصلي پر اشتهايي عصبي عبارتند از:

1)دوره هاي پرخوري كه بسامد آن ها نسبتاً بالاست (هفته اي دست كم 2 تا 3 بار) و حداقل 3 ماه طول كشيده اند.

2) رفتارهاي جبراني متعاقب پرخوري به منظور پيش گيري از افزايش وزن كه عمدتاً به صورت استفراغ ـ سوء مصرف ملين، مدر يا داروهاي استفراغ آور انجام مي شوند (10 درصد) در 20 درصد موارد بيمار به عنوان رفتار جبراني به ورزش مفرط يا رژيم هاي سخت روي مي آورد.

3) وزن به اندازه بي اشتهايي عصبي پايين نيست.

4) بيمار ترس مرضي از چاق شدن دارد، بي وقفه تمايل به لاغر شدن دارد. ارزيابي فرد از خويشتن به ميزان زيادي وابسته به شكل و وزن بدن است.


استفراغ يافته شايعي است كه معمولاً با داخل كردن انگشت در حلق ايجاد مي شود استفراغ درد شكمي و احساس نفخ را بر طرف مي كند و به بيمار امكان مي دهد بدون ترس از چاق شدن، به پرخوري ادامه دهد. افسردگي غالباً پس از اين دوره فرا مي رسد و به «دلتنگي پس از پرخوري» معروف است. بعضي بيماران بدون توجه به مزه غذا علاقه به غذاهاي پرحجم دارند. غذاها مخفيانه و سريع خورده مي شوند و گاهي خوب جويده نمي شوند. اين بيماران در مورد اين كه در نظر ديگران جلوه مي كنند و نيز جذابيت جنسي تا تصوير بدني و ظاهر خود نگران هستند. در مقايسه با مبتلايان به بي اشتهايي عصبي كه علاقه اي به روابط جنسي ندارند اين بيماران از لحاظ جنسي فعال هستند. گاهي در سابقه بيماران به پراشتهايي عصبي هرزه خواري (پيكا) و كشمكش در حين صرف غذا ديده مي شود. در بيماران دچار پراشتهايي عصبي ميزان اختلالات خلقي و اختلالات كنترل تكانه بالاست. 

پراشتهايي عصبي به دو نوع تقسيم مي شود: نوع توأم با پاكسازي، براي كساني مطرح مي شود كه به طور مرتب اقدام به استفراغ عمدي يا استفاده از مسهل يا مدر مي كنند و نوع بدون پاكسازي، براي كساني كه رژيم هاي غذايي سخت، روزه داري يا ورزش هاي شديد انجام مي دهند ولي رفتار پاكسازي به صورت مرتب در آن ها ديده نمي شود.

بيماران مبتلا به نوع پاكسازي پراشتهايي عصبي ممكن است به دليل استفراغ زياد در معرض خطر پارگي معده و مري باشند. در برخي بيماران دچار پراشتهايي عصبي حدود 15 درصد آنان به طور همزمان چندين رفتار تكانشي ديده مي شود؛ از جمله: سوء مصرف مواد، فقدان توانايي كنترل خود در زمينه هاي مختلفي مانند مديريت مالي و روابط جنسي. اين بيماران خودزني، هيجانات آشفته، الگوهاي خواب پر آشوب دارند.

مشخصه پر اشتهايي عصبي اين است كه در مقايسه با بي اشتهايي عصبي ميزان بهبود نسبي يا كامل آن بالاست.


اختلال پرخوري بر اساس برانگيختگي ناگهاني، مقاومت ناپذير و مهار نشدني نسبت به خوردن مشخص مي گردد. مدت زمان آن محدود است و از چند دقيقه تا حدود يك ساعت طول مي كشد مقدار غذايي كه بيمار در خلال اين مدت مصرف مي كند آشكارا بيش از مقداري است كه بسياري از افراد در همين مدت و شرايط، توانايي خوردن آن را دارند. بيمار معمولاً نمي تواند خوردن را متوقف كند. مقدار زيادي از غذا را تقريباً بدون، جويدن مي بلعد و به انتخاب غذاهاي شيرين، نرم و با كالري زياد مانند بستني و شيريني گرايش دارد. اختلال پرخوري مي تواند در نتيجه وقوع يك رويداد مثل بروز افسردگي، گرسنگي و يا دلمشغولي فرد نسبت به وزن يا هيكل آغاز شود. 

ـ افراد مبتلا به پرخوري با احتمال بسيار بيشتري مرضي بودن رفتار خود را مي پذيرند و تمايل آن ها به جلب رضايت ديگران بيشتر است.

ـ مبتلايان به روان بي اشتهايي نسبت به مسائل جنسي يا داشتن جاذبه جنسي بي تفاوتند در حالي كه افراد مبتلا به پرخوري از سويي نسبت به چنين مسائلي بسيار حساسند و از سويي ديگر زندگي اجتماعي خود را رضايت بخش نمي دانند و حمايت اجتماعي و خانوادگي را كافي تلقي نمي كنند و بر اين باورند كه فاقد مهارت هاي اجتماعي متناسبند.

ـ پيامدهاي جسماني پرخوري با آن چه در خلال روان بي اشتهايي رخ مي دهد متفاوتند فقط در 50% زنان مبتلا به پرخوري قطع يا بي نظمي عادات ماهيانه ديده مي شود در حالي كه اين اختلال در 100% مبتلايان به روان بي اشتهايي بروز مي كند

 

)

افزون بر اين استفراغ مكرر بسياري از پرخورها دندان ها و لثه هاي آنها را به اسيد هيدروكلريك آلوده مي كند. و در پاره اي از موارد مسائلي وخيم دنداني مانند عقب رفتن لثه ها، شكسته شدن مينا و طي افتادن دندان ها را در پس دارد. همچنين استفراغ مكرر باعث كمبود پتاسيم در اين بيماران مي شود گاهي استفراغ هاي مكرر به ديواره ي لوله مري آسيب مي رساند و به خون ريزي منجر مي شود و حتي مي تواند پارگي مرگ آور اين عضو را در پي داشته باشد. افراد مبتلا به پرخوري عصبي نشانه هاي افسردگي مانند غمگيني و سطح پايين حرمت نفس، بدبيني را دارا مي باشند.


ويژگي اصلي پرخوري عصبي عبارت است خوردن با ولع و روش هاي جبراني مناسب براي جلوگيري از افزايش وزن. متخصص باليني بايد شرايط را كه اين نوع خوردن در آن افراطي در نظر گرفته مي شود در نظر بگيريد كه ممكن است در جريان يك جشن يا روز تعطيل عادي تلقي شود. مبتلايان به پرخوري عصبي به طور معمول در قبال مشكلات مربوط به خوردن احساس شرمندگي كرده و در صدد پنهان ساختن نشانه هاي خود برمي آيند. يك دوره پرخوري ممكن است از پيش طرح ريزي شده يا نشده باشد و معمولاً اما نه هميشه با مصرف سريع مواد غذايي مشخص مي گردد. 

دوره خوردن با ولع با احساس عدم كنترل نيز همراه است. متداول ترين روش جبراني ايجاد استفراغ پس از يك دوره خوردن با ولع است. اين افراد قادر به استفراغ ارادي هستند. تقريباً يك سوم از مبتلايان به پرخوري پس از خوردن با ولع از داورهاي ملين مصرف مي كنند. گزارش شده كه پرخوري عصبي به طور كلي فراواني يكساني در اكثر كشورهاي صنعتي از جمله ايالات متحده ـ كاناداـ اروپا ـ استراليا ـ ژاپن و آفريقا جنوبي دارد. مبتلايان عموماً سفيد پوستان هستند 90 درصد مبتلايان را زنان تشكيل مي دهند. خوردن با ولع بيشتر در ضمن پايان يك دوره رژيم غذايي شروع مي شود.


جهت تأييد اختلال پرخوري عصبي بايد خوردن با ولع و رفتارهاي نامناب جبراني حداقل 2 بار در هفته به مدت 3 ماه مشاهده شود. از آن جايي كه اين گروه از نظر ترس از افزايش وزن، تمايل به كاهش آن و ناخوشنودي از بدن شبيه به مبتلايان به اختلال بي اشتهايي هستند. با تشخيص بي اشتهايي رواني، تشخيص اختلال پرخوري رواني منتفي مي شود. 

اختلال پرخوري رواني به دو حالت تخليه اي ـ غير تخليه اي نمود مي يابد در نوع اول فرد به طور منظم در دوره هاي پرخوري خود به عناوين مختلف اقدام به تخليه روده و معده مي كند اما در نوع دوم معمولاً رفتارهاي جبراني ناشناسي نظير روزه داري و ورزش مفرط به كار بسته مي شود. وزن اين افراد معمولاً در دامنه جاري قرار دارد. افسردگي اختلال خلق، اضطراب سوء مصرف مواد، بي نظمي هاي عادت ماهيانه در دختران و زنان از علائم به حساب مي آيد. مبتلايان به اختلال پرخوري عصبي بر خلاف مبتلايان به بي اشتهايي عصبي وقتي به متخصص مراجعه مي كنند پريشان بوده و از علائم خود شرمنده اند و هر چند به نظر قوي، معاشر، قاطع مي رسند اما عزت نفس پايين، ترس از صميميت دارند و پرخاشگراند. در حالي كه بي اشتهايي رواني معمولاً همزمان با گذر از كودكي به نوجواني پديد مي آيد اين اختلال در طي گذر از نوجواني به جواني رخ مي دهند. مبتلايان بلند پروازند و در خانواده هاي آنان ميزان صميمت به نسبت خانواده هاي افراد مبتلا به بي اشتهايي رواني كمتر و تعارض بيشتر است. 

افراد مبتلا معمولاً پدر و مادر خود را سهل انگار، بي توجه، طرد كننده مي دانند. نسبت به افراد مبتلا به بي اشتهايي عصبي معاشرتر، خشمگين تر و تكانشي ترند و در بين آنها الكليسم، دزدي، بي ثباتي هيجاني شايع تر است. تخمين شيوع پر اشتهايي عصبي بين 1 تا 3 درصد زنهاي جوان است و در دوره نوجواني ديرتر از بي اشتهايي رواني پديد مي آيد.


عوامل اجتماعي بر پراشتهايي عصبي تأثير گذارند. بيماران مبتلا به پراشتهايي عصبي مثل مبتلايان به بي اشتهايي عصبي افراد بلند پروازي هستند و در واكنش به فشارهاي اجتماعي و اخلاقي لاغر مي شوند. همچون مبتلايان به بي اشتهايي عصبي بسياري از اين بيماران افسرده هستند و در خانواده هاي آنها ميزان افسردگي بالاست. ولي در اين خانواده هاي اين بيماران به طور كلي صميمت كمتر از خانواده افراد مبتلا به بي اشتهايي عصبي است.اين بيماران والدينشان را افرادي بي توجه و طرد كننده توصيف مي كنند. 

تشخیص افتراقی

درمان گر باید مطمئن شود شود که بیمار مبتلا به بیماری های عصبی نظیر: تشنج های مشابه صرع، تومور های دستگاه عصبی مرکزی، سندرم کلوور  - بوسی یا سندرم کلین- لوین نیست. خصوصیات بیمارگونه ی سندرم کلوور  بوسی عبارتند از : نشناسی دیداری ، لیسیدن و گاز گرفتن وسواس گونه ، بررسی اشیا با دهان ، ناتوانی برای  نادیده گرفتن هر گونه محرک، شل و ول بودن، تغییر رفتار جنسی( پرکاری جنسی)و تغییر عادت غذایی بخصوص پرخوری. این سندرم بسیار نادر است و بعید است که در تشخیص افتراقی مشکلی ایجاد کند . سندرم کلین  لوین  مرکب است از : پرخوابی دوره ای که 2 تا 3 هفته طول می کشد و پرخوری. همچون پراشتهایی عصبی این اختلال در دوره ی نوجوانی شروع می شود  ولی سندرم کلین  لوین در مردان شایع تر از زنان است.

اختلال هاي تغذيه در نوزادي و خردسالي

1ـ زاغ گونگي (پيكا):

 در اين بيماري كودك مواد مختلف مانند ميخ، سكه، دكمه، مداد، كاغذ، خميربازي، خاك، شن را مي بلعد اما اغلب هر چيز را كه به دستش بيايد مي بلعد به نظر مي رسد اين اختلال از سويي در كودكان بروز مي كند كه در موقعيت كمبود عاطفي يا رهاشدگي قرار زنان است. به دليل فراواني كم خوني در اين كودكان برخي از مؤلفان رفتار آن ها را ناشي از نياز به آهن دانسته اند. زاغ گونگي اغلب در خلال دوره اول كودكي پايان مي پذيرد با اين حال امكان پابرجا ماندن آن تا نوجواني و به ندرت تا بزرگسالي نيز وجود دارد. 

2ـ اختلال نشخوارگري:

ويژگي اصلي اين اختلال برگردان مكرر غذا به دهان بر اساس انقباض معده اي و نشخوار طولاني آن است. نشخوارگري با كاهش وزن و يا نواتواني در به دست آوردن وزن مورد انتظار غذا كه به طور جزئي هضم شده است بدون تهوع به دهان باز مي گردد و سپس بيمار غذا را تف مي كند يا آن را جويده و دوباره مي بلعد. نشخوارگري اختلال نادري است كه فراواني آن در پسران بيش از دختران است. سن بروز آن بين 13 الي 12 ماهگي است. معمولاً نوزادان مبتلا به نشخوارگي برانگيخته رفتار و سيري ناپذيرند. به رغم گرسنگي ظاهري و خوردن مقادير زيادي غذا به علت نشخوارگريهايي كه بلافاصله پس از خوردن به وقوع مي پيوندد دچار سوء تغذيه اند. 

3ـ اختلال خوردن:

 ويژگي اصلي اين اختلال كه قبل از 6 سالگي بروز مي كند ناتواني مدام نوزاد با كودك خردسال در خوردن غذا به گونه اي متناسب است. اختلال خوردن با اختلال هاي معده اي ـ روده اي يا عارضه هاي طبي ديگر همراه نيست و به علت يك بيماري رواني ديگر و يا در دسترس نبودن غذا توجيه نمي شود. نوزادان مبتلا به اختلال خوردن اغلب به هنگام غذا دچار برانگيختگي مي شوند و به سختي مي توان آن ها را آرام كرد. سست، بي حال، در خود فرورفته به نظر مي رسند و ممكن است دچار تأخير تحول نيز باشند. فراواني اين اختلال در دختران و پسران يكسان است.

اگرچه اختلال خوردن در نوزاد و كودك خردسال معمولاً در خلال نخستين سال زندگي آغاز مي شود اما ممكن است در كودكان 2 تا 3 نيز بروز كند. 

 

4ـ اطوارگري و نفرتهاي انتخابي:

 اين رفتارها با توجه به نفرت يا تمايل شديد نسبت به پاره اي از مواد غذايي متمايز مي شوند. براي مثال تمايل به مواد لبني، اغذيه شيرين و شكلات يا نفرت از گوشت و غذاهاي رشته مانند لوبيا سبز، تره، جز آن را ذكر كرد. پايداري چنين رفتارهايي در سنين بالاتر مي تواند نشان دهنده ي سازمان يافتگي هاي مرضي آشكار و افكار خود بيمار پندارانه باشد.

5ـ عطش كاذب:

نياز آمرانه به نوشيدن مقادير زيادي آن يا هر نوع نوشابه ديگر. اين نياز تا حدي كه برخي از بيماران در مواجهه با محدوديتي كه براي آنها ايجاد كرده اند به نوشيدن ادارار خود مبادرت كرده اند. پيش از مبادرت به تشخيص عطش كاذب بايد اطمينان حاصل شود كه هيچ نوع علت عضوي از انواع بيماريهاي قند و جز آن وجود ندارد. 

6ـ مدفوع خواري:

اين اختلال در كودكي فراوان نيست اگر چه اغلب كودكان بين سنين 2 تا 4 سالگي به هنگام يادگيري نظافت لااقل يكبار مدفوع خود را روي تختخواب، ملحفه ها يا دبوار مي مالند اما معمولاً چنين رفتاري تكرار نمي شود و خيلي زود نفرت به مدفوع جانشين آن مي گردد. مدفوع خواري معمولاً هنگامي مشاهده مي شود كه كودك در رختخواب خود تنهاست. و مي توان نوعي توازي بين اين رفتار و نشخوارگري برقرار كرد. مادران چنين كودكاني اغلب خونسرد، بي محبت و حتي كينه توز هستند و گاهي با فرزندانشان به شدت بدرفتاري مي كنند.


ـ هرزه خواري:

 هرزه خواري به خوردن مكرر مواد غير غذايي مانند كثافت، رنگ، گچ، نخ، پشم، خاك، كاغذ، زغال، پارچه حتي سنگ ريزه، حشرات به مدت بيش از يك ماه گفته مي شود. سن شروع معمولاً 13 تا 24 ماهگي است. ولي ممكن است زودتر نيز شروع شود و تا سن بلوغ حتي بزرگسالي ادامه يابد ولي با گذشتن زمان و بالا رفتن سن كاهش مي يابد و قطع مي شود. در هر دو جنس به طور يكسان ديده مي شود. در كودكان مبتلا به اوتيسم، اسكيزوفرني، عقب ماندگي زهني فراوان به چشم مي خورد.

معمولاً سه علت براي هرزه خواري علاوه بر علل فوق ذكر مي كنند:

1) فقدان رابطه كافي بين مادر و كودك كه منجر به عدم ارضاء نيازهاي ذاتي منجر مي گردد.

2) كمبود تغذيه و سهل انگاري در مواظبت از كودك

3) عوامل فرهنگي و خانوادگي

مشكلات رفتاري و خواب در بين اين كودكان شايع است و خانواده ها نيز فاقد سازمان و فقير هستند. اين اختلال ممكن است خوش خيم يا بدخيم باشد. هرزه خواري درمان خاصي ندارد. مراقبت از كودك و توجه به تغذيه صحيح او، حذف عوامل استرس زا و رفع نيازهاي اجتماعي رواني كودك و يا درمان با بيزاري مانند داروهاي قي آور، صداي ناخوشايند و حتي شوك الكتريكي خفيف توصيه شده است.


ويار (آشغال خواري)

ويار زماني است كه كودك به طور مرتب و مكرر اشياء نامناسب نظير آشغال، زغال، سنگ، خاك و مواد ديگر را مي خورد. كودكان اغلب چيزهاي مختلفي را به دهان مي برند مي جوند و گاز مي زنند. خوردن اشياء اگر به صورت مكرر و هميشه باشد بايد با توجه خاص درمان شود. اين مشكل در بين كودكان عقب مانده ذهني بسيار شديد و رايج است كه بهترين روش درمان سرگرم كردن و مشغول كردن كودكان است.


آشغال خواري:

 به دهان بردن و جويدن اشياء نامناسب يك عامل غير عادي بوجود آورنده بعضي از مشكلات است، اگر چه نوزادان و بچه هاي بزرگ تر اغلب اسباب بازي كوچك، دكمه، مداد و هر چيز ديگري را كه در دسترسشان باشد به دهان مي گذارند به دهان بردن مدام خاك و آشغال درب چه هاي بزرگ تر و محروم بروز مي كند. بچه هاي بزرگ تري كه به دهان بردن اشياء را ادامه مي دهند در بيشتر مواقع عقب مانده ذهني هستند خطرات آشغال خواري معمولاً شامل مسموميت حاد و مزمن مي شود و اين گونه بچه ها اگر به حال خود رها شوند بيشتر احتمال دارد قرص ها يا مواد سفيد كننده را مصرف كنند. همچنين اغلب احتمال غلظت سرب در بدن ايشان زيادتر است. درمان اين گونه بچه ها بستگي به ماهيت مشكل آن ها دارد و تغيير مواد خطرناك از محدوده زندگي كودكان و دور از دسترس آن ها يك احتياط اساسي و مهم است اگر آشغال خواري علامت محروميت اجتماعي مزمن باشد شرايط اجتماعي كه كودك در آن زندگي مي كند بايد اصلاح شود. روش هاي رفتاري درب چه هاي بزرگ تري كه عقب مانده هستند گاهي اوقات موثر است.


درمان

اكثر بيماران مبتلا به پراشتهايي عصبي بدون عارضه نيازي به بستري شدن ندارند. به طور كلي بيماران مبتلا به پراشتهايي عصبي به اندازه مبتلايان به بي اشتهايي عصبي پنهان كار و تودار نيستند به همين دليل درمان سرپايي اغلب چندان دشوار نيست با اين وجود روان درماني ممكن است طول بكشد. برخي بيماران چاق مبتلا به پراشتهايي عصبي كه تحت روان درماني طولاني مدت قرار گرفته اند، به طور شگفت آوري بهبود مي يابند. در برخي موارد كه پرخوري خارج از كنترل است درمان سرپايي موثر نيست يا بيمار علائم رواني ديگر مانند ميل به خودكشي و سوء مصرف مواد دارد ممكن است بستري كردن بيمار ضروري باشد به علاوه در موارد پاكسازي شديد كه به اختلالات شديد الكتروليتي و متابوليك مي انجامد بستري كردن لازم است. 

درمان شناختي ـ رفتاري مهم ترين و اولين روش انتخابي براي درمان پراشتهايي عصبي محسوب مي شود. اين درمان حدود 18 تا 20 جلسه طي 5 تا 6 ماه مي باشد. درمان شناختي ـ رفتاري (CBT) شامل تعدادي روشهاي شناختي و رفتاري است كه:

1) چرخه رفتاري پرخوري و روزه داري را كه توسط شخص نگه داشته شد، مختل مي كنند.

2) شناختهاي معيوب فرد را تغيير مي دهند و همچنين سبب تغيير باورهاي مربوط به غذا، وزن، تصوير بدن و درك كلي از خود مي شوند. 

دارو درماني: داروهاي ضدافسردگي از جمله مهار كننده هاي اختصاصي باز جذب سروتونين نظير فلوكستين در درمان پراشتهايي مفيد بوده اند. داروهاي ضدافسردگي صرف نظر از وجود اختلال خلقي مي توانند پرخوري و پاكسازي را تخفيف دهند لذا در مورد چرخه هاي پرخوري ـ پاكسازي دشواري كه به روان درماني تنها پاسخ نمي دهند داروهاي ضدافسردگي با موفقيت به كار رفته است و از اين لحاظ ايمي پرامين، دزي پرامين مفيد بوده اند. به طور كلي اكثر داروهاي ضد افسردگي با دوزهايي كه معمولاً در درمان افسردگي به كار مي رود موثر بوده اند. در مواردي كه اختلالات افسردگي و پراشتهايي عصبي به طور همزمان وجود دارد درمان دارويي موثر است. شواهد نشان مي دهند كه مصرف داروهاي ضدافسردگي به تنهايي سبب 22 درصد كاهش در رفتار و پاكسازي مي شود. مطالعات ديگر حاكي از آنند كه تركيب CBT و داروها موثرترين درمان است. 

براي درمان پراشتهايي رواني ملاحظات مختلفي صورت مي گيرد. درمان شناختي ـ رفتاري، گروه درماني، روان درماني، خانواده درماني، دارو درماني در اين حيطه كاربرد دارد. روان درماني شناختي ـ رفتاري با پرداختن به رفتارهاي خاص در حول و حوش خوردن و عوامل زمينه ساز دوره هاي پرخوري به درمان مي پردازد. از برنامه هاي موثر رفتار درماني مي توان از قرارداد رفتاري، حساسي زدايي توريجي نسبت به افكار و احساساتي كه بالافاصله قبل از پرخوري در مبتلايان به پراشتهايي رواني پديد مي آيد، نام برد.

دارو درماني بخصوص داروهاي ضدافسردگي مي تواند پرخوري و عواقب آن را كاهش دهد . به همين خاطر براي افراد مقاوم در برابر روان درماني از شيوه هاي دارو درماني استفاده مي شود. 

بی اشتهایی عصبی

بی اشتهایی عصبی 

بی اشتهایی عصبی (به انگلیسیAnorexia nervosa) نوعی اختلال روانی در غذا خوردن است که در آن بیمار از خوردن غذا به میزان کافی و با وجود گرسنگی امتناع می‌ورزد. این روند که معمولاً با آغاز و زیاده‌روی در یک رژیم غذایی آغاز می‌شود به دلیل کاهش شدید وزن می‌تواند منجر به مخاطرات مرگباری گردد. عدم تصور صحیح از شکل بدن و تناسب اندام، همچنین فشارهای اجتماعی و تبلیغات تجاری از دلایل بروز این بیماری شمرده می‌شود. بی اشتهایی عصبی با علائمی چون خوردن مقدار بسیار کم غذا با کالری بسیار اندک، قطع شدن قاعدگی، فشار خون پایین، کمبود چربی در بدن، زردی و رنگ پریدگی پوست و افسردگی بروز می‌یابد و در صورت عدم ارجاع به متخصصین برای آغاز پروسه درمان به بیماری‌های قلبی و دیگر بیمارهای مرگ بار خواهد انجامید.

بی‌اشتهایی عصبی اختلالی غذا خوردن است که در آن شخص از داشتن وزنی به اندازه حداقل وزن توصیه شده اکراه دارد و در نتیجه دچار کاهش وزنی می‌شود که ممکن است مرگبار باشد.

علائم هشداردهنده بی اشتهایی عصبی اینها هستند:

  • ترس شدید از اضافه وزن  پیدا کردن.
  • ادراک نادرست از کاهش وزن یا به طور وخیمی وزن پایین داشتن.
  • استفاده مکرر از ملین‌ها، قرص‌های رژیمی، داروهای مدر با هدف کاهش وزن.
    خوردن مقدار بسیار کم غذا با کالری بسیار کم.
  • قطع‌شدن قاعدگی، فشار خون پایین؛ کمبود چربی در بدن و پوستی با طاهر زرد  با رنگ پریده.
  • افسردگی.


شرح بیماری

بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ عبارت‌ است‌ از یک‌ اختلال‌ روانی‌ که‌ طی‌ آن‌ بیمار علی‌رغم‌ گرسنگی‌، از خوردن‌ غذا به‌ حد کافی‌ امتناع‌ می‌کند و به‌ قدری‌ وزن‌ کم‌ می‌کند که‌ لاغر و نحیف‌ می‌شود. این‌ بیماری‌ معمولاً به‌ دنبال‌ رژیم‌ گرفتن‌ عادی‌ برای‌ کاهش‌ وزن‌ آغاز می‌شود. فرد بیمار بسیار کم‌ غذا می‌خورد و از توقف‌ رژیم‌ لاغری‌ پس‌ از وزن‌ کم‌کردن‌ خودداری‌ می‌کند. دریافت‌ ذهنی‌ و تصور فرد از بدن‌ خود دچار اشکال‌ می‌شود به‌ طوری‌ که‌ علی‌رغم‌ لاغری‌ زیاد، هنوز فکر می‌کند که‌ چاق‌ است‌. 

علایم‌ شایع

کاهش‌ وزن‌ به‌ میزان‌ حداقل‌ 15% وزن‌ بدن‌ بدون‌ اینکه‌ بیماری‌ جسمانی‌ وجود داشت‌ باشد. 
انرژی‌ فردی‌، علی‌رغم‌ تحلیل‌ رفتن‌ بدن‌، در حد خوب‌ است‌. 
  • ترس‌ زیاد از چاقی‌
  • افسردگی‌
  • بی‌اشتهایی‌
  • یبوست‌
  • عدم‌ تحمل‌ به‌ سرما
  • امتناع‌ از حفظ‌ حداقل‌ استاندارد وزن‌ برحسب‌ سن‌ و قد
  • اشکال‌ در برداشت‌ ذهنی‌ از شکل‌ بدن‌. بیمار علی‌رغم‌ لاغری‌ زیاد هنوز فکر می‌کند که‌ چاق‌ است‌.
  • توقف‌ قاعدگی‌

علل‌

ناشناخته‌ است‌. علل‌ احتمالی‌ عبارتند از تعارضات‌ خانوادگی‌ و داخلی‌ (تعارضات‌ جنسی‌)؛ ترس‌ مرض‌گونه‌ از اضافه‌ وزن‌؛ فراگیر شدن‌ لاغری‌ به‌ عنوان‌ مد روز و مظهر زیبایی‌؛ به‌ عنوان‌ یکی‌ از علایم‌ افسردگی‌ یا اختلال‌ شخصیت‌. 

عوامل تشدید کننده بیماری

  • فشار دوستان‌ و همسالان‌ یا فشار اجتماعی‌ برای‌ لاغر بودن‌
  • سابقه‌ اضافه‌ وزن‌ مختصر
  • شخصیت‌ تکامل‌ طلب‌، وسواسی‌، یا پیروزی‌ خواه‌
  • استرس‌ روانی‌
  • مشاغل‌ خاص‌، مثل‌ ورزشکاران‌، رقاصان‌ باله‌، سرگم‌کنندگان‌، یا مانکن‌ها

پیشگیری

با مشکلات‌ شخصی‌ یه‌ طور منطقی‌ برخورد کنید. سعی‌ کنید با کمک‌ مشاوران‌، درمانگران‌، خانواده‌ و دوستان‌، مشکلات‌ را برطرف‌ کنید یا با آنها کنار بیایید. 

عواقب‌ مورد انتظار

در صورتی‌ که‌ بیمار خود به‌ وجود اختلال‌ عاطفی‌ واقف‌ شود، کمک‌ بخواهد، و همکاری‌ خوبی‌ در طی‌ درمان‌ داشته‌ باشد، این‌ وضعیت‌ قابل‌ درمان‌ است‌. 
بدون‌ درمان‌، این‌ وضعیت‌ می‌تواند باعث‌ ناتوانی‌ دایم‌ یا حتی‌ مرگ‌ شود. بیماران‌ دچار بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ زیاد دست‌ به‌ خودکشی‌ می‌زنند زیرا عزت‌نفس‌شان‌ پایین‌ است‌. 
درمان‌ ممکن‌ است‌ چندین‌ سال‌ ادامه‌ یابد. عود بیماری‌ شایع‌ است‌، به‌ خصوصی‌ زمانی‌ که‌ فرد تحت‌ استرس‌ قرار بگیرد. 

عوارض‌ احتمالی

بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ مزمن‌، ناشی‌ از مقاومت‌ بیمار در برابر درمان‌ 
اختلالات‌ الکترولیتی‌ یا نامنظمی‌ ضربان‌ قلب‌، که‌ ممکن‌ است‌ زندگی‌ فرد را به‌ مخاطره‌ افکند. 

درمان


اصول‌ کلی

هدف‌ درمان‌ این‌ است‌ که‌ بیمار مجدداً الگوی‌ مناسب‌ غذاخوردن‌ را سرلوحه‌ قرار دهد تا وزن‌ وی‌ به‌ حالت‌ طبیعی‌ باز گردد. بیمار می‌تواند با تمرینات‌ مخصوص‌ برای‌ تغییر رفتار زیرنظر متخصص‌، به‌ این‌ مهم‌ دست‌ یابد. 

انواع‌ داروهای‌ مورد استفاده‌ در روانپزشکی‌ مقداری‌ موثر هستند، اما هیچ‌ داروی‌ مشخصی‌ وجود ندارد که‌ تأثیر آن‌ بر این‌ بیماری‌ قطعی‌ باشد. 
فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری هیچ‌ محدویتی‌ بر آن‌ وجود ندارد، اما توصیه‌ می‌شود که‌ از فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری بدنی‌ زیاد یا ورزشی‌ وسواس‌ گونه‌ برای‌ کم‌ کردن‌ وزن‌ خودداری‌ شود. 

رژیم‌ غذایی

  • جهت‌ درمان‌ یک‌ رژیم‌ غذایی‌ درمانی‌ برای‌ بیمار تنظیم‌ خواهد شد.
  • امکان‌ دارد مکمل‌های‌ ویتامینی‌ یا مواد معدنی‌ تجویز شوند.

درچه شرایطی باید به پزشک مراجعه نمود؟

  • اگر علایم‌ تهدیدکننده‌ زندگی‌ پدیدار شوند، از جمله‌ تند و نامنظم‌ شدن‌ ضربان‌ قلب‌، درد قفسه‌ صدری‌، یا از دست‌ دادن‌ هوشیاری‌. سریعاً تماس‌ گرفته‌ شود. این‌ یک‌ موقعیت‌ اورژانس‌ است‌!
  • اگر شما دارای‌ علایم‌ بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ هستید یا این‌ علایم‌ را در یکی‌ از اعضای‌ خانواده‌ مشاهده‌ کرده‌اید.
  • اگر علی‌رغم‌ درمان‌، کاهش‌ وزن‌ ادامه‌ پیدا کند.

شتهايي عصبي در دختران و زنان جوان 

 گاهي عواطفي همچون افسردگي، اضطراب، ترس و مشتقات آنها از قبيل احساس گناه و شرم در شخص برانگيخته مي شود و چنان شديد مي شود كه دفاعهاي عادي روانشناختي را درهم مي ريزد.

 

بنابراين عواطف شديد مذكور ازطريق فرايندهاي فيزيولوژيك ابرازمي شود و به جاي آنكه ذهن فرد از درد و رنج خويش سخن بگويد، اعضا و احشاي بدن سخن مي گويند. عاطفه ناخوشايند به صورت جسمي تظاهرمي يابد و جزء ذهني آن به ناخودآگاه سپرده مي شود.

 

اينگونه بيماريها كه عوارض جسمي واضح دارند كه ناشي از عوامل رواني است،در حيطه پزشكي روان _ تني (پسيكوسوماتيك) قرار مي گيرند. بي اشتهايي عصبي يكي از اين نابسامانيهاي روان - تني است.

 

بي اشتهايي عصبي به طور عمده در دختران نوجوان يا زنان جوان مجرد روي مي دهد. بيشتر اين بيماران هوش بالايي دارند و ازنظر شخصيتي درونگرا، لجباز، خود _ محور، آرمانگرا و كمال طلب و بيش از حد حساس هستند و رفتارهاي وسواسي و خود _ تنبيه گر در آنان ملاحظه مي گردد.

 

گرچه انزجار و چندش به غذا يا بي اشتهايي به عنوان نشانه اصلي توصيف شده است اما به نظرمي رسد نشانه اوليه عبارت باشد از كشش اجباري به لاغرشدن، كه اغلب همراه با بيزاري از چاقي است.

 

علاوه بر فقدان اشتها كه عموماً به صورت ثانويه روي مي دهد لاغري مفرطي پديد مي آيد كه همراه با حفظ توانايي جسمي است و اين امر با لاغري ناشي از يك بيماري سرشتي وفق نمي دهد. نشانه هاي ديگر شامل قطع قاعدگي _ يبوست، كاهش سوخت وساز بدن، كم آبي، خشكي پوست، ريختن موها و فعاليت بي قرارانه است.

 

در يك گروه از بيماران كه اكثريت را تشكيل مي دهند، احساس گرسنگي و اشتها هردو وجود دارد. اما بيمار به صورت خودآگاه، با احتمال افزايش وزن، از خوردن مي ترسد، آگاهانه تغذيه را محدود مي كند.

 

او ممكن است اصرار داشته باشد به تنهايي غذا بخورد. به شكلي متناقض، اين بيمار امكان دارد با موضوع آشپزي اشتغال فكري پيداكند و مرتباً دستور پختن غذا يا كتابهاي آشپزي را مطالعه يا حتي گردآوري كند.

 

ديدگاه او نسبت به درمان، توأم با فريبكاري يا منفي است و حيله هايي را به كار مي برد تا از خوردن بپرهيزد. اين بيمار ممكن است دوره هايي از پرخوري داشته باشد كه بلافاصله با امتناع از خوردن غذا جايگزين مي شود. گاهي هم پس از پرخوري، در خود استفراغ ايجاد مي كند تا وزنش بالا نرود.

 

علي رغم محدوديت غذا، فعاليت و انرژي فراوان اين بيمار جلب توجه مي كند. اما گاهي از فرسودگي به عنوان يك عارضه شكايت مي كند.

 

عموماً به نظرنمي رسد كه اين بيمار نگراني زيادي درباره قطع قاعدگي يا به طور كلي سلامتي خويش داشته باشد. خلق غالب در چنين بيماري عبارت است از افسردگي و شرم. نگريستن زياد در آينه شايع است. ساختار شخصيتي چنين بيماري وسواسي است.

 

در گروه ديگري از بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي، زيربنا جنبه نمايشي و هيستريك دارد. دراين گروه از همان آغاز، گرسنگي و اشتها انكار مي شود. ترس غيرمنطقي از غذاخوردن به علت احتمال ناراحتي روده وجوددارد.

 

برخلاف گروه اول، بيمار دركنار ديگران غذا مي خورد اما علاقه اي به آشپزي ندارد. اين عده برخلاف گروه نخست هيچگاه پرخوري نمي كنند. فعاليت زياد هم در آنان معمولاً ديده نمي شود.

 

وجود دگرگوني عاطفي توسط آنان انكار مي شود و نگراني اندكي درباره تصوير بدني خويش نشان مي دهند. دراين بيماران حتي پس از افزايش وزن، فقدان قاعدگي ادامه مي يابد.

 

سومين گروه از افرادي كه دچار اضطراب و واكنش هاي تبديلي هستند تشكيل مي شود. برخي از افراد اين گروه مبتلا به اسكيزوفرنيا هم مي باشند. صرفنظر از آن عده كه دچار اضطراب هستند، حتي درصورت افزايش وزن نتيجه غايي بي اشتهايي عصبي خوب نيست.

 

به نظرمي رسد مبتلايان اين گروه فاقد انرژي هستند و افزايش فعاليت هم در آنان ديده نمي شود. ازنظر عاطفي افسرده هستند.

 

مبتلايان به بي اشتهايي عصبي مطابق با روش كاستن از وزن خود نيز طبقه بندي شده اند. يك گروه با استفاده از مسهل و ايجاد استفراغ مي كوشند وزن خود را بكاهند كه ممكن است در نتيجه به اختلالات شديد سوخت و ساز بدن دچار شوند.

 

بيشتر بيماران اين گروه قبلاً چاق بوده اند، سابقه خانوادگي از چاقي دارند و رفتارهاي تكانه اي آسيب به خود را، ازجمله اقدام به خودكشي، مجروح كردن خود و گاهي مصرف الكل يا موادمخدر را به فراواني نشان مي دهند. گروه ديگري از مبتلايان به بي اشتهايي عصبي، تنها به وسيله رژيم گرفتن وزن خود را مي كاهند.

 

آغاز بي اشتهايي عصبي بين ۱۰ تا ۱۵ سالگي است و گرچه تعداد مبتلايان زياد به نظرنمي رسد اما با توجه به اينكه حتي امروز درحدود ۱۰ درصد مبتلايان در اثر بي اشتهايي عصبي مي ميرند، اهميت زياد دارد. بي اشتهايي عصبي به ندرت ممكن است درجنس مذكر ديده شود.

 

در بيشتر موارد بي اشتهايي عصبي تاريخچه اي ازچاقي و پرخوري وجوددارد كه همراه با احساس گناه درمورد چاق بودن است. معمولاً روابط ناشاد خانوادگي به شكل كدورت و دشمني بين مادر و دختر ملاحظه مي گردد.

 

پيگيري لاغرشدن گاهي از اوقات به عنوان عملي حاكي از پذيرش تخاصم آميز و مبارزه طلبانه ازسوي دختر عليه مادري كه به رژيم گرفتن و كم خوردن براي پرهيز از چاقي اصرار دارد، به كار مي رود.

 

از ديدگاه روانپويايي چنين استدلال مي شود كه دختر نوجواني كه با ضرورت تفرد و استقلال در دوره بلوغ روبه رو مي گردد و خود را درمعرض تهديد ازدست دادن وابستگي به خانواده مي بيند، با واپسگرايي پرخاشگرانه به رابطه ابتدايي كودك _ مادر واكنش نشان مي دهد، رابطه نادرستي كه درآن نياز كودك به تغذيه، ازسوي مادر ناديده گرفته مي شده است.

 

رابطه دو گانه گراي بين بيمار و مادر او كه همزمان با عشق و نفرت همراه است در بيمارستاني كه دختر براي درمان درآن بستري مي شود به خوبي قابل مشاهده است. مادر حاضر به ترك دختر نيست و دختر هم تا زماني كه مادر در كنار بستر اوست از خوردن احتراز مي كند. با جداكردن مادر، فرستادن او به خانه، دختر در بيمارستان غذاخوردن را شروع مي كند.

 

بي اشتهايي عصبي ريشه هاي روانشناختي خودآگاه و ناخودآگاه فراواني دارد و بيمار از اين طريق به منافع اوليه وثانويه دست مي يابد. به وسيله نشان دادن تخاصم و برانگيختن ديگران به رفتارهاي تنبيهي كه به نوبه خود موجب احساس گناه در آنان مي شود، نفع اوليه براي بيمار به دست مي آيد.

 

بيماري نفع ثانويه ناخودآگاهي هم براي بيمار به ارمغان مي آورد كه به شكل توجه، عاطفه و همدردي ازسوي خانواده است. در برخي موارد اين امر باعث مي شود توجه خانواده از فرزند ديگرشان كه محبوب تر است به سوي بيمار معطوف گردد و حسادت وي تخفيف يابد.

 

گزينش درمان بستگي به وضعيت بيمار در هنگام نخستين ملاقات با او دارد. اگر بيمار دچار سوءتغذيه شديد باشد و شواهدي از كمبود ويتامين و عدم تعادل آب و املاح ديده شود، تغذيه از راه رگ و لوله معده علاوه بر تغذيه دهاني ممكن است براي حفظ حيات ضروري باشد.

 

دراين صورت هركوششي به جز برقراري يك رابطه حمايتي كه مشوق درمان باشد غيرعاقلانه است. بايد بيمار به آغاز مصرف غذا با مقاديري كمتر از آنچه او به عنوان حدظرفيت خود مي داند تشويق گردد و با گذشت زمان اين مقادير را بايد بيشتر كرد. در صورتي كه كشمكش هاي خانوادگي آشكار باشد، وي را بايد از مداخلات افراد خانواده محافظت كرد.

 

در برخي بيماران بستري، رفتار درماني در زمينه تقويت عاملي، يعني پاداش دادن به تغذيه به صورت اجازه فعاليت جسمي، موجب افزايش سريع وزن گرديده است.در برخي از بيماران كه زمينه خلقي دارند مصرف داروهاي مناسب مفيد بوده است.

 

براي پيشگيري از برگشت بيماري، خانواده _ درماني براي بازسازي روابط خانوادگي ضروري است. كوشش هاي بيمار براي رشد شخصيت و خود _ اتكايي بايد تشويق گردد.

 

براي بيماراني با ساختار شخصيتي روان _ نژند، روان درماني بينشگرا قابل انجام است. در بسياري از بيماران، چشم انداز سازگاري اجتماعي و رهايي از نشانه ها خوب است.

از جمله اختلالات مربوط به غذا خوردن،

«بی اشتهایی عصبی»

و

«پرخوری عصبی»

است که غالباً در نوجوانان و زنان رخ می دهد. دلیل ایجاد این دو اختلال، وسواس فکری بیمار نسبت به افزایش وزن  است .

اگرعلیرغم گرسنگی رغبتی به خوردن غذا ندارید این مساله را جدی بگیرید؛ چون ممکن است مبتلا به بی اشتهایی عصبی باشید.

در میان جوانان نسل امروز داشتن اندام باریک و لاغر از لحاظ زیبایی یک ارزش به شمار می آید و در نتیجه ی تبلیغاتی که برای لاغری می شود و با وجود امتیازهایی که برای لاغر شدن بیان می شود، بسیاری از نوجوانان - حتی آنهایی که وزن عادی دارند- با هراس از چاقی، به رژیم های لاغری  و کاهش وزن روی می آورند. در حقیقت بی اشتهایی عصبی، اختلالی است که در آن فرد علیرغم گرسنگی، هیچ رغبتی به خوردن غذا ندارد. این ناهنجاری روانی که مشخصه ی آن ناسازگاری و رویگردانی از غذاست، باعث ایجاد یک محدودیت عمده نسبت به غذا می شود. لذا با توجه به شیوع روزافزون این پدیده، پرداختن به آن از اهمیت خاصی برخوردار است.

افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی در روز کمتر از 600 کالری دریافت می کنند.

این بیماری در سا ل 1874 نام گذاری و برای اولین بار علائم آن توصیف شد. این اختلال تقریباً یک درصد نوجوانان و عمدتاً دخترها را گرفتار می کند (میزان ابتلای زنان 25-15 ساله به بی اشتهایی عصبی حدود یک در 100 نفر است)، هرچند که بروز آن در پسرها نیز رو به افزایش است. این گرسنگی تحمیلی، در اثر ترس از چاقی و تعبیر غلط از ظاهر شخص (چاق به نظر آمدن در حالی که شخص لاغر است) به وجود می آید.

این اختلال با کوشش برای کم کردن وزن آغاز می شود، سپس با سرعت به ترس از چاقی و شیفتگی نسبت به لاغری  تبدیل می شود.

این گونه بیماران در مورد فرم بدن خویش دچار ابهام هستند. هر گونه افزایش وزن  موجب دلهره و اضطراب شدید می شود و از دست دادن وزن این اضطراب را فرو می نشاند.

در این عارضه، بیمار علاوه بر این که دریافت انرژی را اغلب به کمتر از 600 کیلوکالری در روز می رساند، از طریق استحمام بیش از حد، ورزش اضافی، استفراغ عمدی، استفاده از مسهل ها و ملین ها، دفع را افزایش می دهد و وزن خود را کم می کند.

افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی نسبت به فرم ظاهری شان بسیار حساس هستند و حتی هنگامی که به طرز خطرناکی لاغر شده اند، خود را چاق تصور می کنند.

بعضی از این افراد، در ابتدا مشکل اضافه وزن دارند و با رعایت رژیم لاغری وزن خود را به اندازه ی طبیعی می رسانند، ولی پس از رسیدن به وزن طبیعی، طبق روال قبل آنقدر رژیم کاهش وزن را ادامه می دهند تا لاغر و نحیف شوند. این افراد نسبت به فرم ظاهری شان بسیار حساس هستند و حتی هنگامی که به طرز خطرناکی لاغر شدند، خود را چاق تصور می کنند و گاهی اوقات با پوشیدن لباس های گشاد، کاهش وزن خود را پنهان می کنند و به خاطر مشکلاتشان تمایل به انزوا دارند و رفتارشان تغییر می کند؛ به عنوان مثال، از غذا خوردن با دیگران امتناع می کنند.

این افراد معمولاً وابسته و مطیع هستند و رفتاری بچگانه دارند، غالباً اعتماد به نفس ندارند و به اظهار نظر دیگران درباره ی خود، اهمیت می دهند. با پیشرفت بیماری، بیماران تحریک پذیر و لجباز می شوند و کاهش وزن را تنها پناه و وسیله ی آرامش خود می یابند. در حقیقت در این بیماری، بین تصویر ذهنی افراد از خود و واقعیت فاصله می افتد.

چه کسانی بیشتر از سایرین در معرض خطر ابتلا به این عارضه هستند؟

* کسانی که سابقه ی اضافه وزن مختصر دارند

* کسانی که با فشار اجتماعی برای لاغر بودن مواجه هستند، مثل هنرمندان

* کسانی که بیش از حد از دوستان تأثیر می پذیرند

* افراد خشک و مقرراتی

*افراد سخت کوش، کمال طلب و محافظه کار

* افرادی از خانواده ی طبقه ی متوسط و نیمه مرفه، که والدینشان به وضع ظاهری آنها اهمیت می دهند

بی اشتهایی عصبی چه علایمی دارد؟

* کاهش حداقل 15 درصد وزن بدن (نمایه ی توده ی بدن [BM] به کمتر از 5/17 برسد)

* اجتناب از خوردن غذا

* ترس زیاد از چاقی

* علاقه ی شدید به کاهش وزن و رژیم گرفتن

* تصور بدشکل بودن اندام

* استفاده نادرست از داروهای مدر، ملین و قرص های لاغری 

* استفراغ عمدی

* استحمام بیش از حد

* ورزش شدید

* توقف قاعدگی در زنان

* عدم تحمل سرما

چه عواقب و عوارضی در انتظار مبتلایان به این عارضه است؟

سوء تغذیه، پوکی استخوان،  اختلال در میزان آب  و الکترولیت ها، بی نظمی و کاهش ضربان قلب، یبوست، کم خونی، ریزش مو  یا نرم و ظریف شدن بیش از حد مو، خشن شدن پوست، رویش موی کرک مانند در صورت و تنه، بی قراری و فعالیت بیش از حد، افسردگی  و انزوای اجتماعی، اختلالات مغزی، اِدِم (ورم)، کاهش غیرطبیعی درجه ی حرارت بدن، کاهش فشار خون، سنگ کلیه ، کاهش فیلتراسیون گلومرولی، و در نهایت خودکشی.

 به از دست دادن اشتها، آنوركسی می‌گویند. آنوركسی عصبی، نوعی بی‌اشتهایی است كه در اثر عوامل عاطفی ایجاد می‌شود. البته، اصطلاح بی‌اشتهایی روانی چندان صحیح نیست؛ زیرا حالت بی‌اشتهایی غالبا در مراحل پیشرفته این بیماری رخ می‌دهد. این عارضه بیشتر در بین زن‌ها پیش می‌آید و بیماران معمولا از بی‌میلی، بدآمدن از غذا، ترس از خفه شدن هنگام خوردن غذا و بیم از استفراغ كردن پس از هضم آن، شكایت می‌كنند. در بسیاری از موارد، تنفر از غذا به حدی است كه واقعا سبب بروز حالت استفراغ می‌شود. در افرادی كه این حالت شدت پیدا می‌كند، معمولا عوارض ناگواری مانند لاغری شدید، اختلال در دستگاه گردش خون، قطع عادت ماهانه و كاهش حرارت بدن پیش می‌آید كه گاه منجر به مرگ بیمار می‌شود. گاهی نیز این عارضه بدون علت و درمان خاصی برطرف می‌گردد. بعضی از بیماران مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، از خود، اختلالات شخصیت نشان می‌دهند كه مشابه اختلالات شخصیت در بیماران اسكیزوفرنیك است. آنها معمولا در خود فرو می‌روند، با واقعیت‌ها بی‌ارتباط می‌شوند و برای درمان خود همكاری نمی‌كنند. بعضی دیگر، شخصیت افراد نوروتیك را دارند. یكی از عوامل مشترك در افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، عامل جنسی است كه ریشه آن بیشتر در سن بلوغ یافت می‌شود. در این رابطه، انگیزه اصلی این اختلال غالبا ترس از بلوغ است و این نگرانی مخصوصا در دخترانی كه زشت هستند و یا احساس زشت بودن می‌كنند، بیشتر دیده می‌شود. علت دیگر، ترس از رابطه جنسی و حامله شدن است كه در رابطه با غذا خوردن شكل می‌گیرد. حالت دیگر بی‌اشتهایی عصبی در كودكان دیده می‌شود؛ اطفال به علت نگرانی اولیاء در مورد تغذیه و سلامت خود، دست به لجاجت و منفی‌گرایی می‌زند و ممكن است در سنین بالا نیز از این نوع رفتار استفاده كند.[1]
  معمولا این بیماری در دختران بین 13 تا 18 سال مشهودتر است. به این دلیل كه با سن بلوغ و ازدواج مصادف است. این اختلال ممكن است با بیماری‌هایی از قبیل نارسایی غده هیپوفیز اشتباه شود؛ زیرا در آن بیماری نیز، از بین رفتن وظایف جنسی و كاهش متابولیسم پایه مشاهده می‌شود. با این وجود هنوز مشخص نیست كه آیا بی‌اشتهایی عصبی، خود یك اختلال اولیه است یا علت اولیه آن یك بیماری غددی است. همچنین معلوم نیست كه آیا اشكالات جنسی ناشی از كمبود غذا است یا كم خوردن غذا ناشی از اختلالات جنسی است. وجود اضطراب و رفتارهای وسواسی در بسیاری از افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی بسیار متداول است. معمولا مساله اصلی در افراد مبتلا، بحران شدید در رشد روان‌شناختی آنان است. آنها اغلب غذاهای لاغركننده را در حد بسیار كم انتخاب می‌كنند یا غذایی را كه انتخاب كرده‌اند، دور می‌ریزند یا در مكان‌های مختلف پنهان می‌سازند. در سال 1973 بروچ(Bruch)، این نظریه فروید را كه اضطراب در افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، ناشی از ترس ناخودآگاه آنان از ناباروری دهانی[2] است، مورد بررسی قرار داد. او در آنان شواهد كمی درباره وجود چنین تخیلات و ادراك‌های نادرستی یافت، ولی اظهار داشت كه آنان در كودكی بیش از آنچه در بین دختران نوجوان، معمول است، در معرض سوء تفاهم‌هایی نسبت به چگونگی به وجود آمدن بچه قرار گرفته‌‌اند. در سایر موارد، افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، یك مقاومت پرخاشگرانه نسبت به خواست‌های والدین داشتند و یا از اینكه شبیه به والد همجنس خودشان باشند،‌ امتناع می‌ورزیدند. یك نگرش بسیار متداول كه در بین این افراد مشاهده می‌شود، تنفر از غذا می‌باشد، ولی این موضوع معمولا بیان‌كننده یك فاجعه رمزی نسبت به جنبه‌های زندگی فرد است. مثلا یك بیمار اظهار می‌داشت كه "تنفر از غذا می‌تواند به كل دنیا و به كل زندگی گسترش یابد". بسیاری از بیماران درباره مسائل اصلی خود كه نمی‌خواهند رشد كنند و نمی‌خواهند شبیه مادرشان بشوند،‌ صحبت كرده‌اند. درك این موضوع آسان است كه خوردن با پیشرفت‌های رشد در سراسر دوران كودكی همبستگی بسیار پیدا می‌كند. مثلا از زمان پرستاری شدن و خوردن یك فنجان شیر، تا تغذیه شدن توسط دیگران و انتخاب و خوردن غذا توسط خود كودك، همواره این جملات تكرار می‌شود كه "تو باید برای آنكه رشد كنی، بزرگ شوی و مانند والدینت بشوی غذا بخوری". توجه طبیعی والدین درباره خوردن كودكشان موجب ظهور یك رفتار مرموز آشكار به صورت ابراز مقاومت نسبت به جنبه‌های ترساننده یا معماگونه رشد می‌شود.[3]
  نزدیك به 95 درصد افراد بی‌اشتهای عصبی، زن هستند. به نظر می‌رسد كه دو تیپ افراد بی‌اشتها وجود دارد:
·        محدود كننده‌ها
·        برون‌ریزها
 
  محدود كننده‌ها، به این علت لاغرند كه از خوردن امتناع می‌كنند. برون‌ریزها نیز اغلب اوقات از خوردن امتناع می‌كنند، اما زمانی كه چیزی می‌خورند برای ریختن آن استفراغ كرده یا ملین مصرف می‌كنند. گویی این اختلال رو به افزایش است، به طوری كه از هر 100 زن تقریبا یكی به آن مبتلا است.[4]
 
 
سبب‌شناسی بی‌اشتهایی عصبی
زیست‌شناختی: میزان بروز در دوقلوهای یك‌تخمكی بیش از دوقلوهای دوتخمكی است. از دیدگاه عصبی – زیست‌شناختی، كاهش 3 متوكسی، 4 هیروكسی فنیل گلیكول در ادرار و مایع مغزی نخاعی، مؤید كاهش فعالیت و تغییر و تبدیل نوراپی‌نفرین است. در نتیجه گرسنگی، فعالیت مواد شبه‌افیونی درون‌زا كاهش می‌یابد. دیده شده است كه متابولیسم هسته دم‌دار در مرحله بی‌اشتهایی نسبت به مرحله پس از افزایش وزن بیشتر است.
 
روان‌شناختی: به نظر می‌رسد كه واكنشی نسبت به نیاز به استقلال و عملكرد جنسی یا اجتماعی در دوران نوجوانی باشد.
 
اجتماعی: تأكید جامعه بر لاغر بودن، مخصوصا در مشاغلی مانند مانكن‌ها و غیره.[5]
 
  مینوچین[6] در سال 1974 به دنبال موضوع روابط خانوادگی، پیشنهاد كرد كه نشانه‌های بیماری بی‌اشتهایی عصبی از عملكردهای الگوهای نامناسب خانوادگی ناشی می‌شود. به این ترتیب برای درمان، باید الگوهای نامناسب خانواده را بازسازی كرد. ماوسون[7] در سال 1974، این اختلال را به عنوان یك پاسخ اجتنابی فوبیایی نسبت به غذا ناشی از تنش‌های اجتماعی و جنسی مربوط به تغییرات بدنی در سن بلوغ می‌نگرد و مجددا یادآور می‌شود كه چون ناحیه‌ای در هیپوتالاموس مسئول تنظیم غذا، رفتار جنسی و فعالیت قاعدگی است كه همگی در این بیماری مختل می‌گردند، بنابراین اختلال هیپوتالاموس ممكن است یك علت اصلی در بی‌اشتهایی عصبی باشد. مورگان و راسل[8] در سال 1975، در یك مطالعه پیگیر دریافتند كه 39 درصد از بیماران مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، پس از چهار سال درمان، بهبودی خوبی به دست می‌آورند،‌ هرچند در 10 تا 23 درصد آنان خطر مرگ در این بیماری وجود دارد. گوئتز[9] و دیگران دریافتند كه بهترین نتیجه درمانی را بیماران هیستریانیك یا كسانی كه شخصیت تلقین‌پذیر دارند، به دست می‌آورند، در حالی كه ضعیف‌ترین نتایج درمانی مربوط به شخصیت‌های اسكیزوئیدی است.[10]
 
 
فراگیری(اپیدمیولوژی) بی‌اشتهایی عصبی
·        میزان شیوع مادام‌العمر در میان زنان، 7/3 – 5/0 % است.
·        بیماری معمولا در سنین 10 تا 30 سال شروع می‌شود و اغلب با وقایع پراسترس زندگی همراه است.
·        نسبت مرد به زن یک‌دهم تا یک‌بیستم است.
·        بیشتر در مشاغلی كه نیاز به اندام‌های لاغر دارند، مثل مانكن‌ها.[11]
 
 
شكل‌گیری بی‌اشتهایی عصبی در خلال تحول
 
1. عوامل مؤثر در تغذیه نوزاد: عوامل زیادی در تغذیه كودك دخیل هستند كه عبارتند از:
الف. عوامل وابسته به كودك: نوزاد از بدو تولد، واجد تجهیزات عصبی – فیزیولوژیكی است مانند بازتاب‌های جهات اصلی، بازتاب‌های به چنگ آوردن، مكیدن و بلعیدن كه همه از بدو تولد به‌كار می‌افتند. بر این اساس نباید رفتار همه نوزادان را در برابر غذا مشابه یكدیگر دانست. بعضی از نوزادان با آهنگی سریع و بدون وقفه می‌مكند و برخی دیگر آهنگی كند و منقطع دارند. اما افزون بر تفاوت رفتار مكیدن در نوزادان، تظاهرات همراه با آن نیز متغیرند: پاره‌ای از نوزادان به هنگام گرسنگی می‌گریند و ناآرامی می‌كنند و برخی دیگر با آرامش منتظر غذا می‌مانند. برخی با چشمان بسته می‌مكند و گروهی با چشمان باز. از طرفی تغذیه نوزاد، تنها محدود به تسكین گرسنگی وی نیست بلكه معرف نمونه‌ای از تعاملات انسانی است. فروید، ارضای نیاز غذایی(رفع گرسنگی) را از لذت غذا خوردن متمایز كرده و مدعی بود كه نخستین درونی‌سازی‌های روابط انسانی، پیرامون "اخذ لذت" سازمان می‌یابد. مؤلفان بعد از فروید بر این باورند كه اخذ لذت فقط ناشی از عمل مكیدن نیست، بلكه مجموعه تبادلات با كودك مانند تماس جسمانی، گفتگو، نگاه، نوازش، لالایی مادرانه و ... نیز نقش مهمی دارند. نباید تصور كرد كه این نوع مبادلات، واجد پرخاشگری نیستند. در حقیقت با غذا دادن به كودك، حالت تنش پرخاشگرایی و گرسنگی او از بین می‌رود و اگر مبادله غذایی، ارضای عاطفی را در پی نداشته باشد كودك ممكن است ارضای نیاز جسمانی را معادل خطر از دست دادن یا حتی نابودی موضوع دلبستگی تلقی كند و این خطرها را با حالت سیری پس از تغذیه مرتبط نماید.
 
ب. بازخورد مادر: بازخورد مادرانه، تابع رفتار نوزاد، حالات عاطفی وی در برابر مسائل دهانی و همچنین ظرفیت یادگیری یا سازش وی در مقابل موقعیت‌های جدید است. مادران در برابر تظاهرات تغذیه‌ای فرزندشان واكنش‌های متفاوتی نشان می‌دهند: برخی از حرص و ولع نوزادشان وحشت‌زده می‌شوند و برخی احساس غرور می‌كنند. بالعكس، پاره‌ای از مادران بیم دارند كه مكیدن منقطع و كند نوزاد، نشانه مشكلات تغذیه‌ای بعدی باشد. بازخوردهای مختلف مادر در برابر نوزاد، بی‌تردید از خیال‌بافی‌های هشیار و نیمه‌هشیار آنان نشأت می‌گیرند؛ خیال‌بافی‌هایی كه تداوم آنها می‌توانند زوج مادر – كودك را به موقعیتی بیماری‌زا بكشانند.
 
ج. بعد اجتماعی – فرهنگی: تأثیر بعد اجتماعی – فرهنگی در مبادله غذایی مادر و كودك بسیار پراهمیت است.
  در اینجا بررسی نمادهای فرهنگی وابسته به تغذیه یا نقش بنیادی غذا از لحاظ اجتماعی مورد نظر نیست، بلكه به رغم اهمیت بنیادی رابطه مادر و كودك در بهداشت روانی نوزاد، در اغلب راهنمایی‌هایی كه به مادران ارائه می‌شود بعد ارتباطی در نظر گرفته نمی‌شود. به عبارت دیگر، بر تأثیرات رژیم غذایی تأكید داشته در حالی كه تأثیر بعد ارتباطی نادیده گرفته شده است و از سوی دیگر با توصیه به مادران درباره تغذیه كودكان بر اساس خواسته‌های آنان، مادران جوان را در مقابل ترس‌ها و خیال‌بافی‌هایشان در مورد تغذیه بی‌سلاح باقی می‌گذارند و موجب می‌شوند تا از رهنمودهای ایمنی‌بخش در مورد رژیم غذایی نوزادان بهره‌مند نشوند.[12]
 
2. بی‌اشتهایی عصبی در سال اول زندگی
الف. بی‌اشتهایی عصبی زودرس اصلی: این نوع بی‌اشتهایی از بدو تولد ظاهر می‌شود. در ابتدا فعل‌پذیری كامل و بی‌رغبتی نسبت به پستانك مشاهده می‌گردد و سپس مقاومت بروز می‌كند.
 
ب. بی‌اشتهایی عصبی در شش‌ماهه دوم زندگی: معمولا به صورت امتناع از غذا، ‌به‌خصوص غذاهای سفت، نمایان می‌شود ضمن آنكه كودك تمایل شدید به مایعات را همچنان حفظ می‌كند. این اختلال گاهی به شكل تدریجی و زمانی به‌طور ناگهانی و در پاره‌ای از مواقع به علت تغییر رژیم غذایی(گرفتن از شیر یا افزودن غذاهای سفت) بروز می‌كند. در این موارد با نوزادانی سرزنده و پر جنب و جوش سر و كار داریم، بازخورد امتناع غذایی زمانی به وجود می‌آید كه كودك به حدی از استقلال دست یافته و می‌خواهد بر موقعیت مسلط شود. تضادورزی وی متوجه مادر است، مادری كه برای غذا خوراندن به فرزندش بیش از كمك به وی در تغذیه مستقل نوزادش، اهمیت قایل است.
  در واقع مادر، نوعی رفتار مستبدانه در برابر امتناع از غذای نوزاد، دارد. این رفتارها گاهی ظریف و پنهان و گاهی خشن و آشكار است. سعی می‌كنند او را سرگرم كنند، با او بازی كنند، منتظر خواب‌آلودگی وی می‌شوند و یا بالعكس دست‌هایش را نگه می‌دارند، كوشش می‌كنند تا دهانش را به زور باز كنند. این نوع بی‌اشتهایی روانی محدود است یعنی معمولا رشد و نمو كودك ادامه می‌یابد و بر وزنش افزوده می‌شود. گاهی مشكل یبوست نیز با بی‌اشتهایی عصبی همراه است كه آن هم به وسیله میل شدید به مایعات جبران می‌شود.[13]
 
3. بی‌اشتهایی عصبی در سال دوم زندگی
  معمولا متعاقب بی‌اشتهایی سال اول زندگی به وجود می‌آید، اما گاه نیز در كودكانی بروز می‌كند كه غذا خوردن آنها در سال اول زندگی طبیعی بوده است. در سال دوم زندگی، تعارض‌های عاطفی می‌توانند منشأ بی‌اشتهایی عصبی باشند مانند جدایی از مادر و یا تولد نوزادی دیگر.
  در این مرحله از زندگی،‌ مادر علاوه بر تغذیه كودك نقش مهمتری در برابر شكل‌گیری "من" وی بر عهده دارد. اگرچه تحول بی‌اشتهایی عصبی در این هنگام، معمولا از نظر فیزیولوژیكی وخیم نیست ولی در برخی از موارد الگوی رفتار تغذیه‌ای بعدی را در كودك ترسیم می‌كند و می‌تواند به دلیل پیامدهای جسمانی اختلال در روان‌شناختی و مشكلات ارتباطی توأم با آن، وخیم باشد.[14]
 
4. بی‌اشتهایی عصبی در دوره دوم كودكی
  این بی‌اشتهایی شبیه بی‌اشتهایی متداول سال دوم زندگی است و به دنبال آن قرار می‌گیرد. واكنش كودكان این سنین با بازخورد مقاومت و تضادورزی شدید در انتخاب غذاها مشخص می‌شود و استفراغ‌های مكرر، علت اصلی نگرانی والدین است.[15]
 
5. بی‌اشتهایی عصبی در دوران بلوغ
  كه با كاهش كمی غذا به صورت محدودیت فراوان در كلیه غذاها یا به صورت انتخابی مثل نان و پنیر و ... همراه است. همچنین اختلال كیفی تغذیه در این دوره اتفاق می‌افتد به این صورت كه پاره‌ای از مواد غذایی كه با ارزش‌تر است و یا غذاهایی را كه دوست دارد را حذف كرده و به‌طور ناگهانی و رژیم‌هایی مثل رژیم گیاهخواری و ... را انتخاب می‌كند.[16]

جهان

 
در افسانه‌ها، اسطوره‌ها و ادبيات عرفاني جهان از وجود پرنده‌اي اسرارآميز به نام ققنوس خبر داده شده است كه سرنوشت شگفت‌انگيزي دارد. اين پرنده در انتهاي عمر، خودش را به آتش كشيده و مي‌سوزاند اما دقيقاً در واپسين لحظه و از درون آخرين شعله‌هاي آتش به ناگهان ققنوس ديگري متولد مي‌شود. حكايت عجيبي است اما از آن عجيب‌تر اينكه ممكن است كل جهان هم دقيقاً چنين حكايتي داشته باشد.

اين ايده شگفت‌انگيز براي نخستين‌بار همين چند سال پيش توسط فيزيكداني به نام آبهاي آشتكار (1) و همكارانش مطرح شد. اين فيزيكدان‌ها براساس شبيه‌سازي‌هاي رايانه‌اي در چارچوب مدل "كيهان‌شناسي كوانتومي حلقوي" (2) به اين نتيجه رسيدند كه ممكن است جهان ما همانند يك ققنوس عظيم كيهاني از دل آخرين شعله‌هاي يك جهان ديگر سر بر آورده باشد، جهاني كه به واسطه گرانش خود تا مرز فروپاشي و نابودي كامل پيش رفته بود اما در واپسين لحظه به ناگهان جهان ما از درون آن متولد شد.

براساس اين مدل جهان ما نيز در پايان عمر خود و به واسطه گرانش ماده-انرژي موجود در خود شروع به انقباض و فروپاشي كرده و اين فروپاشي تا مرز رسيدن به يك نقطه "تكينگي" (3) و نهايتاً محو شدن كامل جهان پيش خواهد رفت اما اين انقباض كيهاني در آخرين لحظه به ناگهان معكوس شده و با يك جهش كيهاني، جهاني ديگر از دل جهان ما متولد شده و شروع به انبساط خواهد كرد.

اگر اين مدل درست باشد در اين صورت بجاي آنكه بگوييم جهان در حدود 14 ميليارد سال پيش در مِهبانگ (بيگ بنگ) به وجود آمده است بايد گفت كه جهان درواقع ازلي و ابدي بوده اما در اين بين متناوباً چرخه‌هاي ققنوس وار تولد و نابودي كيهاني را پشت سر گذاشته است.

اما چرا انقباض هر جهان پيشين در واپسين لحظه به ناگهان متوقف و معكوس شده و به تولد جهان جديدي منجر شده است؟ در پاسخ بايد گفت زيرا با انقباض و فروپاشي هر جهان، حجم جهان مزبور، كوچك‌تر و كوچك‌تر و چگالي ماده موجود در آن بيشتر و بيشتر شده تا نهايتاً اين چگالي به حد چگالي پلانك يعني در حدود 10 به توان 96 كيلوگرم بر متر مكعب (يعني يك ميليون ميليارد ميليارد ميليارد ميليارد ميليارد ميليارد ميليارد ميليارد ميليارد ميليارد كيلوگرم بر متر مكعب) رسيده است. اين چگالي خارق‌العاده معادل است با چگالي حاصل از متمركز كردن جرم يك تريليون خورشيد در حجمي به ابعاد يك پروتون!

اما بر اساس نظريه گرانش كوانتومي حلقوي، چگالي پلانك حداكثر چگالي قابل حصول در كيهان است چراكه با رسيدن به آستانه چگالي پلانك، نيروي دافعه فوق‌العاده شديدي در تار و پود فضا-زمان شكل مي‌گيرد. علت ايجاد اين دافعه خارق‌العاده آن است كه با رسيدن به اين حد چگالي، ديگر امكان فشرده شدن بيش از پيش كوانتوم‌هاي فضا-زمان وجود نخواهد داشت. در نتيجه با رسيدن به آستانه چگالي پلانك، فضا-زمان كه اكنون تا حد نهايت خود فشرده شده است، نيروي دافعه واكنشي فوق‌العاده قدرتمندي را از خود بروز مي‌دهد كه بر نيروي گرانش موجود غلبه كرده و موجب جهش ناگهاني و تولد يك جهان جديد خواهد شد. اين جهان تازه متولد شده، به واسطه جهش بزرگي كه در لحظه تولد خود پشت سر گذاشته است همچنان به انبساط خود ادامه خواهد داد تا نهايتاً اين جهان جديد نيز به نوبه خود و پس از ميلياردها سال به واسطه گرانش ماده-انرژي موجود در آن، از انبساط كيهاني خود بازايستاده و شروع به انقباض و فروپاشي خواهد كرد و بدين ترتيب چرخه كيهاني بي‌پايان تولد و مرگ ققنوس‌وار جهان همچنان تا ابد ادامه خواهد داشت. 

موسیقی درمانی

فعالیت ذهنی و انجام کارهای خلاق ممکن است به پیشگیری از زوال عقل در سالمندی کمک کند.
همه می‌دانیم که ورزش برای سلامت جسمی‌مان خوب است و در سال‌های اخیر پژوهش‌ها در حیوانات و برخی از پژوهش‌های انسانی نشان داده است که ورزش همچنین ممکن است توانایی‌های ذهنی را هم بهبود بخشد.

اما اطمینان‌بخش‌ترین راه برای به کار انداختن مغز، به چالش کشیدن آن برای فکر کردن است.
پژوهش‌های بسیاری رابطه میان اثرات فعالیت‌های خلاق و چالش‌برانگیز را بر سلامت ذهنی مورد بررسی قرار داده‌اند.

بیشتر این پژوهش‌ها بر زوال عقل متمرکز بوده‌اند که با از دست رفتن حافظه و "کارکردهای اجرایی"- توانایی طرح ریزی، ابتکار، و مدیریت مشخص می‌شود.زوال عقل علل بسیاری دارد از جمله میزان پایین هورومون‌های تیروئیدی یا اعتیاد به الکل.اما از شایع ترین علل آن، سكته هاي مغزي متعدد و بالاتر از همه آلزايمراست.

پژوهشگران مدت‌هاست که دریافته‌اند میزان بالای تحصیلات و داشتن شغل‌هایی که نیاز به فعالیت ذهنی زیاد دارد، با کاهش خطر ابتلا به بیماری آلزایمر ارتباط دارد، گرچه ثابت کردن رابطه سببی میان این دو مشکل بوده است.

یک بررسی منتشر شده در نشریه پزشکی نیوانگلند نشان می‌دهد که ظاهرا انجام فعالیت‌های شناختی- مانند بازی‌های صفحه‌ای، حل جدول کلمات متقاطع یا نواختن آلات موسیقی اثر محافظتی بیشتری نسبت به فعالیت‌های جسمی مانند پیاده‌روی و شنا در مقابل زوال عقل دارد.

موسيقي
بررسی‌های متعدد نشان داده است که موسیقی به مهار رفتارهای آشوبگرانه ، سرگردانی و پریشانی، تهییج و ... در بیماران مبتلا به زوال عقل کمک می‌کند.
.به نظر می‌رسد موسیقی به بیماران مبتلا به آلزایمر کمک می‌کند تا خاطرات درازمدتشان را که معمولا مدت‌ها پس از دست رفتن حافظه کوتاه‌مدت، حفظ می‌‌شود، به یاد آورند.و به نظر می‌رسد حافظه موسیقیایی در بیماران مبتلا به آلزایمر از دست نمی‌رود.

شماری از گزارش‌های موردی حاکی از آن است که بیماران در مراحل انتهایی این بیماری که دیگر نمی‌توانستند صحبت کنند یا نام اعضای خانواده‌شان را به یاد آورند، هنوز می‌توانند آهنگ‌های قدیمی، چه از لحاظ ریتم آهنگ و چه ترانه آن را به یادآورند.
پژوهشگران دریافته‌اند مشارکت در آواز خواندن بیماران مبتلا به زوال عقل را هشیارتر می‌کند.

فوران هاي خلاقيت
زوال عقل اغلب باعث منفعل‌شدن افراد می‌شود، بنابراین این افراد تمایل کمتری به طراحی، نقاشی، یا شرکت در فعالیت‌های هنری نشان می‌دهند.اما گاهی اثر بیماری در سالمندان ممکن است کاملا متفاوت باشد.

مشهورترین مثال در این مورد ویلم دکونینگ، نقاش آبستره انتزاعی است که در سال 1997 در 92 سالگی درگذشت.دکونینگ شهرت بسیاری در عالم نقاشی داشت.زوال عقل او در دهه هفتاد زندگیش آغاز شد.در ابتدای روند این بیماری، دکونیینگ به طور اعجاب‌آوری خلاق شد، و در طول دوره‌ای چهارساله به طور میانگین هفته‌‌ای یک نقاشی می‌کشید.هنر دکونیینگ او راهشیار نگه می‌داشت و به نظر می‌رسید از لحاظ جسمی هم به او کمک می‌کند.

یک توضیح این پدیده این است که آلزایمر در مراحل ابتدایی بر حافظه "اجرایی" ناخودآگاه که افکار و حرکات دست مورد نیاز برای نقاشی یا نواختن یک آلت موسیقی را کنترل می‌کند، تاثیری نمی‌گذارد.

یک شکل ناشایع زوال عقل هم وجو دارد که نوع پیشانی- گیجگاهی(FTD) نامیده می‌شود و با تغییرات شخصیت، از دست دادن توانایی زبانی، رفتارهای اجتماعی نامتناسب (ناسزا گفتن، رعایت نکردن بهداشت، بی‌بندوباری جنسی) مشخص می‌شود.

برخی از بیماران مبتلا به این نوع زوال عقل مهارت‌های هنری پیدا می‌کنند که پیش از این هرگز نداشته‌اند.نقاشی‌‌ها یا طراحی‌های این افراد واقع‌گرا یا فراواقع‌گرا و مملو از جزئیات است.برخی از پژوهشگران معتقدند که آسیب واردآمده به طرف چپ مغز که با تفکر منطقی و پردازش کلمات ارتباط دارد، ممکن است به نحوی در این افراد فعالیت طرف راست مغز را که تفکر و ادراک فضایی را کنترل می‌کند، رها کند.

ارتباط برقرار کردن
سلول‌های مغزی با برقرار کردن ارتباط با سلول‌های مغزی دیگر "فکر می‌کنند." هر سلول مغزی یک زائده باریک و دراز انتقال‌دهنده پیام‌های الکتریکی به نام آکسون دارد که پس از منشعب شدن با دندریت‌های چنگالمانند سلول‌های مغزی اطرافش ارتباط برقرار می‌‌کند.این نقاط تماس را سیناپس می‌گویند.

هنگامی كه ارتباط میان دو سلول مغزی به صورت مکرر و مرتب صورت می‌گیرد، قدرت انتقال پیام از این سیناپس‌ها افزایش پیدا می‌کند.تعلیم و آموزش و سایر اشکال "ورزش"های مغزی ممکن است شمار این سیناپس‌ها را افزایش دهند.داشتن مقدار معتنابهی از سیناپس‌های قوی، ممکن است برای فعالیت ذهنی یک "رزرو شناختی" ایجاد کند، بنابراین فرآیند تفکر روشن باقی می‌ماند، حتی اگر برخی سلول‌های مغزی و سیناپس‌های آنها به علت بیماری آلزایمر را از دست بروند.

وسیله معمول برای حفظ سلامت سلول‌های مغزی تمرین‌دادن آنهاست - مانند عضلات که باید از آنها استفاده کرد وگرنه تحلیل می‌روند، تمرین دادن مغز هم می‌تواند به افزایش قدرت و تعداد ارتباط سیناپسی بین سلول‌های مغز کمک کند.

اما نمونه دکونینگ و موارد دیگر نشان می‌دهد حتی اگر ما تعداد زیادی از سلول‌های مغزی‌مان را از دست بدهیم، هنوز می‌توانیم خلاق باشیم و از هنرها به خصوص موسیقی لذت ببریم.هر چه بیشتر هنر و موسیقی در زندگی‌مان داشته باشیم، می توانیم به جای ناراحتی برای سلول‌های مغزی که از دست داده‌ایم، به اغلب سلول‌های مغزی که هنوز داریم، کمک کنیم.

اشتباهات رايج دوران آشنايي و نامزدي

1 ـ سازش های عجولانه
گاهی برای این که وانمود کنیم با طرف مقابل توافق داریم از ارزشهای خود چشم پوشی می کنیم . عقاید خود را ابراز نمی کنیم و خطای شخص مقابل را هم نادیده می گیریم.
در فعالیتهایی که هیچ علاقه ای به آن نداریم شرکت می کنیم و از علایق خود هم دست بر می داریم. این که بخواهیم با چشم پوشی رابطه را حفظ کنیم اشتباه محض است.

2 ـ کناره گیری از خانواده و دوستان
در این دوره نیازی نیست خانواده و دوستان را به کلی کنار بگذاریم. وجود این گونه ارتباط ها ضروری است. حتی نحوه برخورد با افراد خانواده اطلاعات زیادی به ما می دهد. این که فرد با آنها صادق و راحت است یا تعارض و ضدیت دارد. شناخت الگوی خانواده خیلی مهم است. از طرف دیگر نظر والدین نیز بسیار حائز اهمیت است و بی توجهی به آن عواقب بدی می تواند داشته باشد.

3 ـ تسلیم در برابر نیاز جنسی
توجه داشته باشید که با حوصله و بدون عجله با فرد مقابل آشنا شوید و از ارتباط جنسی قبل از ازدواج پرهیز کنید.

4 ـ تسلیم در برابر مسائل مادی و ظاهری
وضعیت مالی خوب و ظاهر مناسب تنها ملاک برای ازدواج موفق نیست. پس چشم خود را باز کنید و بیشتر باهم آشنا شوید.

5 ـ مقدم دانستن تعهد بر تفاهم
گاهی قبل از این که بفهمیم چه قدر باهم تفاهم داریم سریع قول ازدواج می دهیم و تعهد ایجاد می کنیم و حتی اگر طرف مقابل درخواست زمان بیشتر برای آشنایی را داشته باشد او را متهم به زیر پا گذاشتن تعهد می کنیم ، این اشتباه است.

6 ـ مقدم دانستن تفاهم بر علاقه
گاهی هم بدون اینکه هیچ علاقه و جذابیتی باشد به فکر ایجاد تفاهم هستیم و فکر میکنیم با ازدواج علاقه ایجاد می شود. همان طور که تنها با علاقه نمی توان تفاهم ایجاد کرد تنها با تفاهم هم نمی توان انتظار علاقه و جذابیت داشت. تفاهم مهم است اما علاقه ، تعهد و تفاهم در کنار همدیگر است که منجر به ازدواج موفق می گردد.

7 ـ نادیده گرفتن تردیدها
گاهی دچار تردیدهایی در ازدواج می شوید اما به دلایلی این تردیدها را نادیده می گیرید و سریع تصمیم به ازدواج می گیرید. بهتر است تردیدها را بررسی و بر آنها غلبه کنید مگر اینکه دچار وسواس باشید.

8 ـ باور به این که او را تغییر خواهیم داد
گاهی افراد متوجه تفاوت های اساسی و مشکلات در طرف مقابل می شوند اما چون فکر می کنند که می توانند او را تغییر دهند این مسائل را نادیده می گیرند.
اما همانطور که قبلاً هم اشاره کردیم کسی را برای ازدواج انتخاب کنید که او را همانطور که هست بدون هیچ تغییری می پذیرید.

9 ـ باور به این که پس از ازدواج مشکلات کم می شود.
اگر در دوره آشنایی با هم مشکل دارید و ارتباط خوبی نمی توانید باهم داشته باشید پس از ازدواج هم نمی توانید.
مشکلات نه تنها کم رنگ تر نمی شود بلکه بیشتر خود را نمایان می سازد.

10 ـ تاثیر پذیری از حرف مردم
گاهی افراد دوره آشنایی را طی می کنند ولی علیرغم وجود مشکلات آنها را نادیده گرفته و در ازدواج عجله می کنند چراکه به قول خودشان حرف مردم برایشان مهم است. و آن قدر از قضاوت منفی مردم در مورد خود ترس دارند که ترجیح می دهند بدبخت باشند اما مردم آنها را خوشبخت بدانند.

شانس

تحقیقی از"ریچارد وایزمن " روانشناس 

می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند ، اما سایرین از آن محروم می‌مانند به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده دیگر بدشانس هستند؟

آگهی‌هایی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می‌کردند خوش‌شانس یا بدشانس هستند می خواستم با من تماس بگیرند صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال‌های گذشته با آنها مصاحبه کردم ، زندگی‌شان را زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش‌های من شرکت کنند نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند ، کلید خوش‌شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است برای مثال ، فرصت‌های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید .

افراد خوش‌شانس مرتبا با چنین فرصت‌هایی برخورد می‌کنند ، در حالی که افراد بدشانس نه . 
با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصت‌هایی است یا نه به هر دو گروه افراد خوش شانس و بدشانس روزنامه‌ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می‌گفت : اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیده‌اید ، 250 پوند پاداش خواهید گرفت این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود ، افرادی که احساس بدشانسی می‌کردند عمدتا آن را ندیدند ، درحالی که اغلب افراد خوش‌شانس متوجه آن شدند .

مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی‌تر از افراد خوش‌شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصت‌های غیرمنتظره را مختل می‌کند در نتیجه ، آنها فرصت‌های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می‌دهند برای مثال وقتی به مهمانی می‌روند چنان غرق یافتن جفت بی‌نقصی هستند که فرصت‌های عالی برای یافتن دوستان خوب را از دست می‌دهند آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می‌زنند و از دیدن سایر فرصت‌های شغلی باز می‌مانند افراد خوش‌شانس ، آدم‌های راحت‌تر و بازتری هستند ، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می‌بینند تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدم‌های خوش‌اقبال براساس چهار اصل برای خود فرصت ایجاد می‌کنند :

اول : آنها در ایجاد و یافتن فرصت‌های مناسب مهارت دارند
دوم : به قوه شهود گوش می‌سپارند و براساس آن تصمیم‌های مثبت می‌گیرند
سوم : به خاطر توقعات مثبت ، هر اتفاقی نیکی برای آنها رضایت بخش است
چهارم : نگرش انعطاف‌پذیر آنها ، بدبیاری را به خوش‌اقبالی بدل می‌کند

در مراحل نهایی مطالعه ، از خود پرسیدم آیا می‌توان از این اصول برای خوش‌شانس کردن مردم استفاده کرد از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرین‌هایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم خوش‌شانس در آنها طراحی شده بود این تمرین‌ها به آنها کمک کرد فرصت‌های مناسب را دریابند به قوه شهود تکیه کنند ، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند یک ماه بعد ، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح کردند نتایج حیرت انگیز بود :
هشتاد درصد آنها گفتند آدم‌های شادتری شده‌اند ، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهم‌تر از هر چیز خوش‌شانس‌تر هستند و بالاخره این که من عامل شانس را کشف کردم.
 
چند نکته برای کسانی که می‌خواهند خوش‌اقبال شوند: 
به غریزه باطنی خود گوش کنید ، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید 
هر روز چند دقیقه‌ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.
زندگی تاس خوب آوردن نیست تاس بد را خوب بازی كردن است

طلاق  و کودک

بسیاری از کودکان در خانه هایی زندگی می کنند که در آنها طلاق روی داده است. تقریباً 30 درصد کودکان در ایالات متحده فقط با یکی از والدین ( معمولاً مادر ) زندگی می کنند.
سن کودک در هنگام طلاق والدین بر واکنش کودک نسبت به طلاق تاثیر می گذارد.

بلافاصله پس از طلاق در تمام گروه های سنی اختلالات هیجانی و رفتاری افزایش می یابد . بچه های 3 تا 6 ساله در واقع نمی فهمند چه اتفاقی افتاده است و آنهایی هم که می فهمند خود را به نوعی مسئول طلاق می دانند. اگر طلاق زمانی روی دهد که سن کودک بین 7 تا 12 سالگی است عملکرد تحصیلی معمولاً افت می کند.

کودکان بزرگتر به خصوص نوجوانان موقعیت را درک کرده و فکر می کنند که می توانستند با مداخله به موقع مانع طلاق شوند اما با این حال احساس رنجش و خشم کرده از رفتار پدر و مادر خود انتقاد می کنند. برخی کودکان با این خیال دل خود را خوش می کنند که زمانی در آینده پدر و مادر باز هم به همدیگر خواهند پیوست. چنین کودکانی نسبت به شریک زندگی واقعی یا احتمالی پدر یا مادر خود با دیده عداوت می نگرند زیرا قبول این واقعیت آنها را وادار می سازد بپذیرند که امکان پیوند مجدد وجود ندارد.


بهبودی از آثار طلاق و تطابق با آن معمولاً 3 تا 5 سال طول می کشد ولی حدود یک سوم کودکان دچار ضربه های روحی دیرپا می شوند. در بین پسرها خشونت فیزیکی یکی از نشانه های این پریشانی است. نوجوانها سعی می کنند پس از طلاق والدین وقت خود را بیشتر در بیرون از خانه بگذرانند. اقدام به خودکشی به عنوان نتیجه مستقیم طلاق مشاهده می شود یکی از عوامل پیش بینی کننده خودکشی در نواجوانها طلاق یا جدایی اخیر والدین است. انطباق خوب کودکان با طلاق زمانی ممکن می شود که پدر و مادر سعی می کنند علیرغم خشم کودک رابطه خود را با او حفظ کنند برای تسهیل این انطباق والدین جداشده باید رفتار هماهنگی با کودکان داشته و از ادامه کشمکش خودداری کنند.

علیرغم بروز مشکلات رفتاری در هنگام طلاق در کودکان خانواده های دچار طلاق وقتی به سن بزرگسالی می رسند شیوع مشکلات روانی جدی نظیر افسردگی یا اختلالات اضطرابی افزایش نمی یابد.

لاغری

شاید شما هم جزء کسانی باشید که بارها و بارها از رژیم غذایی متعدد، انواع دارو یا وسایل مختلف ورزشی برای کنترل وزن استفاده کرده و بعد از زمان کوتاهی دوباره به وزن قبلی خود و یا حتی بالاتر بازگشته اید. 

می خواهیم این بار با دیدگاه متفاوتی به این موضوع بپردازیم. دیدگاهی که تغییر رفتار را زیربنای کنترل وزن می داند. چراکه در عمل روش های تعدیل رفتاری که با در نظر گرفتن عوامل روان شناختی بر روی کنترل محرک های خوردن، روش خوردن غذا، حمایت همسر و جامعه، اقدامات تقویت کننده و ورزش تاکید می کنند موفقیت بیشتری داشته اند.

برای به دست آوردن یک وزن متعادل و نگهداری آن باید تغییرات را از درون خود شروع نمایید. ایجاد تغییر و کسب رفتارها و عادت های جدید درست، نیازمند صرف زمان و انرژی است. قدم اول افزایش آگاهی است تا اشتیاق و میل به تغییر رفتار در شما ایجاد شود.

باور داشته باشید که می توانید بسیاری از رفتارهای خود را تغییر دهید. اگر شما به توانایی خود شک داشته باشید در برابر موقعیت های وسوسه انگیز نمی توانید مقاومت کنید.
وقتی تصمیم گرفتید که رفتارهای مربوط به خوردن را تغییر دهید شما باید برای این کار طرحی بریزید که موثر و کاری باشد، پس تعهد قاطعی برای عمل و پیگیری از خود نشان دهید.

به هنگام دادن طرح موانع احتمالی رعایت برنامه را پیش بینی کنید و راهکار ارائه دهید.
هر عاملی که محرکی برای پرخوری شما باشد مانع رعایت برنامه است پس محرک های خوردن را در خود شناسایی و آمادگی مقابله با آن ها را در خود به وجود آورید.

قلم و کاغذ را بردارید و زمان هایی که در آن بیشترین وسوسه جهت خوردن غذا و تنقلات را دارید یادداشت کنید. سپس راهکارهای مقابله با آنها را روی کارت هایی بنویسید و در جایی قرار دهید که به راحتی در دسترس و دید شما باشند. وقتی با محرک ها روبه رو شدید و احساس نیاز به خوردن پیدا کردید به خود بگویید که آیا من گرسنه هستم یا فقط می خواهم احساسی را که الان دارم تغییر دهم؟ اگر به راستی می خواهید احساستان را تغییر دهید هرچقدر هم غذا بخورید به اندازه روش های جایگزین مفیدی که یادداشت کرده اید موثر نخواهد بود پس به سراغ کارت های راه حل بروید و یکی از آن ها را امتحان کنید.

عادتهای صحیح غذایی را فراگیرید:
- آهسته غذا بخورید.
- مقدار غذای خود را کمتر کنید.
- بنشینید و با تمرکز غذا بخورید.

الگوی منظم غذایی داشته باشید به طوری که غذا را در وعده های زیاد با مقدار مشخص و محدود مصرف کنید و از خوردن تنقلات بین وعده ها بپرهیزید. وقتی شما از صبح بدانید که در تمام روز چه می خورید و آن را به موقع تهیه کنید و در دسترس داشته باشید باعث می شود پرخوری شما کمتر شود. وعده های اصلی را حذف نکنید به خصوص صبحانه که وعده مهمی است. خوردن صبحانه باعث می شود در طول روز کمتر گرسنه باشید و میل چندانی به غذاهای پرکالری پیدا نمی کنید. از مقررات خشک و سخت رژیمی که به اجرا در آوردن کامل آن غیرممکن است بپرهیزید.

گرسنگی کشیدن زیاد، خود، محرک پرخوری می باشد. با اجرای یک برنامه غذایی منظم که به کار گرفتن آن ساده باشد، شما به کنترل وزن در دراز مدت دست خواهید یافت.

توجه داشته باشید که با رسیدن به وزن دلخواه فرایند تغییر پایان نمی یابد بلکه باید از این دستاورد خود نگهداری کنید.
ورزش و شرکت در گروه های حمایتی در نگهداری وزن به دست آمده کمک کننده است.
اگر در مرحله نگهداری دچار لغزش شدید و دوباره به رفتارهای نادرست غذایی روی آوردید نباید آن را یک شکست کامل تلقی کنید دوباره تلاش کنید.


شکل بدن در خواب

 حالت جنینی 
افرادی که خودشان را خم کرده و مانند دوران جنینی به خواب می روند افرادی هستند که از بیرون سر سخت اما قلباً انسان های ملایمی بوده و دارای روح بسیار لطیفی میباشند. شاید در نگاه اول از کسی که او را به تازگی ملاقات کرده اند ، خجالت بکشند اما دیری نخواهد گذشت که خجالتشان می ریزد و آرام می شوند. این مورد یکی از شایع ترین حالات خوابیدن است. در تحقیقی که انجام شد 41% از 1000 نفری که تحت آزمایش بودند به این حالت می خوابیدند. خانم ها دو برابر بیشتر از آقایون به خوابیدن در این حالت گرایش دارند. 

چوب گرد 
خوابیدن به پهلو در حالیکه دست ها پایین در کنار پهلو قرار دارد. این افراد به سرعت با دیگران ارتباط برقرار می کنند و از روابط اجتماعی بالایی برخوردار هستند. به راحتی به غریبه ها اعتماد می کنند و دوست دارند همیشه در جمع های بزرگ شرک کنند. البته این امکان هم وجود دارد که اندکی زودتر از سایرن گول بخورند.

آرزومند 
افرادی که به پهلو می خوابند در حالیکه دست هایشان به سمت خارج و جلو است دارای طبع بازی هستند اما در عین حال می توانند شکاک ، غرغرو و عیب جو نیز باشند. در تصمیم گیری قدری تعلل به خرج می دهند اما زمانیکه تصمیم به انجام کاری بگیرند ، هیچ چیز نمی تواند آنها را وادار به تغییر نظرشان کند.

سرباز 
خوابیدن به پشت در حالیکه دست ها به صورت صاف به پهلوها چسبیده باشد. افرادی که به این حالت می خوابند معمولاً ساکت و خوددار هستند. تمایل چندانی به هیاهو و سر و صدا ندارند و برای خود و سایرین مقررات و معیارهای متعددی قائل می شوند.

آزاد و رها 
خوابیدن از جلو در حالیکه دست ها اطراف بالشت باشد و سر به یکی از طرفین چرخیده باشد. معمولاً افراد عجول ، بی پروا ، و کمی گستاخ به این شیوه می خوابند. آنها به سرعت عصبانی می شوند ، به شدت آسیب پذیر هستند و انتقاد و قرار گرفتن در شرایط سخت را دوست نمی دارند.

ستاره دریایی 
خوابیدن بر روی پشت در حالیکه دست ها در اطراف بالشت قرار دارد. این افراد به عنوان بهترین دوست ها برای دیگران به شمار می آیند چرا که به خوبی به حرف های دیگران گوش می دهند و هر موقع که نیاز به کمکشان باشد ، حاضر هستند. آنها معمولاً علاقه ای ندارند که مرکز توجه دیگران باشند.

البته گونه های مختلف دیگری از خوابیدن نیز وجود دارد که در این مطالعه بر روی آنها آزمایش نشده است. 
پروفسور ایدزیکوسکی تاثیر نحوه خوابیدن بر روی سلامتی را نیز مورد مطالعه قرار داده است. او معتقد است که خوابیدن آزاد و رها برای سیستم گوارشی بسیار مناسب است. این در حالی است که موارد سرباز و ستاره دریایی موجب خور خور کردن شده و خواب خوبی را به همراه ندارند.

او معتقد است زمانیکه شکم آزاد باشد ، افراد راحت می توانند تنفس کنند و اعما و احشا در آرامش کامل قرار می گیرند؛ اما اگر وزن بدن بر روی شکم قرار بگیرد ، آنوقت میزان اکسیژن دریافتی تحلیل رفته و فشار بیشتری به شکم وارد می شود که این امر موجب خور خور می شود. البته ممکن است افرادی که در این حالات می خوابند تا صح از خواب بیدار نشوند ، اما از ساعات خواب خود بهره کافی نبرده و انرژی زیادی دریافت نمی کنند.

همچنین تحقیقات او گویای این مطلب هستند که کمتر اتفاق می افتد تا افراد حالت های خوابیدن خود را تغییر دهند و در این میان تنها 5% بودند که اظهار می داشتند هر شب حالت های خوابیدن خود را تغییر می دهند .


هیپنوتیزم

هیپنوتیزم حالتی از تغییر طبیعی ذهن است که با تغییر در درک ، تصویرسازی ، تلقین پذیری و تمرکز همراه می باشد. آدمی در شرایطی خاص خود به خود این حالت تغییر ذهنی را می تواند تجربه کند.

وقتی آنچنان محو تماشای تصویری می شوید که از اطرافتان غافل می گردید ، وقتی شنیدن نوای موسیقی دلخواهتان باعث می گردد که متوجه وقایعی که در اطرافتان می گذرد نباشید در واقع شما هیپنوتیزم را تجربه کرده اید.

دکتر جیمز برید انگلیسی برای اولین بار متوجه شد بعضی بیمارانی که نگاهشان به نقطه ای تثبیت می شود دچار تغییر حالتی خاص می شوند. او متوجه شد که این تغییر حالت در واقع یک خلسه است که فردی که در آن فرو می رود آرامش یافته و حرف شنوی خاصی در او بروز می کند. جیمز برید نام این خلسه را هیپنوتیزم نهاد که برگرفته از نام "هیپنوز" الهه خواب یونان است. برید در همان زمان بیان کرد که این حالت خواب نیست و با خواب معمولی تفاوتهای اساسی دارد و چون نام هیپنوتیزم در شنونده مفهوم "خواب" را تداعی می کند متوجه شد که نام مناسبی را انتخاب نکرده است اما تا به خود بجنبد این نام آنچنان فراگیر شد که فرصت تغییر در آن را از او گرفت.

درک غلط مردم درباره مفهوم هیپنوتیزم در موارد درمانی اشکالاتی ایجاد می کند. معمولاً یک حالت هیپنوتیزمی سبک و یا حتی ریلاکس کامل بدن برای قرار گرفتن در وضعیت تلقین پذیری جهت مقاصد درمانی کافی است ولی عده ای از افراد حتی اگر در حالات عمیق هیپنوتیزم هم وارد شوند پس از بیدار شدن ممکن است بگویند هیپنوتیزم نشده بودند زیرا صداهای موجود در اتاق را حس می کرده اند. آنها نمی دانند که هیپنوتیزم مثل خواب یا بیهوشی نیست که ارتباط فرد با محیط قطع شده باشد.

نباید انتظار داشته باشید تمام اتفاقاتی را که در زمان خلسه هیپنوتیزمی روی می دهند فراموش کنید. البته کسانی که به یک خلسه بسیار عمیق هیپنوتیزمی به نام سومنامبولیسم برسند پس از بیدار شدن خاطره ای نخواهند داشت ولی به ندرت در افرادی که برای اولین بار هیپنوتیزم می شوند امکان رسیدن به این مراحل ممکن می شود. البته برای کارهای عادی و روزمره هیپنوتیزم پزشکی نیازی نیست تا خلسه افراد اینقدر عمیق شود.

از دیگر باورهای غلطی که درباره هیپنوتیزم وجود دارد که می تواند سد راه پیدایش خلسه باشد خطرناک بودن آن است.
گاهی افراد فکر می کنند اگر وارد حالت خلسه شوند ممکن است از این حالت بیرون نیایند در حالی که چنین چیزی تقریباً ممکن نیست و یا می ترسند که تحت کنترل هیپنوتیزور قرار بگیرند در حالی که فرد در شرایط هیپنوتیزمی تلقیناتی را که برخلاف اخلاق و اعتقادش باشد قبول نخواهد کرد. اگر اینطور باشد تضادی در ضمیر او پدیدار می شود که نتیجه نهایی آن بیدار شدن او یا عدم قبول آن تلقین خواهد بود.

گاهی افراد فکر می کنند تنها کسانی که ضعف اراده دارند هیپنوز می شوند در حالی که آنهایی که به خود اعتماد داشته و خود را به خوبی به حالت آرامش و ریلاکس می رسانند زودتر هیپنوز می شوند.

تحقیقات نشان داده که بیماران دچار اختلالات تفکر ، شخصیتی و هیجانی از جمله اسکیزوفرنی قابلیت هیپنوتیزم پذیری بسیار پایین تری دارند. و از طرف دیگر در اختلالاتی مانند PTSD ( اختلال استرس پس از سانحه ) و اختلالات تجزیه ای قابلیت هیپنوتیزم پذیری بالا می رود. توجه داشته باشید که تقریباً 5% افراد سالم جامعه نیز هیپنوتیزم پذیر نیستند.

امروزه هیپنوتیزم یک علم است. زیرا از اجزایی تشکیل شده که براساس اطلاعات ، مشاهدات دقیق و تحقیقات و تجربیات به دست آمده اند. هیپنوتیزم همان قدر علم است که سایر علوم علم به شمار می روند. و به عنوان یک پدیده طبیعی برای آن اصول و قوانینی کشف شده است.

هیپنوتیزم به خودی خود درمان نیست. هرچند می تواند خوشایند و آرامش بخش باشد اما یک روش درمانی است که کاربردهای خاص خود را دارد ـ و در برخی موارد مثل بیماران دچار بدگمانی ( پارانویا ) یا بیمارانی که از قرار گرفتن تحت نظارت دیگران اکراه دارند ( مثل بیماران وسواسی ـ جبری ) بهتر است مورد استفاده قرار نگیرد.

موارد کاربرد هیپنوتیزم :
ترک سیگار ـ کنترل وزن ـ کنترل درد ـ تدبیر اختلالاتی مثل آسم ـ زگیل ـ خارش ـ اختلالات تبدیلی ـ اختلالات نسیانی ـ اضطراب و بی خوابی ـ انجام عمل های جراحی ، زایمان و دندانپزشکی بدون ماده بیهوش کننده و فقط با هیپنوتیزم افزایش تمرکز و فراگیری و ....

      

الکتروشوک

درمان با صرع الکتریکی (ECT)
درمان با صرع الکتریکی electro convulsive therapy یکی از موثرترین و ناشناخته ترین درمانهای روانپزشکی است. اما کژفهمی ها و سوگیری هایی که محرکشان تا حدی اطلاعات غلطی است که از رسانه های غیرتخصصی به مردم منتقل می شود باعث شده که از ECT بسیار کم استفاده می شود. از آنجا که ECT مستلزم استفاده از برق )الکتریسیته( و تولید تشنج است بسیاری از عوام، بیماران و خانواده های بیماران ترس ناموجهی از آن دارند در حالی که ECT درمانی سالم و موثر است.

تاریخچه
در گذشته دور یعنی در قرن شانزدهم برای درمان جنون از تشنج ناشی از کافور استفاده می کردند. چراکه متوجه شده بودند که علائم جنون به دنبال تشنجهایی که اغلب به طور اتفاقی در بیماران روانپزشکی ایجاد می شد کم می شود. تا اینکه اوگوسرلتی و لوچیوبینی نخستین درمان با صرع الکتریکی را در آوریل 1938 در رم تجویز کردند. در ابتدا به این گونه درمان، درمان با شوک الکتریکی اطلاق می شد اما بعد آن را تحت عنوان درمان با صرع الکتریکی شناختند.

مکانیسم اثر
در این روش جریان تخفیف یافته الکتریسیته را از مغز در حالت بیهوشی عبور می دهند که در این فرآیند فعل و انفعالاتی صورت می گیرد که برخی اختلالات روانی را درمان می کند.
ایجاد تشنجی عمومی و دوطرفه لازمه اثرات مفید ECT است. بررسی ها نشان داده که پس از تشنج ناشی از ECT جریان خون و سوخت و ساز گلوکز کاهش می یابد و میزان کاهشی که در سوخت و ساز مغز روی می دهد با پاسخ درمانی همبستگی دارد.

موارد مصرف
اختلال افسردگی عمده، حملات شیدایی، اسکیزوفرنی، اختلالات تشنجی لاعلاج و پارکینسون. حتی برای زنان حامله افسرده ای که هم به درمان احتیاج دارند و هم نمی توانند دارو مصرف کنند، افراد سالمند یا کودکان دچار افسردگی شدید شاید ECT درمان انتخابی باشد.
ECT ممکن است افسردگی شدید را در عرض یک هفته برطرف کند ولی پیدایش فواید کامل آن مستلزم چندین جلسه درمان در طول چند هفته است.

یک دوره کوتاه مدت ECT باعث فروکش علائم می شود اما خودبه خود مانع از عود آنها نمی شود. درمان نگهدارنده بعد از آن را همیشه باید در نظر داشت . در کل باید گفت که درمان نگهدارنده درمان دارویی است . گزارشهای بسیار حاکی از آن است که بیمارانی که در گذشته با مصرف یک داروی ضدافسردگی نتوانسته اند بهبود یابند اگر همان دارو را مجدداً پس از یک دوره درمان با ECT مصرف کنند بهبود خواهند یافت.

عوارض جانبی
ECT هیچ ممنوعیت مطلقی ندارد. میزان مرگ و میر ناشی از ECT حدود 002/0% در هر جلسه و 01/0% در هر بیمار است. این اعداد بسیار نزدیک به مقدار خطری است که در بی هوشی عمومی و زایمان وجود دارد.

مهمترین نگرانی در مورد ECT همراهیش با از دست دادن حافظه است. حدود 75% از بیماران اختلال حافظه را بدترین عارضه این درمان ذکر می کنند. به هم خوردن حافظه در یک دوره ECT قاعده ای تقریباً همیشگی است اما تقریباً همه بیماران در عرض 6 ماه به وضعیت شناختی قبلی خود باز می گردند. سردرد نیز اندکی پس از تشنج ممکن است روی دهد که از بین می رود.

ازدواج به وصال نرسیده

ازدواج به وصال نرسیده (Unconsummated Marriage)

تعریف
هرگاه زوجی به هر دلیلی علیرغم اقدام، موفق به حتی یک بار مقاربت کامل نشوند و یک هفته از این اقدام گذشته باشد ازدواج به وصال نرسیده به حساب خوهد آمد.

اهمیت موضوع
موضوع فوق مربوط به یک نفر نیست و تبعات آن خانواده زوجین را درگیر می کند. از طرفی به دلیل احساس گناه، شرم یا بی کفایتی، زوجین سعی در کتمان این قضیه می کنند از طرف دیگر آنها نیاز به کمک دارند و به دلیل محدودیت های فرهنگی و اجتماعی این افراد برای درمان خویش دریافتن متخصص و یا مرکزی در این خصوص دچار سردرگمی می شوند.

در جستجوی کمک :
اغلب زوجین به طور مستقیم در جستجوی کمک بر نمی آیند و ممکن است ماهها یا سالها از ازدواج آنها گذشته باشد. یک مورد از ازدواج بدون رابطه جنسی گزارش شده که 17 سال طول کشیده بود. زن ممکن است ظاهراً به دلیل شکایات مبهم بدنی یا بحث در مورد روش های پیشگیری به متخصص زنان مراجعه کند و مشکل را نزد او فاش کند. متخصص زنان هنگام معاینه ممکن است متوجه سالم بودن پرده بکارت شود.

آیا جراحی مشکل را برطرف می کند؟
در برخی موارد زن برای رفع مشکل ممکن است تحت عمل برداشتن پرده بکارت قرار گیرد. اما جراحی معمولاً مشکل اساسی را برطرف نکرده ممکن است موقعیت را وخیم تر کند. چراکه عمل جراحی استرس دیگری محسوب شده و اغلب احساس بی کفایتی زوج را تشدید می کند. زن ممکن است احساس كند  مغبون و مورد سوءاستفاده واقع شده و نقصی در او به وجود آورده اند و نگرانی شوهر نیز در مورد مردانگی اش افزایش یابد.

علل :
از میان علل روانی به دست آمده در خانمها در بررسی انجام شده در ایران مهمترین علت ترس از مقاربت بود و بعد از آن مهار میل جنسی، نگرش ناخوشایند یا بی تفاوتی نسبت به مسائل جنسی که می تواند ناشی از مهارهای جنسی باشد که از سوی والدین یا جامعه تحمیل می شود، نگرش ناخوشایند نسبت به همسر، تجربه جنسی ناخوشایند، عدم آمادگی برای ازدواج، عدم تمایل جنسی، اختلال هویت جنسی، تمایلات همجنس خواهانه و نگرانی از صدمه پرده بکارت.

از میان علل روانی به دست آمده در مردان مهمترین علت انزال زودرس بود و بعد از آن به ترتیب نگرانی از صدمه روحی به همسر، نگرانی از صدمه جسمی به همسر، نگرانی از انجام خودارضایی قبل از ازدواج، تمایلات هم جنس خواهانه، احساس گناه از رابطه جنسی.

چه باید کرد؟
1- آموزش جنسی و بالا بردن سطح آگاهی جامعه
2- آموزش پزشکان تا در مدارا با مشکلات جنسی راحت برخورد کنند و با سوالات خود راه را برای بحث صریح در مورد ناراحتی زوجین باز کنند تا مساله روشن شود و سپس جهت درمان یا ارجاع به مراکز درمانی خاص اقدام کنند.

3- مشاوره زناشویی. اگر زوج با همدیگر ملاقات شوند مشکل آنها بهتر درمان می شود.
4- روان درمانی
5- مشاوره با متخصص زنان یا متخصص مجاری ادراری

عشق

از نظر اشتنبرگ که یکی از نظریه پردازان برجسته در زمینه عشق و انواع آن میباشد عشق مثل یک مثلث است که دارای 3 عنصر میباشد :

میل" صمیمیت" و تعهد

میل, همان انگیزه و هیجان برقرای ارتباط است.

صمیمیت, شامل نزدیک بودن عاطفی ,حمایت و درک متقابل است.

تعهد, تصمیمی است برای حفظ این عشق به سوی آینده.

اصولا رفتار, شناخت و هیجان بنیان هر پدیده روانی میباشد . از آنجا که عشق هم یک پدیده روانی است پس دارای این سه عنصر, یعنی صمیمیت (رفتار ) تعهد (شناخت )و میل (هیجان ) میباشد .

 

اشتنبرگ در پاسخ به سوال"چگونه تو را دوست دارم" 8 نوع شیوه دوست داشتن را مطرح میکند.

با ارزیابی شدت نسبی حضور هر یک از ابعاد سه گانه عشق یعنی با ملاکهای میل, صمیمیت و تعهد میتوانیم نوع دوست داشتن یا عشق خود را تشخیص دهیم .

1-فقدان عشق :
در این رابطه هیچکدام از عناصر عشق وجود ندارد. این رابطه را در زندگی روزانه با مردم عادی داریم. اگر احساستان با شریک زندگیتان از این نوع است باید گفت که رابطه تان در خطر است .

 

2-عشق دوستانه یا همان دوستی :
این احساس زمانی دست میدهد که میل و تعهد به مقدار کم وجود دارد اما صمیمیت در حد بالایی وجود دارد که این احساس را معمولا با دوستان صمیمی داریم .

3-عشق شهوانی یا شیفتگی :
در این مورد میل شدید است اما صمیمیت و تعهد در سطح ضعیفی قرار دارند .

 

4-عشق پوچ
این عشق زمانی احساس میشود که تعهد قوی باشد اما میل و صمیمیت در سطح پایینی قرار دارد.  این ویژگی اغلب در زوجهایی دیده میشود که مدت زیادی از ازدواج آنها میگذرد و فقط به خاطر بچه ها در کنار یکدیگر زندگی میکنند.

5-عشق رمانتیک
این عشق در بین زوجهایی دیده میشود که رابطه آنها تا اندازه ای تازه است. میل و صمیمیت شدید است اما زوجها به اندازه کافی تجربه های مشترک را ندارند که متقابلا احساس تعهد کنند .

 

6-عشق عاطفی
در این عشق صمیمیت و تعهد شدید است اما میل ضعیف است .

این عشق در مقایسه با عشق از نوع دوستی بهتر فهمیده میشود . در رابطه دوستانه عمدتا صمیمیت وجود دارد و ابعاد میل و تعهد ضعیف تر هستند مگر در دوستی های خاص .عشق عاطفی در بین زوج هایی دیده میشود که به مدت طولانی با همدیگر هستند و از یکدیگر رضایت دارند بدون آن که جاذبه جنسی وجود داشته باشد. گاه در بین همکاران و همکلاسیها نیز از این نوع عشق دیده میشود .

 

7-عشق ساده لوحانه:
در این نوع عشق میل و تعهد بالاست اما صمیمیت ضعیف است .

عشق ساده لوحانه در بین زوجهایی دیده میشود که یک عنصر مشترک قوی دارند و به همین دلیل تصمیم میگیرند که ازدواج کنند حتی اگر همدیگر را اصلا نشناسند .

در جواب اینکه چرا به او علاقمند شدید میگویند :
از راه رفتنش خوشم می آید. نحوه آرایش موهایش برای من جذاب است, از ژست سیگار کشیدنش خوشم آمده و پاسخهایی از این قبیل... آنها پس از آن که نسبت به هم متعهد میشوند احساس صمیمیت میکنند, گاهی هم احساس میکنند که یکدیگر را دوست ندارند. نمونه این قبیل دوستیها را میتوان در نوجوانانی دید که پنهان از خانواده بر سر قرار خود حاضر میشوند. به انواع حیله و دروغ و به دور از اطلاع خانواده سعی میکنند آن چه را که دوستشان خواسته انجام دهند .

 

8- عشق کامل :
این عشق کامل سه عنصر را به طور سخاوتمندانه در خود جای داده است.      

اشتنبرگ میگوید رسیدن به این مرحله خیلی ساده تر از نگهداری آن است.

موفقیت

یکی از ویژگی های افراد موفق هدفمند بودن آنهاست. با هدفمندی و یافتن راه های صحیح دست یابی به اهداف، تغییرات مطلوب بسیاری را مي توان در زندگی بوجود آورد.

در اینجا با فرایند هدف گذاری آشنا می شویم.

الف ـ تعیین خواسته ها
ابتدا باید خواسته های خود را به روشنی مشخص کنید.در زندگی روزمره چه چیزهایی وجود دارد که شما را ناراحت می کند و مایل هستید آن را تغییر دهید؟ به چه موضوعاتی اشتیاق دارید؟ چه چیزهایی کیفیت زندگی شما را تغییر میدهد؟ چه موضوعاتی احساس رضایتتان را افزایش می دهد؟ دلتان می خواهد چه مطالبی را بیاموزید؟ چه مهارتی فراگیرید؟ چه خصلتی به وجود آورید؟ چه تصمیمی در زمینه مالی باید بگیرید؟ چه آرزوهایی دارید؟ چه خدماتی از شما ساخته است؟ چه چیزهایی زندگی تان را کمی راحت تر می کند؟و...

اینها سوالاتی هستند که به شما کمک می کنند، به تصویر روشنی از خواسته ها ونیازهای خود برسید.خواسته ها و اهداف خود را در این هشت حیطه مشخص کنید:

١. اخلاقی و معنوی
٢. تحصیلی
٣ . شغلی
٤. مالی

٥. سلامت جسمانی
٦. سلامت روانشناختی
٧. اجتماعی
٨. تفریحی

ب ـ انتخاب اهداف
به فهرستی که از خواسته های خود تهیه کردید مراجعه کنید و از بین آنها:
٤ هدف بلند مدت (اهدافی که دستیابی به آنها ماه ها یا سال ها طول می کشد)
٤هدف میان مدت(اهدافی که دست یابی به آنها هفته ها یا چند ماه طول می کشد)و
٤هدف کوتاه مدت(کاری که می توانید طی چند روز یا کمتر انجام دهید)

انتخاب کنید.

سپس این١٢ هدف انتخاب شده را ارزیابی کنید و مناسب ترین آنها را برگزینید.جهت ارزیابی فاکتورهای زیر را درنظر بگیرید.شدت علاقه واشتیاق شما برای هر هدف چقدر است؟ رسیدن به این هدف چقدر می تواند کیفیت زندگی شما را تغییردهد؟ چقدر زمان،تلاش،استرس یا پول برای رسیدن به این هدف باید صرف کنید؟ چه موانعی در رسیدن به هدف وجود دارد؟

ودر نهایت از هر یک از اهداف بلند مدت،میان مدت وکوتاه مدت،یک هدف را که احتمال دستیابی به آن بیشتر است وبا توجه به فاکتورهای ذکر شده از فیلتر شما گذشته است را انتخاب کنید.به اینصورت شما تا اینجا 3هدف را برای خود مشخص کرده اید.

ج ـ برنامه ریزی برای اهداف
حال وقت آن است که ببینید چگونه،کی،کجا وبه کمک چه کسانی به اهداف خود دست می یابید.مراحلی را که برای رسیدن به هدف لازم است در یک چارچوب زمانی فهرست کنید.
ببینید چه خصلتها یا مهارت هایی را برای رسیدن به هدف باید در خود ایجاد کنید.

چه عواملی ممکن است مانع اجرای برنامه ی شما شود و چه نیروهایی شما را به سمت هدف سوق میدهد.با شناسایی این عوامل وپیش بینی راهکارها با آمادگی بیشتری وارد مرحله عمل می شوید.
می توانید با گفتن مراحل دستیابی به هدف، به یکی از دوستان یا اعضای خانواده، خود را برای اجرای برنامه متعهد کنید.

د ـ عمل
بدین ترتیب شما دارای مجموعه ای از اهداف هستید که تکلیف خود را با آنها می دانید چرا که برای رسیدن به آنها دارای یک برنامه مشخص با چارچوب زمانی روشن هستید.آستینها را بالا بزنید حالا نوبت اجراست ،به برنامه عمل کنید، اما شادی و لذت را فراموش نکنید.ما می خواهیم با شادمانی به هدف برسیم نه اینکه ابتدا به هدف برسیم بعد شادی کنیم.

وقتی در مسیر تغییر و تکامل باشیم و مسئولیت رفتارمان را خود، به عهده بگیریم احساس شادی و رضایت دور از انتظار نیست.
وقتی به هدفها نزدیک می شوید بلافاصله هدفی تازه انتخاب کنید.
هرهفته حداقل یک هدف کوتاه مدت را انجام دهید چرا که موجب تقویت روحیه شده وشما را برای رسیدن به اهداف بزرگتر یاری می کند.

ﻫ ـ بازنگری
نحوه عملکرد خود برای رسیدن به هدف را بازنگری کنید. اگر متوجه شدید که لازم است تغییراتی لحاظ شود انعطاف پذیر باشید و با ترمیم و تصحیح مراحل، احتمال رسیدن به هدف را افزایش دهید. ببینید کجای کار ایراد داشته، شاید اطلاعات شما ناکافی بوده، شاید اهداف شما واقع بینانه نبوده یا اینکه اشکالی در برنامه ریزی وجود داشته، شایدمدیریت زمانی ضعیف بوده وگاهی هم ترس از شکست مانعی است در رسیدن به هدف. در هر صورت فرضیات و شیوه کار خود را آنقدر عوض کنید تا به هدف برسید.

فراموش نكنيد كه:

«بیشتر مردم همان اندازه خوشبختند که خودشان می خواهند»
«آبراهام لینکلن»

د

روانشناسی امضا

همان طور که میدانید از روی امضای هر شخص میتوان تا حدودی به ویژگی های روحی و روانی وی پی برد.اگر دوست دارید از روی امضای دیگران آنها را تا حدی بشناسید از شما دعوت میکنم این مطلب کوتاه و جالب را مطالعه نمایید

کسانی که به طرف عقربهای ساعت امضا می‌كنند انسان‌های منطقی هستند .
كسانی كه بر عكس عقربه‌های ساعت امضاء می‌كنند دیر منطق را قبول می‌كنند و بیشتر غیر منطقی هستند .

كسانی كه از خطوط عمودی استفاده می‌كنند لجاجت و پافشاری در امور دارند .
كسانی كه از خطوط افقی استفاده می‌كنند انسان‌های منظّم هستند .

كسانی كه با فشار امضاء می‌كنند در كودكی سختی كشیده‌اند .
كسانی كه پیچیده امضاء می‌كنند شكّاك هستند .

كسانی كه در امضای خود اسم و فامیل می‌نویسند خودشان را در فامیل برتر می‌دانند .
كسانی كه در امضای خود فامیل می‌نویسند دارای منزلت هستند .

كسانی كه اسمشان را می‌نویسند و روی اسمشان خط می‌زنند شخصیت خود را نشناخته‌اند .
كسانی كه به حالت دایره و بیضی امضاء می‌كنند ، كسانی هستند كه می‌خواهند به قله برسند .

راز زندگی


هر از چندگاهی از کارتان دست بکشید، و اندکی بیاسایید، چراکه وقتی به سر کار خویش باز می گردید، ارزیابیتان مطمئن تر خواهد بود، کار مداوم و پی در پی سبب می شود که نیروی سنجش و ارزیابی را از دست بدهید.گاهی از کسب و کارتان فاصله بگیرید، تا سنگینی کار کمتر نمود کند، و با نیم نگاهی، حجم بیشتری از آن به منصه عمل درآید، و کمبود هماهنگی و تناسب آسانتر دیده شود.(لئوناردو داوینچی)(1519 – 1452)لئوناردو داوینچی، نقاش، مجسمه ساز، معمار، موسیقی دان، مهندس، ریاضیدان و دانشمند ایتالیایی، یکی از بزرگترین نوابع بشریت به شمار می آید.  غم را دیدم که پیاله ای پر از غصه سر می کشید، صدایش کردم و گفتم: "شیرین است، این طور نیست" با ترشرویی پاسخ داد: "تو با این دخالت، کسب و کارم را از رونق انداختی؛ چگونه می توانم از این پس اندوه را به تو بفروشم، در حالی که می دانی غم موهبت است نه مصیبت."جلال الدین رومیجلال الدین رومی شاعر و عارف پاک نهاد پارسی درباره عشق ناب، قلم فرسایی می کند. عشقی که فراسوی منیت و خودپرستی و تنها در پرتو روحیه الهی که آرزومند اتحاد و اتفاق با خداست قابل حصول است. اصلی در روانشناسی می گوید که اگر تصویری از خواسته خود را در ذهن ترسیم کنید و آن تصویر را به اندازه کافی در آنجا نگه دارید، دیری نمی پاید که خواسته شما به طور دقیق متجلی می شود.ویلیام جیمز(1910 – 1842)ویلیام جیمز فیلسوف، روانشناس و معلم آمریکایی در زمینه های خداشناسی، روانشناسی، اخلاق و متافیزیک نویسنده توانایی بود. وقتی کار می کنید به نی لبکی می مانید که از میان قلب زمزمه های زمان به موسیقی تبدیل می شود. عشق به زندگی از طریق کار، به معنای دوستی و صمیمیت با درونی ترین راز حیات است. کار عشقی مریی و ملموس است. از این رو مادام که کاری با شور و اشتیاق در نیامیزد پوچ و میان تهی خواهد بود.خلیل جبران(1931 – 1883) خلیل جبران صوفی، شاعر، نمایش نامه نویس و هنرمند لبنانی است. او از سال 1910 در آمریکا زندگی کرد.   به مجرد این که انگشت تو حرکت کرد و چیزی نوشت و به نوشتن ادامه داد، نه زٌهد و تقوا و نه فهم و زیرکی تو می تواند نیم خط آن را باطل کند، و نه اشکهای تو می تواند کلمه ای از آن را بشوید و محو کند.عمر خیام(1122 – 1048)  عمر خیام مدرس و منجم ایرانی است که اشعارش نمایانگر افکار او در زمینه الوهیت، خیر و شر، روح، ماده و سرنوشت است.  چه می شد اگر می خوابیدی و در عالم رویا به بهشت می رفتی و یک گل زیبا و عجیب را می کندی و وقتی بیدار می شدی، آن گل را در دست خود می یافتی؟ساموئل تایلر کالریج(1834 – 1772) ساموئل تایلر کالریج شاعر و مقاله نویس انگلیسی، برجسته ترین نقاد دوران خود و سخنگوی طبقه روشنفکر نهضت رمانتیک انگلیس به شمار می آید.  سکوت را بیاموزبگذار، ذهن آرام توگوش کند و بیاموزد.فیثاغورث(580 – 500 قبل از میلاد) فیثاغورث، ریاضیدان و فیلسوف یونانی که به ریاضیات خصوصاً در رابطه با وزن، اندازه و تئوری موسیقی علاقمند بود.تمام گرفتاری های انسان ناشی از آن است که قادر نیست تنها در اتاقی بنشیند، آرام گیرد و سکوت اختیار کند.پاسکال(1662 – 1623)پاسکال دانشمند، فیلسوف، ریاضیدان و نویسنده فرانسوی که مقاله های او در رشته هیدرولیک و هندسه محض بسیار مفید و موثر واقع شد.  آنچه را که شنیده ای؛ خواه عقاید قدیمی و منسوخ گذشته که سینه به سینه و نسل به نسل؛ به تو رسیده،و یا چیزهایی که بارها از آن سخن به میان آمده؛و یا سخنان مکتوب حکیمان و فرزانگان گذشته؛و یا حدس و گمان؛و یا سخنان بزرگترها و استادان؛تنها زمانی باور کن و بپذیر که پس از مشاهده و موشکافی، از انطباق آن با عقل و استدلال یقین حاصل کنی و بدانی که به سود و منفعت همگان تمام خواهد بود.بودا(563 – 483 پیش از میلاد)  بودا بنیانگذار دین بودا، یکی از ادیان عمده جهان است. او با عنوان شاهزاده سیدهارتاگوآتاما در شمال شرق هندوستان، نزدیک مرز نپال دیده به جهان گشود و پس از دیدن غم و اندوه، بیماری و مرگ و درک این نکته که حتی ثروتمندترین و نیرومندترین انسانها از آنها مصون و در امان نیستند، در بیست و نه سالگی زندگی اشرافی خود را رها کرد و به جستجوی یافتن حقایق برتر شتافت.  رهبران راستینبه سختی توسط پیروانشان شناخته می شوند؛بعد از آنها، رهبرانی هستند که مردم آنان را می شناسند و تحسین می کنند.بعد از آنها، رهبرانی هستند که مردم از آنان می ترسند؛در مرتبه آخر رهبرانی که مردم از آنان نفرت دارند؛اعتماد نکردنبه معنای اعتماد نستاندن استوقتی کاری بدون قیل و قال،و یا تکبر و تفاخر انجام می شود،مردم عادی می گویند،"اوه، ما این کار را کردیم."لائوتزو(قرن ششم قبل از میلاد)  لائوتزو، فیلسوف چینی و مؤلف تئوتچینگ به معنای راه یا طریقت است. این نوشته پایه و اساس رسوم و اعمال تائوئیزم می باشد.  عدم استفاده از خشونت به سادگی در قلب فرد ستمگر تغییری پدید نمی آورد. نخست روح و قلب فردی را که به آن متعهد است متأثر می کند و عزت نفس وی را افزایش می دهد، منابع قدرت و جسارتش را که از آن بی خبر بود برمی انگیزد؛ و نهایتاً به فرد مخالف می رسد و وجدان او را منقلب می کند؛ چندان که آشتی و صلح و صفا متحقق می شود و به فعلیت درمی آید.مارتین لوترکینگ(1968 – 1929) دکتر مارتین لوترکینگ کشیش و پیکارگری که بدون توسل به زور و خشونت از حقوق مدنی مردم به ویژه سیاهپوستان دفاع کرد. او در سال 1968 مورد سوء قصد قرار گرفت و از پای درآمد.   اگر بخندی، دنیا با تو می خندد،و اگر گریه کنی، تنها گریه خواهی کرد.زیرا زمین پیرو اندوهگین باید شادمانی را امانت بگیرد،در حالی که به قدر کافی درگیر مشکلات خویش است.آواز بخوان، تپه ها به تو پاسخ خواهند داد.آه بکش، در هوا محو خواهد شد.انعکاس ها، به صدای شادی محدود می شود،اما از صدای دغدغه ها پس نشینی می کند.شادی کن، مردم به سوی تو جذب می شوند،اندوهگین باش، برمی گردند و می روند.آنان شادی کامل و تمام عیار تو را می طلبند،اما به غم و اندوه تو نیاز ندارند.خوشحال باش، دوستان زیادی گرد می آوری.غمگین باش، همه را از دست خواهی داد.کسی نیست که جام شراب تو را رد کند.اما صفرای زندگی را باید تنها نوش جان کنی.سور بده، سالن هایت مملو از جمعیت می شوند،امساک کن، جهان بی تفاوت از کنارت خواهد گذشت.موفق باش و ایثار کن، تا در پناه آن زندگی کنی،هیچ کس نمی تواند در واپسین دم حیات یاری ات کند.برای اعیان و اشراف که در صف طولانی ایستاده اند، به اندازه کافی در سالن های شادمانی جا هست.اما باید یکی یکی از میان راهروهای باریک درد و رنج گذر کنیم.الاویلر ویلکاکس(1919 – 1850)  در صدد انجام هرچه سریع تر کارها نباشید؛به مزایا و امتیازهای خرد و حقیر فکر نکنید؛تمایل برای انجام سریع کارها از تحقق کامل و جامع آنها جلوگیری می کند.نگریستن به منافع اندک مانع به فعلیت درآمدن کارهای بزرگ می شود.کنفوسیوس(571 – 479 پیش از میلاد)  افسوس برای آن دختر، افسوس برای آن قاضییکی خانه دار زحمتکش، و آن دیگری ثروتمندی غمگین،خدا به هردوی آنان رحم کند و خدا ما را نیز مشمول لطف و رحمتش قرار دهد.که بیهوده خواب های دوران شباب و جوانی را در ذهنمان زنده می کنیم. غم انگیزترین کلمه هایی که تاکنون از زبان و یا قلمی جاری شده این است: "ای کاش چنین بود!"بسیار خوب! برای همه ما، امید، دور از چشمان فیزیکی مان، در گوری عمیق مدفون است،و چه بسا روزی فرشتگان سنگ مزارش را بردارند.جان گرین لیف ویتیر(1892 – 1807) جان گرین لیف ویتیر شاعر مشهور نیوانگلندی که پیر و مذهب کوئیکر بود، زندگیش را وقف مسائل و تحولات اجتماعی کرد. او پس از خاتمه جنگهای داخلی، اشعارش را با تاکید بر مذهب، طبیعت و زندگی در نیوانگلند سرود.  صرف عمر در جهت مقصودی که آن را عالی و متعالی می دانید به شادی  و سرور راستین منجر می شود، به جای این که ناله وفغان سر دهید و کاسه و کوزه بی تحرکی و نابسامانی خود را بر سر دنیای فانی بشکنید، به نیروهای طبیعت بپیوندید.جرج برناردشاو(1892 – 1807)جرج برناردشاو، نمایش نامه نویس، منتقد و اصلاح طلب ایرلندی از طریق نمایشنامه ها و مقاله هایش نقطه نظرهای خود را مطرح کرد. بعضی از نظریات او سیاسی، برخی اقتصادی اجتماعی و پاره ای هم درباره مکتب جدید تکامل خلاق، مخالفت با تشریح جانوران زنده و گیاهخواری بود.  شش خطای انسانخطای شماره 1: منافع انسان با پایمال کردن حقوق دیگران حاصل می شود.خطای شماره 2: نگرانی از بابت اموری که قابل اصلاح و یا تغییر نیست.خطای شماره 3: اصرار بر ناممکن دانستن کاری که آن را از حیطه توانایی خود خارج می کنیم.خطای شماره 4: اجتناب از بی توجهی به چیزهای جزئی و بی اهمیت.خطای شماره 5: سستی در زمینه پرورش ذهن و عادت نکردن به مطالعه و خواندن.خطای شماره 6: تلاش به وادار کردن دیگران برای پیروی از باورها و شیوه زندگی ما.مارکوس تولیوس سیسرو(43 تا 106 پیش از میلاد)سیسرو سیاستمدار و ادیب بزرگترین ناطق و فیلسوف رم بود، آخرین سالهای جمهوری رم اغلب عصر سیسرو نامیده می شود.خدایا، مرا وسیله ای نیرومند برای بسط و توسعه صلح و آرامش قرار ده. خدایا یاریم کن تا:-          در دل های سرشار از کینه و خصومت بذر عشق و محبت بیفشانم.-          در دل های افراد ستمدیده، عفو و بخشش.-          در دل های آکنده از تردید، ایمان.-          در دل های سرشار از ناامیدی، امید.-          در دل های مملو از ظلمت، روشنایی.-          در دل های سرشار از غم و اندوه، شادمانی.اوه، خدای من کمکم کن تا:-          همان گونه که به فکر تسلی غم و درد خود هستم، در راه تسکین اندوه دیگران بکوشم؛-          به همان اندازه که در اندیشه تفهیم نقطه نظرهایم هستم، به فهمیدن سخنان دیگران توجه کنم.-          چراکه آنچه دریافت می کنیم، ناشی از ایثار است؛-          با عفو و بخشش، مشمول عفو و بخشش می گردیم؛-          با مرگ حیات نفسانی، در حیات ابدی متولد می شویم.فرانیسیس مقدس(1226 – 1182)فرانسیس مقدس که یک ایتالیایی بود شاخه فرانسیسکان راهبان را پایه گذاری کرد. او مذهب را در چارچوب سرور و شادمانی و عشق به طبیعت مشاهده کرد و تمام موجودات زنده را خواهران و برادران خود خواند. چرا وقتی در رم هستمبازگشت به میهن ام را انتظار می کشم،اما وقتی در سرزمین بومی خود به سر می برمروح من شیفته و شیدای حضور در ایتالیاست؟و چرا، عشق من، سرورم، وقتی با تو هستم،به شدت خسته و بی حوصله ام،اما وقتی برمی خیزی و ترکم می کنی،برای دیدار مجدد تو، با تمام وجود فریاد می کشم.دوروتی پارکر(1967 – 1893)دوروتی پارکر، نویسنده آمریکایی داستان های کوتاه، نثر و نقد، به خاطر طبع طعنه آمیز و تند و تیزش شهرت یافت.  مادام که همانند کودکان پاک و بی آلایش نشوید، در بهشت پذیرفته نخواهید شد.عیسی مسیح(از سال 6 پیش از میلاد تا سال 30 میلادی)عیسی مسیح یکی از چهره های بزرگ مذهبی جهان است که مسیحیان بر طبق روایات پیامبران عهد عتیق او را مسیح موعود نامیده اند.  امروز را با پرسه زدن تلف می کنید؛ تا این که فردا دوباره این کار را از سر می گیرید و روز بعد سستی بیشتر.هر تردید و دودلی یک تأخیر به دنبال دارد.و روزها با تأسف از روزهای از دست رفته تلف می شود.آیا شما فردی قاطع و جدی هستید؟ اگر چنین است همین لحظه ها را دریابید.جسارت مولد و آفریننده نبوغ، قدرت و اعجاز است.تنها کافی است برخیزید و وارد میدان کارزار زندگی شوید، تا کار کامل شود و به پایان برسد.یوهاو ولفگانگ گوتهگوته، شاعر، نمایشنامه نویس، رمان نویس آلمانی که به جای شخصیت پردازی ایده آلیستی و نیاز انسان برای ایمان به خودش، عشق و علاقه اش را در جهت بسط و توسعه طبیعی و به هم پیوسته اشیاء جستجو کرد.  من نیروی نهفته در تخم هندوانه را یافته ام. تخم هندوانه می تواند بیش از دویست هزار برابر وزن خود را از زمین به درون بکشد. چگونه یک تخم هندوانه می تواند این مواد را جذب کند و از آنها رنگ بسازد و سطح خارجی اش را مستقل از هرگونه تقلید هنری آرایش کند و سپس در درون خویش پوسته سفیدی بسازد و دوباره در میان آن قلبی قرمز شکل دهد و در درون آن تخم های سیاه بیفکند که هریک از آنها به نوبه خود توانایی کشش دویست هزار برابر وزن خود را به درون دارد؟ اگر این راز را برای من برملا کنید، می توانید از من تقاضا کنید، تا من نیز راز خود را با شما درمیان گذارم.ویلیام جنینگز براین(1925 – 1860)ویلیام جنینگز یکی از رهبران سیاسی آمریکا و سخنرانی مشهور بود.  عفو و گذشت زورکی نیست؛ عفو همانند قطره های لطیف باران بهشت می بارد. گذشت خیر و برکتی است دوجانبه که هم اعطاکننده و هم دریافت کننده را بهره مند می کند. گذشت نیرومندترین مولد نیروی جهان است. شاه تاجداری است که از تاج و تختش برتر است. تازیانه شاهانه که نشانه قدرت زودگذر اوست به شکوه و هیبت شاهی مرتبط است و در آن ترس و وحشت از پاشاهان قرار دارد. در حالی که عفو و گذشت از این چرخش تازیانه برتر است. گذشت در قلب شاهان بر تخت می نشیند و به خدا مرتبط می شود. هنگامی که گذشت را چاشنی عدل و انصاف کنید، قدرت دنیوی و زمینی هم نیروی الهی را آشکار می کند.ویلیام شکسپیر(1616 – 1564) ویلیام شکسپیر شاعر و نمایشنامه نویس دوره الیزابت و دموکرات های افراطی، ستون قایم ادبیات انگلیس به شمار می آید.  هیچ کس چون یک جزیره تنها و منزوی نیست. هر انسان جزئی از یک قاره است، بخشی از پیکره اصلی؛ اگر دریا کلوخی را بشوید و ببرد؛ از خاک اروپا کاسته می شود؛ پنداری که از یک دماغه مرتفع و یا ملک اربابی دوستان تو چیزی کم شده است. مرگ هر انسان از وجود من می کاهد. زیرا در طرح طبیعت هرچیزی با چیزهای دیگر همبسته و متصل است. پس هیچگاه گوش به زنگ نباش که زنگ ها برای چه کسی به صدا در می آید؛ این زنگ برای تو به صدا درمی آید.جان دون(1631 – 1572)جان دون شاعر انگلیسی، اولین و یکی از دقیق ترین شعرای عرصه متافیزیک است.دیوانه کمتر از تو و من نوازنده نیست. تنها، سازی که می زند از کوک بیرون است. ما زنده از آنیم که زیبایی جوییم، مابقی همه انتظار، بی آنکه خود دانیم. بزرگی انسان نه به یافته هایش که به جستن هایش است. به خطاست که عشق از همراهی طولانی و همدلی دیرنده فروکاهد. عشق زاده   قرابت دلهاست و گر به آنی بر نیاید از پس سالیان نزاید. استدلال و استدراک چون تن و جانند، جان بی تن، باد فناست، و تن بی جان، نقش بی معناست. بدترین خطا، خرده گرایی بر خطای دیگران است. زندگی یک سفر است و تو آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوشی لحظه ها جاریست. (خلیل جبران)   بدون شک ما همانی می شویم که در ذهن خود تصور می کنیم.(کلودام برسیتول)  نگرشت را اصلاح کن عملکردت اصلاح می شود.(نورمن ونسان پیل)  فقط سستی اراده ماست که سبب ضعف ما می شود وگرنه انسان همیشه برای اجرای چیزی که به شدت آرزو می کند قدرت کافی را دارد.(سقراط) وقتی زندگی چیز زیادی به ما نمی دهد دلیل آن است که ما هم چیز زیادی از او نخواسته ایم.(مارسل پرو)  راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری و هرگز رسالت و هدف خود را از یاد نبری امروز جایی گنجی منتظر شماست، شاید لبخندی گذرا شاید یک پیروزی عظیم، زندگی از معجزات کوچک و بزرگ ساخته شده است. (پائولوکوئیلو)  در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت شکل می گیرد.(آنتونی رابینز)  هر چقدر مانع بزرگتر باشد، شکوه فائق آمدن به آن بزرگتر است.(مویر)  اهداف خود را باید بر روی واقعیت بنا سازیم.(امرسون)دیوانه کمتر از تو و من نوازنده نیست. تنها، سازی که می زند از کوک بیرون است. ما زنده از آنیم که زیبایی جوییم، مابقی همه انتظار، بی آنکه خود دانیم. بزرگی انسان نه به یافته هایش که به جستن هایش است. به خطاست که عشق از همراهی طولانی و همدلی دیرنده فروکاهد. عشق زاده   قرابت دلهاست و گر به آنی بر نیاید از پس سالیان نزاید. استدلال و استدراک چون تن و جانند، جان بی تن، باد فناست، و تن بی جان، نقش بی معناست. بدترین خطا، خرده گرایی بر خطای دیگران است. زندگی یک سفر است و تو آن مسافری باش که در هر گامش ترنم خوشی لحظه ها جاریست. (خلیل جبران)   بدون شک ما همانی می شویم که در ذهن خود تصور می کنیم.(کلودام برسیتول)  نگرشت را اصلاح کن عملکردت اصلاح می شود.(نورمن ونسان پیل)  فقط سستی اراده ماست که سبب ضعف ما می شود وگرنه انسان همیشه برای اجرای چیزی که به شدت آرزو می کند قدرت کافی را دارد.(سقراط) وقتی زندگی چیز زیادی به ما نمی دهد دلیل آن است که ما هم چیز زیادی از او نخواسته ایم.(مارسل پرو)  راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری و هرگز رسالت و هدف خود را از یاد نبری امروز جایی گنجی منتظر شماست، شاید لبخندی گذرا شاید یک پیروزی عظیم، زندگی از معجزات کوچک و بزرگ ساخته شده است. (پائولوکوئیلو)  در لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت شکل می گیرد.(آنتونی رابینز)  هر چقدر مانع بزرگتر باشد، شکوه فائق آمدن به آن بزرگتر است.(مویر)  اهداف خود را باید بر روی واقعیت بنا سازیم.(امرسون)در زندگی دو هدف وجود دارد نخست بدست آوردن آنچه دوست داریم، دوم استفاده بردن از آن. اما فقط بعضی به هدف دوم می رسند.(ال پی اسمیت)  کسی که هدف ندارد مثل کشتی ای است که سکان ندارد و در دریا سرگردان است.(الین لدی)  لحظات عمر سرشار از امید و انرژی است اگر بدانیم چه می خواهیم حتماً به آن خواهیم رسید.(شاکتی گارین)  هیچ چیز به اندازه نقشه ای که زمان اجرایش فرا رسیده قدرتمند نیست.(ویکتور هوگو)  وقتی هدفی بزرگ در سر داریم، افکارمان حصارها را می شکنند. نبوغ و قدرت تخیل ما بیدار می شود و به هدف نزدیک می شویم.(پاتا نجایی)  یا خودتان به زندگی خود خط بدهید، یا دیگران خط خواهند داد.(آنتونی رابینز)  به جای اینکه نسخه دوم دیگری باشید، همیشه نسخه اول خودتان باشید.(جودی کارتر)  آن اثر هنری که من نیافرینم هرگز کس دیگری نخواهد آفرید.(سایمون دل)  به مجرد این که به خودتان اعتماد کنید، شیوه زیستن را خوهید آموخت.(گوته)  انسان سه راه دارد:راه اول اندیشیدن، این بهترین راه است.راه دوم تقلید است، این آسان ترین راه است.راه سوم تجربه است، این تلخ ترین راه است.(کنفسیون)  هزاران راه به خوشبختی منتهی می شود اگر یکی از آنها مسدود شود راه دیگری باز است.(یورسن)  از زندگی خرسند باشید، چراکه به شما فرصت دوست داشتن، کار کردن، بازی کردن و خیره شدن به ستارگان را می دهد.(هنری وان دایک)  می شود کوله بار تجربه گذشته را پشتوانه خود کرد و آینده را طراحی نمود، اما در حال شادمانه زیست.شادی کالایی نیست که در احتکار زیاد شود، نیز چیزی نیست که با بخشیدن بکاهد. برعکس تنها با پراکندن شادی است که می توانیم سهم خود را بیافزاییم. (نادر ابراهیمی)زندگی مثل دوچرخه است از روی آن نمی افتی مگر رکاب زدن را متوقف کنی.(کلود پیر)  دلیل اینکه نمی خندید آن نیست که پیر شده اید، پیر می شوید چون نمی خندید.(لویینزهی)  تا وقتی حسرت خوشبختی دیگران می خوریم خوشبختی خود را درک نخواهیم کرد.(افلاطون)  نگرانی ما هرگز از غصه فردا نمی کاهد بلکه شادی امروز را از بین می برد(لئو بوسکالیا)راه نفوذ در دیگران، دانستن آرزوهایشان است. (ویل کارنگی)چنان باش که به هرکس بتوانی بگویی مثل من رفتار کن.(کانت)هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران.زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه آن چیزی است که به یاد می آوریم.(گابریل مارکز)این شمایید که به مردم می آموزید که چگونه با شما رفتار کنند.(وین دایر)نیکوست که ثروتمند باشی و پرتوان اما نیکوتر است که دوستت بدارند.(اورپیدس)اگر کسی را دوست داری بگو. زیرا قلبها با کلماتی که ناگفته می مانند می شکنند.(جرج آلن)اگر مثل گاو باشی می دوشنت. اگر مثل خر قوی باشی بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی سوارت می شوند فقط از فهمیدن تو می ترسند.(شریعتی)چه غصه هایی به خاطر اتفاقات بدی که هرگز در زندگیم پیش نیامد خوردم.(میکل آنژ)خشم و غضب نشانه ناتوانی است.(روسو) طوری نیست آدم بخاطر کسی که دوستش دارد غرورش را از دست بدهد اما این فاجعه است که به خاطر غرورش کسی را که دوست دارد از دست بدهد.یا به اندازه آرزوهایتان تلاش کنید یا به اندازه تلاشتان آروز کنید.(شکسپیر)ما برای یادگیری به دنیا آمده ایم و جهان معلم ماست. وقتی در درسی مردود می شویم دوباره ثبت نام کنیم ... و دوباره! شرط ورود به کلاس بعدی یادگیری درس فعلی است (و درسهای دنیا بی پایانند!)به هرچه بیندیشید وسعتش می دهید پس به آنچه دلخواه شماست بیندیشید.ماموریت شما در زندگی "بی مشکل زیستن" نیست "با انگیزه زیستن" است.(اندرو متیوس)آیین من چنین است: آنگونه زندگی کن که بتوانی آرزو کنی که دوباره همانگونه زندگی کنی.تدبیر، متانت، محبت و گذشت می تواند دشمن را دوست گرداند.(نیچه) موفقیت راهی است که هرکس خودش باید آن را هموار سازد.(ریچارد بندلر) کسی که به امید شانس زنده است، سالها پیش مرده است.(استونی) اگر ندانید به کجا می روید، چگونه توقع دارید به آن جا برسید؟(باسیل اس و والش) میان آدمیان چیزی نیست، جز دیوارهایی که خود ساخته اند.(تولستوی) هنگامی که همه مانند یکدیگر می اندیشند، در واقع کسی نمی اندیشد.(والتر لیمپن) خشمگین شدن، انتقام خطاهای دیگران را از خود گرفتن است.(والتر پوپ) بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا این که ثروتمند بمیریم.(جانسون) اگر با دلت یکی را دوست داشتی هنر نکردی. دوست داشتن کار دل است.هر وقت با عقلت کسی را دوست داشتی می توانی ادعا کنی عاشق شدی.(افلاطون) کاخ های خود را در آسمان بنا کردن کار اشتباهی نیست فقط باید دست به کار شد و پایه های آن را در زمین محکم ساخت.(هنری دیوید تورئو – مقاله نویس) هر زمان که فکر کردید کاری درست است آن را انجام دهید، زیرا زمانش همان موقع است.(مارتین لوتر کینگ، رهبر حقوق شهروندی) مهربانی زبان بی زبانی است حتی افراد ناشنوا می توانند آن را بشنوند و درک کنند.(کریستین بوو، نویسنده) برای نابودی هر نظام، کافی است کار بزرگ را به فردی کوچک و کار کوچک را به انسانی خردمند و دانشمند بسپاری، آن وقت جامعه رنگ سلامتی و آسایش را نخواهد دید.(پیام ارسطو به شاگردش اسکندر) یادگیری یعنی تغییر رفتار پس تا آن چه را آموخته ای به کار نبری یعنی هیچ نمی دانی.(دون شولا و کنت بلانچارد) کارهای بزرگ را زور و بازو انجام نمی دهد بلکه پشتکار دلیل انجام آن است.بدانید با روزی 3 ساعت پیاده روی در طول 7 سال محیط کره زمین را پیموده اید.(چارلز جانسون) اگر می خواهید به موفقیت برسید، پشتکار را دوست صمیمی، تجربه را مشاور ارشد، احتیاط را برادر بزرگتر و امید را نگهبان نبوغ خود قرار دهید.(ژوزف آدیسون، سیاستمدار و نویسنده) به آسمان نگاه کن و به ستارگان چشم بدوز، اما فراموش نکن که روی زمین ایستاده ای.(تئودور روزولت) هرگز به دیگری اجازه نده که دنیای تو را بسازد زیرا به کوچک ترین جهان قناعت خواهد کرد.(ادوین لوئیس کول) رویاهایتان راه به جایی نمی برند مگر این که خودتان دست به کار شوید.(جان سی مکسول)    همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم. ((پائولو کوئلیو