علایم بی اشتهایی عصبی:
1) گرسنگي كشيدن عمدي به ميزاني قابل توجه
2) تمايل به وقفه براي لاغري و ترس مرضي از چاقي
3) وجود علائم و نشانه هاي ناشي از گرسنگي كشيدن و روزه داري
قريب به نيمي از اين افراد به علت كاهش شديد مصرف كلي غذا دچار كاهش وزن مي شوند و برخي از آنها برنامه هاي ورزشي و سفت و سختي را انجام مي دهند. نصف ديگر اين بيماران نيز رژيم غذايي سختگيرانه اي را براي خود تنظيم مي كنند ولي كنترل خود را از دست مي دهند و مرتب دسته به پرخوري مي زنند.
بي اشتهايي عصبي در زنان شايع تر از مردان است و معمولاً در نوجواني شروع مي شود
بي اشتهايي عصبي كه به آن بي اشتهايي رواني نيز مي گويند اغلب در سنين نوجواني ديده مي شود در دوران كودكي به ندرت يافت مي شود. اغلب بين 10 تا 30 سالگي ديده مي شود اين افراد معمولاً از هوش بهره عالي يا حتي بالاتر برخوردارند و اكثراً با نشاط، هيجاني، مستبد، خودراي و لجباز هستند و بدون علت مشخصي از خوردن غذا امتناع مي كنند. جنب و جوش و فعاليت عادي دارند و مريض به نظر نمي آيند.
كاهش وزن بدن به سرعت پيش مي آيد لاغري و رنگ پريدگي در عرض چند روز مشخص مي گردد. علت اين بي اشتهايي بيشتر به روابط بين كودك و مادر و اعضاي خانواده حاصل مي شود. نارسايي، كمبود عاطفي، دوري از مادر، حساسيت كودك و احتياج او به محبت و بلاخره وسواس و اضطراب كودكان نسبت به اجراي صحيح قوانين بهداشت و تغذيه كودك از علل اصلي و مهم به نظر مي آيد. در سنين نوجواني و دوران بلوغ بي اشهايي عصبي به مراتب بيشتر ديده مي شود و 95% مخصوص دختران است.
علائم: لاغري شديد و سريع، كاهش وزن پيش رونده، قطع عادت ماهيانه، تأخير پيشرفت علائم دوران بلوغ، رنگ پريدگي، كم خوني، باقي ماندن فعاليت عادي در كار روزانه بدون احساس خستگي كمي و بدن، سقوط فشار خون و نقص ضربان قلب و خشكي پوست از علائمي اصلي است. اين بيماران افرادي حساس، باهوش، هيجاني، و احساساتي هستند و بي اشتهايي عصبي علائم بارزي از ضربه هاي دروني، شكست ها، ناكامي ها، حوادث ناگهاني، كشمكش هاي دروني، و اضطراب و افسردگي آنهاست. اين بيماري در طبقات اجتماعي بالا و جوامعي كه طرفدار لاغري و سالن هاي زيبايي هستند به مراتب ديده مي شود.
بي اشتهايي عصبي كه به آن بي اشتهايي رواني نيز مي گويند اغلب در سنين نوجواني ديده مي شود در دوران كودكي به ندرت يافت مي شود. اغلب بين 10 تا 30 سالگي ديده مي شود اين افراد معمولاً از هوش بهره عالي يا حتي بالاتر برخوردارند و اكثراً با نشاط، هيجاني، مستبد، خودراي و لجباز هستند و بدون علت مشخصي از خوردن غذا امتناع مي كنند. جنب و جوش و فعاليت عادي دارند و مريض به نظر نمي آيند. آيد لاغري و رنگ پريدگي در عرض چند روز مشخص مي گردد. علت اين بي اشتهايي بيشتر به روابط بين كودك و مادر و اعضاي خانواده حاصل مي شود. نارسايي، كمبود عاطفي، دوري از مادر، حساسيت كودك و احتياج او به محبت و بلاخره وسواس و اضطراب كودكان نسبت به اجراي صحيح قوانين بهداشت و تغذيه كودك از علل اصلي و مهم به نظر مي آيد. در سنين نوجواني و دوران بلوغ بي اشهايي عصبي به مراتب بيشتر ديده مي شود و 95% مخصوص دختران است.
علائم: لاغري شديد و سريع، كاهش وزن پيش رونده، قطع عادت ماهيانه، تأخير پيشرفت علائم دوران بلوغ، رنگ پريدگي، كم خوني، باقي ماندن فعاليت عادي در كار روزانه بدون احساس خستگي كمي و بدن، سقوط فشار خون و نقص ضربان قلب و خشكي پوست از علائمي اصلي است. اين بيماران افرادي حساس، باهوش، هيجاني، و احساساتي هستند و بي اشتهايي عصبي علائم بارزي از ضربه هاي دروني، شكست ها، ناكامي ها، حوادث ناگهاني، كشمكش هاي دروني، و اضطراب و افسردگي آنهاست. اين بيماري در طبقات اجتماعي بالا و جوامعي كه طرفدار لاغري و سالن هاي زيبايي هستند به مراتب ديده مي شود.
بي اشتهايي رواني در نوجوا نان و جوانان و معمولاً در دخترها معمول تر است، اصطلاح بي اشتهايي رواني اولين بار توسط ويليام گال در اواخر دهه 1880 مطرح شد. ويژگي اصلي اين اختلال ترس شديد از افزايش وزن و اختلال قابل ملاحظه در درك شكل يا اندازه بدن است. هر چند نام بي اشتهايي عصبي نوعي اشتها نداشتن به غذا را القا مي كند، اين گروه از مبتلايان اشتهاي كافي دارند مبتلايان از گرسنگي شديد رنج مي رند در اين اختلال فرد وزن بدنش را زير كمترين حد متناسب با سن و قد خود حفظ مي كند. آنها پيوسته به دنبال لاغر شدن هستند و به قدري رژيم مي گيرند و كم خوري مي كنند كه دچار سوء تغذيه مي شوند. و گاهي هم مي ميرند. افراد مبتلا به بي اشتهايي رواني گرسنگي خود را انكار مي كنند اين افراد نوعي وسواس فكري براي پرهيز از چاقي دارند و با اينكه به ندرت سابقه چاقي داشته اند از چاقي مي ترسند و در نتيجه خورد و خوراكشان را به شدت كم مي كنند
بي اشتهايي عصبي ممكن است دو نوع باشد: محدود كننده و خوردن با ولع ـ تخليه.
در نوع اول فرد وزن خود را از طريق رژيم غذايي ـ روزه گرفتن يا ورزش مفرط از دست مي دهد. در نوع دوم فرد مبتلا اقدام به خوردن با ولع و تخليه مي كند. اين گروه بعد از پرخوري از طريق استفراغ عمدي يا مصرف نابجاي ملين ها ـ اقدام به تخليه مي كنند. در دخترها اين اختلال با قطع عادت ماهيانه نمود مي يابد. افراد مبتلا به اين اختلال معمولاً افسرده، كناره گير، تحريك پذير و بي خواب هستن و تمايل چنداني به فعاليت جنسي نشان نمي دهند. احساس ناكارآمدي، نياز قوي به كنترل محيط، تفكر انعطاف ناپذير، خودجوش و اجتماعي محدود، محدوديت آشكار در ابتكار و بيان هيجان دارند. درون گرا، خودخواه، فريب كار، كمال گرا و پيش فعال هستند. بي اشتهايي عصبي به ندرت قبل از بلوغ شروع مي شود.
وقتي اين اختلال در اوايل نوجواني (13 تا 18 سال) شروع مي شود احتمال دارد با پيش آگاهي بيشتري همراه باشد. اين افراد معمولاً منكر وجود هر مشكلي هستند و نوعاً خود را نوجواني مي پندارند كه اندكي اضافه وزن دارند.
ملاك هاي تشخيصي بي اشتهايي رواني:
1) كاهش وزن(15% زير وزن مناسب)
2) داشتن تصورات غلط در مورد بدن
3) ترس افراطي در مورد اضافه وزن، ترس از چاق شدن، رژيم غذايي سفت و سخت
4) فقدان دوران قاعدگي
( کاشانی، وزیری ، 1381 )
اين افراد هر بار مقداري از مصرف غذاي خود مي كاهند و به تدريج به حذف وعده هاي غذايي مي انجامد و شخص از كاهش وزن خود لذت مي برد. استخوان هاي برجسته ـ چشمهاي گود رفته، استخوان هاي برآمده در زير پوست، پوست و موي خشك، دست و پاي كبود و سرد، رويش موهاي نرم در صورت و اندام ها، نبض كند و ضعيف، فشار خون پايين از ديگر علائم اين اختلال است.
زناني كه به اختلال بي اشتهايي عصبي مبتلا هستند پس از نخستين قاعدگي دچار فقدان قاعدگي مي شوند. برخي از اين افراد احساس چاقي زايد مي كنند اما سايرين اذعان دارند كه لاغرند با اين وجود اين افراد اين نگراني را دارند كه بخش هاي معيني از بدنشان به ويژه شكم، باسن و ران هايشان بسيار چاق هستند آنها ممكن است براي برآورد اندازه يا وزن بدنشان از فنون بسياري استفاده مي كنند از جمله وزن كشي مكرر، اندازه گيري وسواس اندام ها و استفاده مستمر از آينه براي بازبيني قسمتهايي كه چاق تصور مي شوند. عزت نفس مبتلايان به بي اشتهايي عصبي به شدت به شكل و وزن بدنشان وابسته است.
فقدان قاعدگي در زناني كه به سن قاعدگي رسيده اند شاخص كژكاري فيزيولوژيكي در بي اشتهايي عصبي است. در بسياري از مبتلايان نشانه هاي افسردگي مانند خلق افسرده، كناره گيري اجتماعي تحريك پذيري، بي خوابي و كاهش علاقه به فعاليت جنسي ظاهر مي شود. ساير ويژگي هايي كه گاهي با بي اشتهايي عصبي همراه مي شوند مشتمل بر نگراني درباره خوردن در جمع، احساس ناكارآمدي، نياز قوي به كنترل محيط خود، تفكر انعطاف ناپذير هستند.
ملاك هاي تشخيصي بي اشتهايي عصبي:
1) خودداري از حفظ كم ترين وزن بهنجار يا بالاتر از آن متناسب با سن و قد
2) ترس شديد از افزايش وزن يا چاق شدن حتي وقتي بيش از حد لاغرند
3) فقدان قاعدگي يعني فقدان حداقل سه دوره قاعدگي پياپي در زنان پس از نخستين قاعدگي
روان بي اشتهايي اختلالي است كه معمولاً پس از تصميم فرد براي كاهش مقداري از ورن خود و يا در پي يك رويداد تنيدگي زا مانند جدايي والدين، دور شدن از خانه و يا يك شكست شخصي بروز مي كند. اگرچه بسياري از مبتلايان به اين اختلال بهبود مي يابند اما وضع جسماني حدود 5% تا 18% آنان به گونه اي به وخامت مي گرايد كه مرگ را در پي دارد. قله سني بروز روان بي اشتهايي بين 14 تا 18 سالگي است اما اين اختلال مي تواند در هر سني متجلي شود. افزون بر ويژگي هاي روان شناختي مادر و سرمايه گذاري وي بر فرزندش، عوامل ديگري مانند عوامل زيست شناختي، خانوادگي، فرهنگي ـ اجتماعي، روان شناختي و پيامدهاي بيماري هاي جسمي مي تواند بر رفتارهاي غذايي تأثير گذارد. حدود 90% اين بيماران زنان هستند و روان بي اشتهايي در پسران به مراتب كمتر از دختران است.
به طور كلي در پسران مبتلا به روان بي اشتهايي نشانه هايي قابل مشاهده اند: گرايش به انزوا طلبي عدم رغبت نسبت به كار بي هدفي و داشتن مشكلات در روابط بين شخصي ـ رياضت طلبي. در اين بيماري پدران ضعف خويشتن پسرشان را طرد كرده اند در حالي كه مادران رگه هاي زنانه را در اين پسران شكوفا ساخته اند و به اين ترتيب هيچ يك از والدين نتوانسته اند اين نوجوانان را در بزرگسال شدن ياري دهند.
بنابراين روان بي اشتهايي يك واكنش كم و بيش زنانه است كه به هنگام وجود زمينه مساعد در پسران بروز مي كند.
اين نوع روان بي اشتهايي را محدود كننده مي گويند كه فرد در ابتدا مواد شيرين و غذاهاي چاق كننده را از فهرست غذايي خود حذف مي كند و فقط از غذاهاي پرتئين دار و كم كالري استفاده مي كنند. اين افراد لذت غذا خوردن را از دست مي دهند و مقدار كالري روزانه را به 600 تا 800 مي رسانند.ضوابط اصلي روان بي اشتهايي را مي توان به گونه اي كه در پس مي آيد برشمرد:
1) تمايل شديد به لاغري و ترس مرضي از چاق شدن
2) دل مشغولي نسبت به اغذيه
3) بروز پاره اي از اختلالات شناختي
4) مشكلات خلقي و شخصيتي
5) پيامدهاي مشخص پزشكي
لاغر شدن هدف اصلي زندگي روان ـ بي اشتها را تشكيل مي دهد اما مبناي دل مشغولي هاي او ترس است. ترس از چاقي و فربهي. از اين رو روان بي اشتهايي را «چاقي مرضي» نيز ناميده اند.
افراد روان بي اشتها حدي را براي وزن خود تعيين مي كنند كه به مراتب پايين تر از حد قابل قبول براي هم سنها و هم قدهاي آن هاست. اين افراد وقت زيادي را به فكر كردن و مطالعه درباره ي غذاها و برنامه ريزي براي غذاي محدود خود صرف مي كنند. محتواي بسياري از خواب هاي آن ها را تصاوير غذايي و خوردن تشكيل مي دهد.
پوست زبر و خشك مي شود، ترك مي خورد، گونه ها گود مي افتند، پهنه صورت چروكيده و ناخنها شكننده مي شوند. انتهاي دست ها و پاها كبود مي گردند، اختلالات گوارش مانند يبوست پايدار و مقاوم نيز در بيماران ديده مي شود.
همه گير شناسي: انواع اختلالات خوردن در 4 درصد نوجوانان و جوانان محصل گزارش شده است. بي اشتهايي عصبي در دختران نابالغ و پسرها افزايش يافته است. شايع ترين سن آن نوجواني است. 5 درصد بيماران مبتلا در اوايل دهه سوم عمر به اين اختلال دچار مي شوند. بر اساس DSm-IV-IR شايع ترين سن شروع اين اختلال بين 14 تا 18 سالگي است ميزان شيوع آن 10 تا 20 برابر بيتر پسرها است.
بي اشتهايي عصبي در 65 درصد موارد با افسردگي همراه است. اختلال وسواس ـ جبري در 26 درصد موارد اين اختلال وجود دارد.
در صورت وجود شرايط زير مي گويم بي اشتهايي عصبي وجود دارد:
1) فرد عمدتاً وزن خود را كاهش مي دهد.
2) بيمار ترس شديد از چاق شدن دارد.
3) اين رفتارها و آسيب رواني دست كم سه ماه طول مي كشد.
اكثر رفتارهاي غير عادي معطوف به كاهش وزن در خفا صورت مي گيرد. بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي معمولاً از خوردن غذا با افراد خانواده يا اماكن عمومي امتناع مي كنند بيماران مبتلا به اين اختلال در مورد غذا رفتارهاي خاصي نشان مي دهند. در تمام قسمت هاي خانه انواع غذاها را پنهان كرد. و هميشه در جيب و كيف خود مقدار زيادي شكلات و شيريني دارند. رفتار وسواسي ـ جبري، افسردگي و اضطراب ساير علائم رواني بي اشتهايي عصبي هستند. بيماران اغلب غير قابل انعطاف و كمال گرا هستند. بسياري بيماران نوجوان مبتلا به بي اشتهايي عصبي دچار تأخير در رشد رواني اجتماعي جنسي هستند. در بالغين همراه با شروع اختلال ميل جنسي شديداً كاهش مي يابد. مبتلايان به بي اشتهايي عصبي غالباً افرادي تودار و مخفي كار هستند و علائم باليني خود را انكار مي كنند و در برابر درمان مقاومت مي ورزند.
اختلال بي اشتهايي عصبي مي تواند علت اجتماعي داشته باشد. تأكيد اجتماعي بر لاغري و ورزش، رويه بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي را تقويت مي كنند. شواهدي وجود دارد كه اين بيماران روابط نزديك ولي مشكل داري با والدينشان دارند. در خانواده هايي كه كودكان مبتلا به اختلالات خوردن وجود دارد ميزان بالايي از خصومت، هرج و مرج و انزوا وجود دارد و همدلي و مراقبت در اين خانواده ها اندك است.
به نظر مي رسد بي اشتهايي عصبي واكنش در مقابل خواسته نوجوانان براي استقلال بيشتر و افزايش عملكرد جنسي و اجتماعي آن است. اين بيماران نوعاً فاقد حس خودمختاري و «خود بودن» هستند. بسياري از آنها احساس مي كنند كه جسمشان به نوعي در كنترل پدر و مادرشان است به طوري كه گرسنگي كشيدن خود خواسته ممكن است تلاش براي كسب اعتبار به عنوان فردي خاص و منحصر به فرد باشد.
مطالعه اي كه اخيراً در مورد انواع بيماران مبتلا به بي اشتهايي انجام شده نشان داده است كه به نظر مي رسد احتمال بهبودي در نوع محدود كننده بي اشتهايي عصبي كمتر از نوع پرخوري ـ پاك سازي است.
مطالعاتي كه بر اساس پي گيري 10 ساله در ايالت متحده انجام شده است نشان مي دهد حدود يك چهارم اين بيماران به طور كامل بهبود مي يابند و نيم ديگري از آن ها بهبود قابل ملاحظه اي يافته و عملكرد نسبتاً خوبي پيدا مي كنند. يك چهارم باقي مانده به طور كلي 7 درصد موارد مرگ و مير و آنهايي را كه عملكرد ضعيف و كاهش وزن دارند را شامل مي شوند.
تشخیص افتراقی
تشخیص افتراقی بی اشتهایی عصبی با انکار علائم بالینی از سوی بیماران ، مخفی کاری آنها در مورد آداب عجیب و غریب غذا خوردن و مقاومت آنها در جستجوی درجستوجوی درمان پیچیده تر می شود. درمانگر باید مطمئن شود که بیمار مبتلا به یک بیماری طبی نیست که بتواند کاهش وزن را توجیه کند ( مثل تومور مغزی و سرطان) . اختلال بی اشتهایی عصبی و افسردگی چندین خصوصیت مشترک دارند که از جمله می توان از موارد زیر نام برد: احساس افسردکی ، دوره های گریه کردن، اختلال خواب، نشخوارهای ذهنی وسواس گونه و افکار گاه به گاه خودکشی. با این حال این دو اختلال چندین نقطه ی افتراق مشخص دارند: عموما بیمار مبتلا به اختلال افسردگی دچار کاهش اشتهاس در حالی که بیمار مبتلا به بی اشتهایی عصبی اظهار می کند که اشتهای طبیعی دارد و احساس گرسنگی می کند فقط در مراحل پیشرفته بی اشتهایی عصبی بیمار دچار بی اشتهایی می شود.
نوسانات وزن ، استفراغ و دستکاری غیر عادی غذا ممکن است در اختلال جسمانی سازی دیده شودولی عموما کاهش وزن در بی اشتهایی عصبی خیلی بیشتر از جسمانی سازی است و در جسمانی سازی بیمار ترس بیمارگونه ای از چاق شده ندارد در حالی که این پدیده در بی اشتهایی عصبی نادر است. قطع قاعدگی در جسمانی سازی بیش از سه ماه غیر معمول است.
در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی هذیان های مربوط به غذا بندرت معطوف به محتوای کالری آنهاست. و بیش فعالی که در بی اشتهایی عصبی دیده می شود در این بیماران وجود ندارد. بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی عادات عجیب و غریب غذا خوردن دارند اما سندرم کامل بی اشتهایی عصبی را ندارند. بی اشتهایی عصبی باید از پراشتهایی عصبی افتراق داده شود. در اختلال اخیر دوره های پرخوری وجود دارد و به دنبال آنها خلق افسرده افکار تحقیر نفسو استفراغ عمدی روی می دهد و بیمار در عین حال وزنش را در محدوده ی طبیعی نگه می دارد. در این بیماری به ندرت 15 درصد کاهش وزن دیده می شود این دو اختلال به طور شایعی با هم می آیند.
درمان:
بستري در بيمارستان:
هدف اوليه در درمان بي اشتهايي عصبي بازگرداندن وضعيت تغذيه اي بيمار به حالت طبيعي است. كم آبي بدن، گرسنگي و عدم تعادل الكتروليتي ممكن است موجب اختلال جدي در تندرستي و در برخي موارد مرگ شود. به طور كلي توصيه مي شود بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي كه وزنشان 20 درصد كم تر از وزن مورد انتظار بر حسب قد آنهاست در برنامه هاي بستري قرار گيرند و بيماراني كه وزنشان 30 درصد كمتر از وزن مورد انتظار است نيازمند بستري در بخش رواني براي 2 تا 6 ماه هستند.
برنامه هاي روان پزشكي بيمارستاني براي بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي عموماً شامل تركيبي از مداراي رفتاري، روان درماني انفرادي، درمان و آموزش خانوادگي و در برخي موارد داروهاي روانگردان است. اكثر بيماران علاقه اي به درمان روانپزشكي ندارند و حتي در مقابل آن مقاومت مي ورزند. و غالباً دوستان و بستگان را نگران حال بيماران هستند. بر خلاف ميل خودشان آن را به مطب پزشك مي آورند. تأكيد بر فوايد درمان نظير رفع بي خوابي و علائم افسردگي ممكن است در قانع كردن بيمار براي بستري شدن داوطلبانه موثر باشد.
در طي اداره كلي مبتلا به بي اشتهايي عصبي در جريان يك برنامه درماني در بيمارستان نكات زير بايد در نظر گرفت: بيمار بايد هر روز پس از تخليه مثانه وزن شود ـ ميزان دريافت روزانه مايعات و حجم ادرار ثبت گردد ـ از استفراغ عمدي بيمار جلوگيري شود ـ اگر اسهال روي داد به معني آن است كه بيمار مخفيانه مسهل مصرف كرده است. پس از ترخيص از بيمارستان معمولاً لازم است كنترل سرپايي ادامه يابد.
درمان شناختي ـ رفتاري:
اصول درمان شناختي و رفتاري را مي توان هم به صورت سرپايي و هم در شرايط بستري به كار برد. كنترل ، يكي از اجزاي اسايي درمان شناختي ـ رفتاري است. به بيماران ياد داده مي شود كه بر مصرف غذاي خود، احساسات و هيجاناتشان، رفتارهاي پرخوري و پاكسازي و مشكلاتشان در روابط بين فردي كنترل كنند. بيماران مي آموزند كه ساختارهاي شناختي خود را تجديد كنند تا افكارشان مشخص شده و باورهاي محوري خود را به چالش بكشند. حل مسئله روش اختصاصي است كه به وسيله آن بيمار ياد مي گيرد چگونه فكر كند و راهكارهايي را براي مدارا با مشكلات مربوط به غذا و مشكلات بين فردي ابداع نمايد.
خانواده درماني:
تحليل خانوادگي در مورد تمام بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي كه با خانواده خود زندگي مي كنند ضروري است. در برخي موارد خانواده درماني ممكن نيست ولي مي توان مسائلي نظير روابط خانوادگي را در درمان انفرادي مورد بررسي قرار داد. گاهي اوقات جلسات مشاوره كوتاه مدت با اعضاي نزديك خانواده تنهاچيزي است كه براي خانواده درماني لازم است. مبتلايان به بي اشتهايي عصبي كه كمتر از 18 سال سن داشتند از خانواده درماني سود بردند ولي بيماراني كه پبيشتر از 18 سال داشتند از خانواده درماني كمتر از ساير روش هاي درمان نتيجه گرفته اند.
درمان:
1) نجات جان بيمار شامل درمان رفتاري، شناختي ـ رفتاري تا بستري كردن در بيمارستان و دارو درماني است بديهي است با كاهش وزن درمان با بستري كردن در بيمارستان يك اقدام فوري خواهد بود. در اين راستا كنترل وزن روزانه فرد بعد از تخليه مثانه، جلوگيري از استفراغ ـ افزايش تعداد دفعات تغذيه و كنترل كالري مورد نياز، استفاده از تقويت مثبت و منفي، باز خوردهاي اطلاعاتي، آرميدگي، طرح ريزي براي غذا و تلاش در جهت دگرگون سازي تصويرش توصيه شده است.
2) تلاش براي درمان مشكلات رواني فرد از طريق روان درماني خانواده و ارزيابي تعاملات بين اعضاي خانواده، شناخت نگرش ها و فرض هاي اشتباهي فرد مبتلا و مشخصي ساختن آن ها.
با روش هاي جديد درماني و داروهاي آرامبخش و ضدافسردگي و آنتي هيستامين هاي با اثر ضد سروتونيني قوي اين بيماران قابل درمان هستند و بهترين علامت بهبود بازگشت عادت ماهيانه و افزايش تدريجي وزن و برگشت اشتها به حالت عادي و از بين رفتن احساس فشار در معده و نگرش از تصوير و خود مشغولي بدني است.
با روان درماني و خانواده درماني تصورات نادرست درباره چاق بودن و ترس از افزايش وزن را از بين برد.
پراشتهايي عصبي:
پراشتهايي عصبي نوعي پرخوري توصيف شده است كه همراه با روش هاي نامتناسب جلوگيري از افزايش وزن است فرد بعد از خاتمه پرخوري دچار احساس گناه، افسردگي يا نفرت از خود مي شوند. افراد مبتلا به پراشتهايي عصبي همچنين براي جلوگيري از افزايش وزن، به رفتارهاي جبراني عود كننده اي نظير پاكسازي (استفراغ عمدي ـ استفاده مكرر از مسهل و مدر)، روزه گرفتن يا ورزش مفرط مي پردازند. اين پرخوري ها سبب حالت وحشتزدگي در فرد مي شود چون بيمار احساس مي كند كه خوردن وي از كنترل خارج شده است.
بر طبق DSm-IV-IR ملاك هاي اصلي پر اشتهايي عصبي عبارتند از:
1)دوره هاي پرخوري كه بسامد آن ها نسبتاً بالاست (هفته اي دست كم 2 تا 3 بار) و حداقل 3 ماه طول كشيده اند.
2) رفتارهاي جبراني متعاقب پرخوري به منظور پيش گيري از افزايش وزن كه عمدتاً به صورت استفراغ ـ سوء مصرف ملين، مدر يا داروهاي استفراغ آور انجام مي شوند (10 درصد) در 20 درصد موارد بيمار به عنوان رفتار جبراني به ورزش مفرط يا رژيم هاي سخت روي مي آورد.
3) وزن به اندازه بي اشتهايي عصبي پايين نيست.
4) بيمار ترس مرضي از چاق شدن دارد، بي وقفه تمايل به لاغر شدن دارد. ارزيابي فرد از خويشتن به ميزان زيادي وابسته به شكل و وزن بدن است.
استفراغ يافته شايعي است كه معمولاً با داخل كردن انگشت در حلق ايجاد مي شود استفراغ درد شكمي و احساس نفخ را بر طرف مي كند و به بيمار امكان مي دهد بدون ترس از چاق شدن، به پرخوري ادامه دهد. افسردگي غالباً پس از اين دوره فرا مي رسد و به «دلتنگي پس از پرخوري» معروف است. بعضي بيماران بدون توجه به مزه غذا علاقه به غذاهاي پرحجم دارند. غذاها مخفيانه و سريع خورده مي شوند و گاهي خوب جويده نمي شوند. اين بيماران در مورد اين كه در نظر ديگران جلوه مي كنند و نيز جذابيت جنسي تا تصوير بدني و ظاهر خود نگران هستند. در مقايسه با مبتلايان به بي اشتهايي عصبي كه علاقه اي به روابط جنسي ندارند اين بيماران از لحاظ جنسي فعال هستند. گاهي در سابقه بيماران به پراشتهايي عصبي هرزه خواري (پيكا) و كشمكش در حين صرف غذا ديده مي شود. در بيماران دچار پراشتهايي عصبي ميزان اختلالات خلقي و اختلالات كنترل تكانه بالاست.
پراشتهايي عصبي به دو نوع تقسيم مي شود: نوع توأم با پاكسازي، براي كساني مطرح مي شود كه به طور مرتب اقدام به استفراغ عمدي يا استفاده از مسهل يا مدر مي كنند و نوع بدون پاكسازي، براي كساني كه رژيم هاي غذايي سخت، روزه داري يا ورزش هاي شديد انجام مي دهند ولي رفتار پاكسازي به صورت مرتب در آن ها ديده نمي شود.
بيماران مبتلا به نوع پاكسازي پراشتهايي عصبي ممكن است به دليل استفراغ زياد در معرض خطر پارگي معده و مري باشند. در برخي بيماران دچار پراشتهايي عصبي حدود 15 درصد آنان به طور همزمان چندين رفتار تكانشي ديده مي شود؛ از جمله: سوء مصرف مواد، فقدان توانايي كنترل خود در زمينه هاي مختلفي مانند مديريت مالي و روابط جنسي. اين بيماران خودزني، هيجانات آشفته، الگوهاي خواب پر آشوب دارند.
مشخصه پر اشتهايي عصبي اين است كه در مقايسه با بي اشتهايي عصبي ميزان بهبود نسبي يا كامل آن بالاست.
اختلال پرخوري بر اساس برانگيختگي ناگهاني، مقاومت ناپذير و مهار نشدني نسبت به خوردن مشخص مي گردد. مدت زمان آن محدود است و از چند دقيقه تا حدود يك ساعت طول مي كشد مقدار غذايي كه بيمار در خلال اين مدت مصرف مي كند آشكارا بيش از مقداري است كه بسياري از افراد در همين مدت و شرايط، توانايي خوردن آن را دارند. بيمار معمولاً نمي تواند خوردن را متوقف كند. مقدار زيادي از غذا را تقريباً بدون، جويدن مي بلعد و به انتخاب غذاهاي شيرين، نرم و با كالري زياد مانند بستني و شيريني گرايش دارد. اختلال پرخوري مي تواند در نتيجه وقوع يك رويداد مثل بروز افسردگي، گرسنگي و يا دلمشغولي فرد نسبت به وزن يا هيكل آغاز شود.
ـ افراد مبتلا به پرخوري با احتمال بسيار بيشتري مرضي بودن رفتار خود را مي پذيرند و تمايل آن ها به جلب رضايت ديگران بيشتر است.
ـ مبتلايان به روان بي اشتهايي نسبت به مسائل جنسي يا داشتن جاذبه جنسي بي تفاوتند در حالي كه افراد مبتلا به پرخوري از سويي نسبت به چنين مسائلي بسيار حساسند و از سويي ديگر زندگي اجتماعي خود را رضايت بخش نمي دانند و حمايت اجتماعي و خانوادگي را كافي تلقي نمي كنند و بر اين باورند كه فاقد مهارت هاي اجتماعي متناسبند.
ـ پيامدهاي جسماني پرخوري با آن چه در خلال روان بي اشتهايي رخ مي دهد متفاوتند فقط در 50% زنان مبتلا به پرخوري قطع يا بي نظمي عادات ماهيانه ديده مي شود در حالي كه اين اختلال در 100% مبتلايان به روان بي اشتهايي بروز مي كند
)
افزون بر اين استفراغ مكرر بسياري از پرخورها دندان ها و لثه هاي آنها را به اسيد هيدروكلريك آلوده مي كند. و در پاره اي از موارد مسائلي وخيم دنداني مانند عقب رفتن لثه ها، شكسته شدن مينا و طي افتادن دندان ها را در پس دارد. همچنين استفراغ مكرر باعث كمبود پتاسيم در اين بيماران مي شود گاهي استفراغ هاي مكرر به ديواره ي لوله مري آسيب مي رساند و به خون ريزي منجر مي شود و حتي مي تواند پارگي مرگ آور اين عضو را در پي داشته باشد. افراد مبتلا به پرخوري عصبي نشانه هاي افسردگي مانند غمگيني و سطح پايين حرمت نفس، بدبيني را دارا مي باشند.
ويژگي اصلي پرخوري عصبي عبارت است خوردن با ولع و روش هاي جبراني مناسب براي جلوگيري از افزايش وزن. متخصص باليني بايد شرايط را كه اين نوع خوردن در آن افراطي در نظر گرفته مي شود در نظر بگيريد كه ممكن است در جريان يك جشن يا روز تعطيل عادي تلقي شود. مبتلايان به پرخوري عصبي به طور معمول در قبال مشكلات مربوط به خوردن احساس شرمندگي كرده و در صدد پنهان ساختن نشانه هاي خود برمي آيند. يك دوره پرخوري ممكن است از پيش طرح ريزي شده يا نشده باشد و معمولاً اما نه هميشه با مصرف سريع مواد غذايي مشخص مي گردد.
دوره خوردن با ولع با احساس عدم كنترل نيز همراه است. متداول ترين روش جبراني ايجاد استفراغ پس از يك دوره خوردن با ولع است. اين افراد قادر به استفراغ ارادي هستند. تقريباً يك سوم از مبتلايان به پرخوري پس از خوردن با ولع از داورهاي ملين مصرف مي كنند. گزارش شده كه پرخوري عصبي به طور كلي فراواني يكساني در اكثر كشورهاي صنعتي از جمله ايالات متحده ـ كاناداـ اروپا ـ استراليا ـ ژاپن و آفريقا جنوبي دارد. مبتلايان عموماً سفيد پوستان هستند 90 درصد مبتلايان را زنان تشكيل مي دهند. خوردن با ولع بيشتر در ضمن پايان يك دوره رژيم غذايي شروع مي شود.
جهت تأييد اختلال پرخوري عصبي بايد خوردن با ولع و رفتارهاي نامناب جبراني حداقل 2 بار در هفته به مدت 3 ماه مشاهده شود. از آن جايي كه اين گروه از نظر ترس از افزايش وزن، تمايل به كاهش آن و ناخوشنودي از بدن شبيه به مبتلايان به اختلال بي اشتهايي هستند. با تشخيص بي اشتهايي رواني، تشخيص اختلال پرخوري رواني منتفي مي شود.
اختلال پرخوري رواني به دو حالت تخليه اي ـ غير تخليه اي نمود مي يابد در نوع اول فرد به طور منظم در دوره هاي پرخوري خود به عناوين مختلف اقدام به تخليه روده و معده مي كند اما در نوع دوم معمولاً رفتارهاي جبراني ناشناسي نظير روزه داري و ورزش مفرط به كار بسته مي شود. وزن اين افراد معمولاً در دامنه جاري قرار دارد. افسردگي اختلال خلق، اضطراب سوء مصرف مواد، بي نظمي هاي عادت ماهيانه در دختران و زنان از علائم به حساب مي آيد. مبتلايان به اختلال پرخوري عصبي بر خلاف مبتلايان به بي اشتهايي عصبي وقتي به متخصص مراجعه مي كنند پريشان بوده و از علائم خود شرمنده اند و هر چند به نظر قوي، معاشر، قاطع مي رسند اما عزت نفس پايين، ترس از صميميت دارند و پرخاشگراند. در حالي كه بي اشتهايي رواني معمولاً همزمان با گذر از كودكي به نوجواني پديد مي آيد اين اختلال در طي گذر از نوجواني به جواني رخ مي دهند. مبتلايان بلند پروازند و در خانواده هاي آنان ميزان صميمت به نسبت خانواده هاي افراد مبتلا به بي اشتهايي رواني كمتر و تعارض بيشتر است.
افراد مبتلا معمولاً پدر و مادر خود را سهل انگار، بي توجه، طرد كننده مي دانند. نسبت به افراد مبتلا به بي اشتهايي عصبي معاشرتر، خشمگين تر و تكانشي ترند و در بين آنها الكليسم، دزدي، بي ثباتي هيجاني شايع تر است. تخمين شيوع پر اشتهايي عصبي بين 1 تا 3 درصد زنهاي جوان است و در دوره نوجواني ديرتر از بي اشتهايي رواني پديد مي آيد.
عوامل اجتماعي بر پراشتهايي عصبي تأثير گذارند. بيماران مبتلا به پراشتهايي عصبي مثل مبتلايان به بي اشتهايي عصبي افراد بلند پروازي هستند و در واكنش به فشارهاي اجتماعي و اخلاقي لاغر مي شوند. همچون مبتلايان به بي اشتهايي عصبي بسياري از اين بيماران افسرده هستند و در خانواده هاي آنها ميزان افسردگي بالاست. ولي در اين خانواده هاي اين بيماران به طور كلي صميمت كمتر از خانواده افراد مبتلا به بي اشتهايي عصبي است.اين بيماران والدينشان را افرادي بي توجه و طرد كننده توصيف مي كنند.
تشخیص افتراقی
درمان گر باید مطمئن شود شود که بیمار مبتلا به بیماری های عصبی نظیر: تشنج های مشابه صرع، تومور های دستگاه عصبی مرکزی، سندرم کلوور - بوسی یا سندرم کلین- لوین نیست. خصوصیات بیمارگونه ی سندرم کلوور – بوسی عبارتند از : نشناسی دیداری ، لیسیدن و گاز گرفتن وسواس گونه ، بررسی اشیا با دهان ، ناتوانی برای نادیده گرفتن هر گونه محرک، شل و ول بودن، تغییر رفتار جنسی( پرکاری جنسی)و تغییر عادت غذایی بخصوص پرخوری. این سندرم بسیار نادر است و بعید است که در تشخیص افتراقی مشکلی ایجاد کند . سندرم کلین – لوین مرکب است از : پرخوابی دوره ای که 2 تا 3 هفته طول می کشد و پرخوری. همچون پراشتهایی عصبی این اختلال در دوره ی نوجوانی شروع می شود – ولی سندرم کلین – لوین در مردان شایع تر از زنان است.
اختلال هاي تغذيه در نوزادي و خردسالي
1ـ زاغ گونگي (پيكا):
در اين بيماري كودك مواد مختلف مانند ميخ، سكه، دكمه، مداد، كاغذ، خميربازي، خاك، شن را مي بلعد اما اغلب هر چيز را كه به دستش بيايد مي بلعد به نظر مي رسد اين اختلال از سويي در كودكان بروز مي كند كه در موقعيت كمبود عاطفي يا رهاشدگي قرار زنان است. به دليل فراواني كم خوني در اين كودكان برخي از مؤلفان رفتار آن ها را ناشي از نياز به آهن دانسته اند. زاغ گونگي اغلب در خلال دوره اول كودكي پايان مي پذيرد با اين حال امكان پابرجا ماندن آن تا نوجواني و به ندرت تا بزرگسالي نيز وجود دارد.
2ـ اختلال نشخوارگري:
ويژگي اصلي اين اختلال برگردان مكرر غذا به دهان بر اساس انقباض معده اي و نشخوار طولاني آن است. نشخوارگري با كاهش وزن و يا نواتواني در به دست آوردن وزن مورد انتظار غذا كه به طور جزئي هضم شده است بدون تهوع به دهان باز مي گردد و سپس بيمار غذا را تف مي كند يا آن را جويده و دوباره مي بلعد. نشخوارگري اختلال نادري است كه فراواني آن در پسران بيش از دختران است. سن بروز آن بين 13 الي 12 ماهگي است. معمولاً نوزادان مبتلا به نشخوارگي برانگيخته رفتار و سيري ناپذيرند. به رغم گرسنگي ظاهري و خوردن مقادير زيادي غذا به علت نشخوارگريهايي كه بلافاصله پس از خوردن به وقوع مي پيوندد دچار سوء تغذيه اند.
3ـ اختلال خوردن:
ويژگي اصلي اين اختلال كه قبل از 6 سالگي بروز مي كند ناتواني مدام نوزاد با كودك خردسال در خوردن غذا به گونه اي متناسب است. اختلال خوردن با اختلال هاي معده اي ـ روده اي يا عارضه هاي طبي ديگر همراه نيست و به علت يك بيماري رواني ديگر و يا در دسترس نبودن غذا توجيه نمي شود. نوزادان مبتلا به اختلال خوردن اغلب به هنگام غذا دچار برانگيختگي مي شوند و به سختي مي توان آن ها را آرام كرد. سست، بي حال، در خود فرورفته به نظر مي رسند و ممكن است دچار تأخير تحول نيز باشند. فراواني اين اختلال در دختران و پسران يكسان است.
اگرچه اختلال خوردن در نوزاد و كودك خردسال معمولاً در خلال نخستين سال زندگي آغاز مي شود اما ممكن است در كودكان 2 تا 3 نيز بروز كند.
4ـ اطوارگري و نفرتهاي انتخابي:
اين رفتارها با توجه به نفرت يا تمايل شديد نسبت به پاره اي از مواد غذايي متمايز مي شوند. براي مثال تمايل به مواد لبني، اغذيه شيرين و شكلات يا نفرت از گوشت و غذاهاي رشته مانند لوبيا سبز، تره، جز آن را ذكر كرد. پايداري چنين رفتارهايي در سنين بالاتر مي تواند نشان دهنده ي سازمان يافتگي هاي مرضي آشكار و افكار خود بيمار پندارانه باشد.
5ـ عطش كاذب:
نياز آمرانه به نوشيدن مقادير زيادي آن يا هر نوع نوشابه ديگر. اين نياز تا حدي كه برخي از بيماران در مواجهه با محدوديتي كه براي آنها ايجاد كرده اند به نوشيدن ادارار خود مبادرت كرده اند. پيش از مبادرت به تشخيص عطش كاذب بايد اطمينان حاصل شود كه هيچ نوع علت عضوي از انواع بيماريهاي قند و جز آن وجود ندارد.
6ـ مدفوع خواري:
اين اختلال در كودكي فراوان نيست اگر چه اغلب كودكان بين سنين 2 تا 4 سالگي به هنگام يادگيري نظافت لااقل يكبار مدفوع خود را روي تختخواب، ملحفه ها يا دبوار مي مالند اما معمولاً چنين رفتاري تكرار نمي شود و خيلي زود نفرت به مدفوع جانشين آن مي گردد. مدفوع خواري معمولاً هنگامي مشاهده مي شود كه كودك در رختخواب خود تنهاست. و مي توان نوعي توازي بين اين رفتار و نشخوارگري برقرار كرد. مادران چنين كودكاني اغلب خونسرد، بي محبت و حتي كينه توز هستند و گاهي با فرزندانشان به شدت بدرفتاري مي كنند.
ـ هرزه خواري:
هرزه خواري به خوردن مكرر مواد غير غذايي مانند كثافت، رنگ، گچ، نخ، پشم، خاك، كاغذ، زغال، پارچه حتي سنگ ريزه، حشرات به مدت بيش از يك ماه گفته مي شود. سن شروع معمولاً 13 تا 24 ماهگي است. ولي ممكن است زودتر نيز شروع شود و تا سن بلوغ حتي بزرگسالي ادامه يابد ولي با گذشتن زمان و بالا رفتن سن كاهش مي يابد و قطع مي شود. در هر دو جنس به طور يكسان ديده مي شود. در كودكان مبتلا به اوتيسم، اسكيزوفرني، عقب ماندگي زهني فراوان به چشم مي خورد.
معمولاً سه علت براي هرزه خواري علاوه بر علل فوق ذكر مي كنند:
1) فقدان رابطه كافي بين مادر و كودك كه منجر به عدم ارضاء نيازهاي ذاتي منجر مي گردد.
2) كمبود تغذيه و سهل انگاري در مواظبت از كودك
3) عوامل فرهنگي و خانوادگي
مشكلات رفتاري و خواب در بين اين كودكان شايع است و خانواده ها نيز فاقد سازمان و فقير هستند. اين اختلال ممكن است خوش خيم يا بدخيم باشد. هرزه خواري درمان خاصي ندارد. مراقبت از كودك و توجه به تغذيه صحيح او، حذف عوامل استرس زا و رفع نيازهاي اجتماعي رواني كودك و يا درمان با بيزاري مانند داروهاي قي آور، صداي ناخوشايند و حتي شوك الكتريكي خفيف توصيه شده است.
ويار (آشغال خواري)
ويار زماني است كه كودك به طور مرتب و مكرر اشياء نامناسب نظير آشغال، زغال، سنگ، خاك و مواد ديگر را مي خورد. كودكان اغلب چيزهاي مختلفي را به دهان مي برند مي جوند و گاز مي زنند. خوردن اشياء اگر به صورت مكرر و هميشه باشد بايد با توجه خاص درمان شود. اين مشكل در بين كودكان عقب مانده ذهني بسيار شديد و رايج است كه بهترين روش درمان سرگرم كردن و مشغول كردن كودكان است.
آشغال خواري:
به دهان بردن و جويدن اشياء نامناسب يك عامل غير عادي بوجود آورنده بعضي از مشكلات است، اگر چه نوزادان و بچه هاي بزرگ تر اغلب اسباب بازي كوچك، دكمه، مداد و هر چيز ديگري را كه در دسترسشان باشد به دهان مي گذارند به دهان بردن مدام خاك و آشغال درب چه هاي بزرگ تر و محروم بروز مي كند. بچه هاي بزرگ تري كه به دهان بردن اشياء را ادامه مي دهند در بيشتر مواقع عقب مانده ذهني هستند خطرات آشغال خواري معمولاً شامل مسموميت حاد و مزمن مي شود و اين گونه بچه ها اگر به حال خود رها شوند بيشتر احتمال دارد قرص ها يا مواد سفيد كننده را مصرف كنند. همچنين اغلب احتمال غلظت سرب در بدن ايشان زيادتر است. درمان اين گونه بچه ها بستگي به ماهيت مشكل آن ها دارد و تغيير مواد خطرناك از محدوده زندگي كودكان و دور از دسترس آن ها يك احتياط اساسي و مهم است اگر آشغال خواري علامت محروميت اجتماعي مزمن باشد شرايط اجتماعي كه كودك در آن زندگي مي كند بايد اصلاح شود. روش هاي رفتاري درب چه هاي بزرگ تري كه عقب مانده هستند گاهي اوقات موثر است.
درمان
اكثر بيماران مبتلا به پراشتهايي عصبي بدون عارضه نيازي به بستري شدن ندارند. به طور كلي بيماران مبتلا به پراشتهايي عصبي به اندازه مبتلايان به بي اشتهايي عصبي پنهان كار و تودار نيستند به همين دليل درمان سرپايي اغلب چندان دشوار نيست با اين وجود روان درماني ممكن است طول بكشد. برخي بيماران چاق مبتلا به پراشتهايي عصبي كه تحت روان درماني طولاني مدت قرار گرفته اند، به طور شگفت آوري بهبود مي يابند. در برخي موارد كه پرخوري خارج از كنترل است درمان سرپايي موثر نيست يا بيمار علائم رواني ديگر مانند ميل به خودكشي و سوء مصرف مواد دارد ممكن است بستري كردن بيمار ضروري باشد به علاوه در موارد پاكسازي شديد كه به اختلالات شديد الكتروليتي و متابوليك مي انجامد بستري كردن لازم است.
درمان شناختي ـ رفتاري مهم ترين و اولين روش انتخابي براي درمان پراشتهايي عصبي محسوب مي شود. اين درمان حدود 18 تا 20 جلسه طي 5 تا 6 ماه مي باشد. درمان شناختي ـ رفتاري (CBT) شامل تعدادي روشهاي شناختي و رفتاري است كه:
1) چرخه رفتاري پرخوري و روزه داري را كه توسط شخص نگه داشته شد، مختل مي كنند.
2) شناختهاي معيوب فرد را تغيير مي دهند و همچنين سبب تغيير باورهاي مربوط به غذا، وزن، تصوير بدن و درك كلي از خود مي شوند.
دارو درماني: داروهاي ضدافسردگي از جمله مهار كننده هاي اختصاصي باز جذب سروتونين نظير فلوكستين در درمان پراشتهايي مفيد بوده اند. داروهاي ضدافسردگي صرف نظر از وجود اختلال خلقي مي توانند پرخوري و پاكسازي را تخفيف دهند لذا در مورد چرخه هاي پرخوري ـ پاكسازي دشواري كه به روان درماني تنها پاسخ نمي دهند داروهاي ضدافسردگي با موفقيت به كار رفته است و از اين لحاظ ايمي پرامين، دزي پرامين مفيد بوده اند. به طور كلي اكثر داروهاي ضد افسردگي با دوزهايي كه معمولاً در درمان افسردگي به كار مي رود موثر بوده اند. در مواردي كه اختلالات افسردگي و پراشتهايي عصبي به طور همزمان وجود دارد درمان دارويي موثر است. شواهد نشان مي دهند كه مصرف داروهاي ضدافسردگي به تنهايي سبب 22 درصد كاهش در رفتار و پاكسازي مي شود. مطالعات ديگر حاكي از آنند كه تركيب CBT و داروها موثرترين درمان است.
براي درمان پراشتهايي رواني ملاحظات مختلفي صورت مي گيرد. درمان شناختي ـ رفتاري، گروه درماني، روان درماني، خانواده درماني، دارو درماني در اين حيطه كاربرد دارد. روان درماني شناختي ـ رفتاري با پرداختن به رفتارهاي خاص در حول و حوش خوردن و عوامل زمينه ساز دوره هاي پرخوري به درمان مي پردازد. از برنامه هاي موثر رفتار درماني مي توان از قرارداد رفتاري، حساسي زدايي توريجي نسبت به افكار و احساساتي كه بالافاصله قبل از پرخوري در مبتلايان به پراشتهايي رواني پديد مي آيد، نام برد.
دارو درماني بخصوص داروهاي ضدافسردگي مي تواند پرخوري و عواقب آن را كاهش دهد . به همين خاطر براي افراد مقاوم در برابر روان درماني از شيوه هاي دارو درماني استفاده مي شود.