وسواس

خانم ها اصولاً تمایل بیشتری به انجام این امر دارند. 

خودخوری نوعی تفکر است که بـواسـطه آن فرد مانند یک موش در قفس بر روی حلقه های گرد یک تردمیـل راه مـی رود و دوباره بـه جـای اول باز مـی گــــردد. بیشـــتر جــــنـبه وسواسی داشته و در مورد شکست هـای گذشته و ابهام های آینده مـعنا پیدا میکند و نهایتاً منجر به صورت پذیرفتن کار خاصی نخواهد شد. 

ایـن مسئــله دارای دو بعد منفی است. هنگامی کـه روی مشکلات دقیق شده و شیارهای داخلی مغز را به تفکر در مورد آن وا می دارید، میزان اضطراب و افسردگی افزایش پیدا می کند. از سوی دیگر به هیچ نتیجه ای نمی رسید، به همین دلیل دست به هیچ گونه اقدامی نمی زنید و در نتیجه مشکلتان حل نشده باقی خواهد ماند. 

به گفته دکتر "سوزان نولن" دلیل این امر که خانم ها گرایش بالایی به انجام این کار دارند، تفاوت های احساسی آنها با مردان است. آنها برای روابط خود با جنس مخالف ارزش بسیار زیادی قائل هستند، بنابراین تمایل دارند تا وقت زیادی را صرف آن کنند؛ به همین دلیل بیشتر این زمان را صرف تحلیل و بررسی ذهنی نقاط گنگ و ابهام آمیز رابطه خود می کنند.

این کار، آنها را به جایی نمی رساند، آزرده می شوند و به مرور زمان نوعی عقده روحی در وجودشان شکل می گیرد. آقایون درست در نقطه عکس خانم ها قرار دارند. آنها بدون اینکه در مورد مشکلات روابط خود فکر چندانی کنند، بیشتر دست به عمل می زنند که البته لازم به ذکر است که همیشه به نتیجه دلخواهشان نمی رسند. 

زمانیکه نوبت به انتخاب یک روش صحیح برای فکر کردن می رسد، بهتر است که خانم ها و آقایون هر چیزی را که نمی دانند از یکدیگر یاد بگیرند. 

استراتژی هایی که در این قسمت به آنها اشاره شده، به شما کمک می کند که بتوانید در شرایط دشوار و چالش برانگیز سالم فکر کنید: 

میزان وسواس فکری خود در مورد یک موضوع خاص را اندازه گیری کنید. از دوستان و حتی دشمنان خود بپرسید که به نظر آنها شما تا چه حد دچار وسواس فکری هستید. رتبه بندی شما می تواند شامل موارد کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد باشد. 
ببنید که مشکل شما از چه موضوعی نشات می گیرد. آیا به فرزندانتان مربوط می شود؟ یک مشکل شغلی است؟ و یا در مورد خرید یک جارو برقی جدید است؟! زمانی در حدود 5 دقیقه را به این کار اختصاص دهید. پس از اتمام این مدت زمان، باید آماده ورود به مرحله بعدی شده باشید. 
اگر احساس کردید که باید بیش از 5 دقیقه به مشکل خود فکر کنید، فرصت مناسبی است تا خودتان متوجه شوید که خودخوری می کنید. 

آقایون به راحتی از پس تفکرات احساسی خود بر می آیند. چه مدت زمانی را صرف فکر کردن به مسائل غیر احساسی می کنید؟ آیا اگر وقتی را صرف غصه خوردن و واقعیت های تلخ زندگی نکنید، روزتان شب نمی شود و هفته ها سپری نخواهند شد؟ این بار هم از خانواده، اقوام، دوستان و حتی دشمنانتان بپرسید که تا چه حد خودتان را با افکار منفی سرکوب می کنید. 
اگر شما فردی هستید که دائماً در حال سرکوب نیازهای شخصی تان هستید، 5 دقیقه به خودتان وقت بدهید تا بر روی مشکلی که موجب بروز سرکوبی شخصی می شود، فکر کنید. البته اگر کسی را پیدا کنید و با او در رابطه با مشکل خود صحبت کنید، بهتر است. او می تواند بازپردهای بیشتری در اختیاز شما قرار دهد و شما را به سمت عمل سوق دهد. احتمال موفقیت در این شیوه بالاتر است. 
یکی از مشکلات اساسی که اغلب افرادی که دچار وسواس فکری هستند با آن مواجه می شوند این است که در حین انجام کار دچار حواسپرتی می شوند و نمی توانند بر روی کاری که می کنند تمرکز داشته باشند و مرتباً فکرشان به سمت مشکلی که در ذهن درست کردند، کشیده می شود. زمانیکه چنین حالتی به شما دست می دهد باید از تکنیک های تمرکز حواس استفاده کنید. قدم بزنید، در باغچه خانه باغبانی کنید، به آشپزخانه بروید و آشپزی کنید، یا یک کتاب را باز کرده و شروع به مطالعه کنید. 
باید به ذهنتان آموزش دهید که یک مشکل، زمانی حل می شود که ابتدا به صورت محاظه کارانه بر روی آن تمرکز کنید و سپس دست به عمل بزنید. هر دوی این موارد لازم و ملزوم یکدیگر هستند و بدون وجود یکی از آنها هیچ کاری به جلو پیش نخواهد رفت و هیچ مشکلی حل نخواهد شد. البته در روابط مختلف باید عکس العمل های متفاوت انجام دهید و به درستی بدانید که چه میزان تفکر و چه مقدار عمل، در چه زمانی باید انجام داد. این مطلب به میزان جدیت و انرژی شما نیز بستگی دارد. 
شما می توانید هر مقدار که مایل هستید فکر کنید و عمل کنید. به هر حال با به کارگیری هر دوی این موارد مطمئن باشید که در مسیر صحیح قرار می گیرد.

وسواس


وسواس فکری-عملی بیماری است که در آن فرد افکاری ناخواسته داشته و  اعمالی را بارها و بارها تکرار می کند. همه ی ما در زندگی عادی خود، عادات و روتین های بخصوصی داریم، مثل مسواک زدن دندان هایمان قبل از خواب. اما، افرادی که مبتلا به این روان رنجوری هستند، عادات رفتاری دارند که سد راه زندگی روزانه شان است.


اکثر افراد مبتلا به این روان رنجوری، خود می دانند که افکار و اعمالشان بی معنا و غیر ضروری است، اما قادر به نادیده گرفتن آن یا خودداری از انجام آن نیستند.


وسواس فکری چیست

وسواس فکری شامل ایده ها، نظرات، انگیزه هایی است که مرتباً به ذهن فرد هجوم می آورد. فردی که مبتلا به این روان رنجوری است، به هیچ عنوان دوست ندارد چنین افکاری داشته باشد و آنها را آزار دهنده می داند، اما قادر به کنترل آنها نیست. گاهی اوقات این افکار هر از گاهی به سراغ فرد می آیند و گاهی اوقات مرتباً ذهن او را اشغال می کنند.


وسواس عملی چیست؟

افکار وسواسی فرد را مضطرب و هراسان می کند. این افراد سعی می کنند با انجام اعمالی بخصوص بنابر قانونی که برای خود می سازند، از شر این افکار خلاص شوند. این رفتارها، وسواس عملی نامیده می شود. برای مثال، فرد مبتلا به این روان رنجوری، ممکن است افکار وسواسی درمورد ترس از میکروب داشته باشد، از اینرو بعد از رفتن به توالت، دستهای خود را بارها و بارها می شوید. انجام این اعمال باعث میشود تا این افکار به طور موقت از فرد دور شوند. اما وقتی این اضطراب و ترس بازمیگردد، کار فرد مبتلا دوباره از نو آغاز می شود.



برخی وسواس های فکری متداول


ترس از میکروب و کثیفی
اهمیت دان زیاد به نظم، دقت و درستی
نگرانی از اینکه کاری به خوبی انجام نشده باشد، حتی وقتی فرد می داند که این مسئله صحت ندارد
ترس از افکار شیطانی و گناهکارانه
فکر کردن تمام مدت درمورد یک صدا، تصویر، کلمه یا عدد بخصوص
نیاز به اطمینان مجدد
ترس از صدمه زدن به یکی از اعضاء خانواده با یکی از دوستان

برخی وسواس های عملی متداول


شستن و تمیز کردن، مثل شستن دست ها، دوش گرفتن یا مسواک زدن مداوم.
چک کردن مداوم قفل در و پنجره برای اطمینان یافتن از اینکه قفل هستند یا نه.
تکرار یک عمل، مثل رفتن و آمدن مدام، نشستن و پا شدن، یا دست زدن به یک چیز بخصوص برای دفعات زیاد.
منظم و مرتب کردن چیزها به طرق معین
اعدادی را مداوم حساب کردن
نگاه داشتن روزنامه ها، ایمیل ها یا چیزهایی که دیگر مورد نیاز نیست.
مدام به دنبال تصدیق و تایید دیگران بودن.

میزان شیوع اختلال

سالهای متمادی، این روان رنجوری بیماری بسیار نادر بود. تعداد دقیق افراد مبتلا به آن پنهان نگاه داشته می شد، چراکه مردم از روی خجالت مشکل خود را با کسی مطرح نمی کردند. تحقیقات اخیر نشان داده است حدوداً 3 میلیون نفر از آمریکایی بین سنین 18 تا 54 سال ممکن است در طول زندگی خود دچار این بیماری شوند. این بیماری مردان و زنان را به میزان مساوی مبتلا می کند.


علل بیماری

کسی تا به حال علت روشن و آشکاری برای ابتلا به وسواس فکری-عملی پیدا نکرده است. برخی تحقیقات ثابت کرده است که احتمالاً بعضی مواد شیمیایی موجود در مغز، که سِروتونین خوانده می شوند از انجام کاری به طور مکرر توسط فرد جلوگیری به عمل می آورد. فرد مبتلا به این رواتن رونجوری ممکن است میزان کافی سِروتونین در مغز نداشته باشد. بعضی از این بیماران با استفاده از داروهایی که میزان سِروتونین را در مغز افزایش می دهد، تقریباً بهبود می یابند.


سایر بیماری های مرتبط با وسواس فکری-عملی

افراد مبتلا به این روان رنجوری معمولاً مبتلا به سایر اضطراب ها مثل فوبیا (ترس بی پایه و اساس) –مثل ترس از عنکبوت یا ترس از پرواز کردن) و یا حملات وحشتزدگی نیز می باشند.


این افراد همچنین ممکن است مبتلا به افسردگی، اختلال تغذیه، یا اختلال در یادگیری مثل خوانش پریشی نیز باشند.


داشتن یک یا دو مورد از این بیماری ها باعث دشوارتر شدن تشخیص و درمان میشود. از اینرو، بهتر درمورد هر علائمی که در خود مشاهده می کنید، با پزشک خود مشورت کنید، حتی اگر آن اختلال باعث خجالت شما شود.


طریقه ی درمان

برای درمان روان رنجوری وسواس فکری-عملی، داروهای زیادی موجود می باشد. این داروها شامل کلومیپرامین (آنافرانیل)، فلوئوکستین (پروزاک)، سِرترالین (زولوفت)، پاروکستین (پاکسیل)، و فلووکسامین (لوواکس) می باشد. این داروها می توانند عوارض جانبی مثل خشکی دهان، حالت تهوع و خواب آلودگی داشته باشد. گاهی اوقات روی عملکرد جنسی فرد نیز تاثیرگذار است.


تحت راهنمایی های یک متخصص درمانی خوب، رفتار درمانی نیز برای مداوای این روان رنجوری انجام می گیرد. در رفتار درمانی، افراد مبتلا با موقعیت هایی روبه رو می شوند که اضطراب و وسواس فکری آنها را افزایش می دهد. بعد متخصص آنها را تشویق میکند تا دست به آن اعمال وسواسی نزند و احساسات عصبی خود را کنترل کند. مثلاً کسی که وسواس فکری درمورد میکروب و کثیفی دارد، ترغیب می شود تا از یک دستشویی عمومی استفاده کرده و دست های خود را فقط یک مرتبه بشوید. برای استفاده از این متد، فرد مبتل باید قادر باشد میزن بالای اضطراب تحمیل شده بر او را تحمل کند. در طول زمان رفتار درمانی باعث از بین رفتن علائم این بیماری خواهد شد.

وسواس

وسواس چیست ؟

وسواس عبارت است از تکرار بدون اراده افکار ناخوشایند . اگر چه فرد می فهمد که این افکار نامناسب وغیر عادی است لیکن قادر به دور کردن آنهانیست . وسواس تا اندازه ای در همه افراد بشروجود دارد ومظاهر آن در شک و تردید،عدم قدرت در تمرکز فکری ، فراموشی و گاهی کم خوابی دیده می شود .

وسواس هنگامی غیر عادی محسوب می شود که شخص مبتلا به آن می فهمد که فکری که او را به خود مشغول کرده بسیار قوی است و سعی می کند که آنرا از خود دور سازد ولی چون قادر نیست احساس می نماید که فکر مذکور بر او مسلط شده است .

وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر که با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت‏به شخصیت‏خود بوده از غیر عادى و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است.روانشناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى نوروزهاى شدید مى‏دانند که تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب و او را در سازگارى با محیط دچار اشکال مى‏سازد و این عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مى‏کنند و آن را حالتى مى‏دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده‏اى خاص، که اغلب وهم‏آمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مى‏گیرد، آنچنان که حتى اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامى‏دارد که حتى رفتارى را برخلاف میل و خواسته‏اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگى کار یا افکار خودآگاه است اما نمى‏تواند از قید آن رهایى یابد.

وسواس به صورتهاى مختلف بروز مى‏کند و در بیمار مبتلاى به آن این موارد ملاحظه مى‏شود :
اجتناب؛ تکرار و مداومت؛تردید؛شک در عبادت؛ترس؛دقت و نظم افراطى؛اجبار و الزام؛احساس بن بست؛عناد و لجاجت.
علائم دیگر:

در مواردى وسواس بصورت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جایى، درآوردن جامه خود، بیقرارى، بهانه‏گیرى، بى‏خوابى، بدخوابى، بى‏اشتهایى،… متجلى مى‏شود آنچنانکه به اطرافیانش این احساس دست مى‏دهد که نکند دیوانه شده باشد.

اشخاصی که مبتلا به وسواس هستند اعتماد به نفس ندارند و خود را موجودی بی ارزش و ناچیز می شمارند. ولی چون نمی توانند افکار وسواس را دور اندازند. بیشتر احساس مقاومت می کنند.

اینگونه افراد معمولا بسیار تکامل جو می باشند.  لیستی از علائم و مقیاس های درجه بندی در اینجا آورده شده است که برای تشخیص اختلالات روانی وسواس فکری عملی کمک خواهد کرد. ولی هیچ لیستی کلی نمی تواند چنین کاری انجام دهد، شما باید با پزشک خود یا یک  روانشناس مشورت کنید تا اطمینان یابید.
اختلالات دیگر از جمله افسردگی و اضطراب می توانند تا حدودی مشکلات مشابهی را با عث شود.پس اگر شما بعضی ازاین علائم را دارا هستید،حتما بدان معنی نیست که بیماری شما اختلال روانی وسواس فکری –عملی است . 

بنابراین مهمترین سوالی که شما باید بپرسید این است که آیا افکار، عادتها سد راه زندگی شغلی، زندگی اجتماعی یا زندگی خصوصی شما هستند؟
مقیاس وسواس فکری-عملی

مواردی که ذیلا می آیند مقیاس اندازه گیری شدت وسواس فکری عملی است که معمولا در کلینیک ها اندازه گیری میشود. بهبود آن معمولا با درمان انجام می شود گر چه علائم بیماری شخص به مرور زمان ممکن است تغییر یابد.
جزئی
شخص مدت کوتاهی را برای مقاومت در برابر علائم صرف می کند و تقریبا هیچ گونه تداخلی در فعالیت های روزمره وجود ندارد.
رفتار وسواس فکری –عملی غیر قابل تشخیص درمعاینات بالینی
علائم ملایم بوده و قابل توجه برای خود شخص و برای بیننده  می باشد و باعث تداخل ملایمی در زندگی شخص می شود که شاید مدت زمان کوتاهی در مقابل آنان ایستادگی شود. علائم به آسانی برای دیگران قابل تحمل هستند.
رفتار وسواس فکری-عملی کلینیکی
علائم تداخل مشخصی با زندگی معمولی دارند، شخص انرژی زیادی را برای مقاومت و کمک گرفتن از دیگران صرف می کند تا امور زندگی روزمره ی خود را بگذراند
رفتار وسواس فکری- عملی شدید
علائم بیماری در این مرحله عاجز کننده و مداخله گرند. فعالیت روزمره یک کشمکش فعال است شخص شاید تمام وقت خود را برای ایستادگی در برابر علائم صرف کند وکمک زیادی را از اطرافیان برای ایفای وظیفه ی خود جلب نماید.
رفتار وسواسی فکری –عملی بسیار شدید
علائم کاملا فلج کننده هستند شخص نظارت مستقیمی را در اموری مانند خوردن، خوابیدن وغیره نیاز دارد. حتی جزئی ترین تصمیم گیری ها یا جزئی ترین فعالیت ها حمایت پرسنل را طلب   می کند این شدید ترین حالت است .
اگر شما خود را در شماره ی ۷ یا بالاتر از آن قیاس کرده اید بهتر است مشورتی با یک روانپزشک یا روانشناس داشته باشید ولی اگر با موفقیت علائم خود را می توانید کنار بگذارید. یک مشاور شاید به شما کمک کند نحوه ی زندگی خود را بهتر نمایید. 

انواع وسواس:

وسواسهایى که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تاثیر قرار داده و احاطه‏شان مى‏کند معمولا بصورتهاى زیر است:
وسواس فکرى:
این وسواس بصورتهاى مختلف خود را نشان مى‏دهد که برخى از نمونه‏هاى آن بشرح زیر است:
اندیشه درباره بدن:
بدین گونه که بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فکرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه مى‏کند و در صدد به‏دست آوردن دارویى جدید براى سلامت‏بدن است.
رفتار حال یا گذشته:
مثلا در این رابطه مى‏اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملى مى‏شود آیا درست مى‏اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست‏یا ناروا ؟
در رابطه با اعتقادات: زمانى فکر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرت‏هاى اعتقادى فراهم مى‏سازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را بخود مشغول مى‏دارد.
اندیشه افراطى:
زمانى وسواس در مورد امرى بصورت افراط در قبول یا رد آن است‏با اینکه بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى بصورتى است که گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط مى‏سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد مى‏کند بدون اینکه آن مساله کوچکترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد; مثلا در رابطه با دارویى عقیده‏اى افراطى پیدا مى‏کند بگونه‏اى که طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مى‏داند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه‏اى دست نیابد.
۲- وسواس عملى:
وسواس عملى به شکلهاى گوناگون خود را بروز مى‏دهد که ما به نمونه‏ها و مواردى از آن اشاره مى‏کنیم :
شستشوى مکرر: مردم بر حسب عادت تنها همین امر را وسواس مى‏دانند و این بیمارى در نزد زنان رایجتر است.
رفتار منحرفانه:
جلوه آن در مواردى بصورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مى‏شود که هیچ‏گونه نیاز مادى ندارند.
دقت وسواسى:
نمونه‏اش را در منظم کردن دگمه لباس و… مى‏بینیم و وضعیت فرد بگونه‏اى است که گویى از این امر احساس آرامش مى‏کند.
شمردن:
شمردن و شمارش‏ها در مواردى مى‏تواند از همین قبیل بحساب آید مثل شمردن نرده‏ها با اصرار بر این که اشتباهى در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن:
گاهى وسواس‏ها بصورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه مى‏رود و اصرار دارد که تعداد قدمها معین و طبق ضابطه باشد. مثلا فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
۳- وسواس ترس:
صورتهاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى – ترس از مرگ – ترس از دفع – ترس از محیط محدود – ترس از امرى خلاف اخلاق – ترس از تحقق آرزو.
۴- وسواس الزام:
در این نوع وسواس نمى‏تواند خود را از انجام عمل و یا فکرى بیرون آورد و در صورت رهایى از آن فکر و خوددارى از آن عمل موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
وسواس در چه کسانی بروز می کند؟
الف) در رابطه با سن
تجارب حیات عادى افراد نشان مى‏دهد که وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجا رشد مى‏کند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دوره‏اى پدید مى‏آید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى که خود بیمار به ستوه مى‏آید.
ب) در رابطه باهوش:
بررسیهاى علمى نشان داده‏اند که وضع هوشى آنها در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسى‏هایى که داراى هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند بسیار کمند بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کم‏هوشى شان شود.
ج) در رابطه با اعتقاد:
د) در رابطه با شخصیت و محیط:
تجارب نشان داده‏اند آنهایى که در زندگى شخصى حساس‏ترند امکان ابتلایشان به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانى که والدینشان معمولا محکومشان مى‏کنند این بیمارى بیشتر دیده مى‏شود.
پاره‏اى از تحقیقات نشان داده‏اند که شخصیت والدین و حتى صفات ژنتیکى، روابط همگن خویى و محیطى در این امور مؤثرند بهمین نظر وسواس در بین دوقلوهاى یکسان بیشتر دیده مى‏شود تا در دیگران، اگر چه ریشه‏هاى اساسى و کلى این امر کاملا مشهود نیست.
مساله شخصیت را اگر با دامنه‏اى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که این امر حتى در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس بر خلاف بیمارى هیسترى است که اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مى‏شود، در جوامع بظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم بمیزانى قابل توجه دیده مى‏شود.
ریشه‏هاى خانوادگى وسواس
در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذکر شده که اهم آنها عبارتند از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابت‏ها، منع‏ها و… که ما ذیلا به مواردى از آن اشاره مى‏کنیم.
الف) وراثت:
تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است که حدود چهل درصد وسواسیها، این بیمارى را از والدین خود به ارث برده‏اند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قایل شده‏اند، انتقال زمینه‏هاى عصبى مى‏تواند ریشه و عاملى در این راه باشد.
ب) تربیت :
در این مورد مباحثى قابل ذکرند که اهم آنها عبارتند از:
۱- دوران کودکى:اعتقاد گروهى از محققان این است که پنجاه درصد وسواس‏هاى افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران کودکى پایه‏گذارى شده و تاریخچه زندگى آنها حاکى از دوران کودکى ویژه‏اى است که در آن کشمکش‏ها و مقاومت‏ها و سرسختى‏هاى فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته‏هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
۲- شیوه تربیت:در پیدایش گسترش وسواس براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العاده‏اى را باید قایل شد. بررسیها نشان مى‏دهد مادران حساس و کمال جو بصورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى‏کنند و مخصوصا والدینى که رفتار طفل را بر اساس ضابطه خود بصورت دقیق مى‏خواهند و انعطاف پذیرى کمترى دارند در این رابطه مقصرند. تربیت‏خشک و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن کودک بصورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است.
۳- تحقیر کودک:عده‏اى از بیماران وسواسى کسانى هستند که دائما این عبارت به گوششان خورده است که: آدم بى عرضه‏اى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، بدرد زندگى نمى‏خورى… و از بابت عدم لیاقت‏خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد رکوفت‏شنیده و تنبیه شده‏اند. این گونه برخوردها بعدا زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آنها فراهم کرده است.
۴- ناامنى‏ها:پاره‏اى از تحقیقات نشان داده‏اند برخى از آنها که دوران حیات کودکى آشفته‏اى داشته و با ترس و نا امنى همساز بوده‏اند بعدها به چنین بیمارى دچار شده‏اند. آنها در مرحله کودکى وحشت از آن داشته‏اند که نکند کار و رفتارشان مورد تایید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران کودکى براى راضى کردن مربیان خود مى‏کوشیدند و سعى داشته‏اند که دقتى افراطى درباره کارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریک‏بینى و موشکافى وارد شوند.
۵- منع‏ها:گاهى وسواس فردى بزرگسال نشات گرفته از منع‏هاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیریهاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد معلوم نیست عاقبت‏خوش و میمونى داشته باشد.
۶- خانواده افراد وسواسى: بررسیها نشان داده‏اند:
- اغلب وسواسى‏ها والدین لجوج داشته‏اند که در وظیفه خواهى از فرزندان سماجت‏بسیار نشان مى‏داده‏اند.
- ایرادگیر و عیبجو بوده‏اند اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى‏دیدند، آن را به رخ فرزندان مى‏کشیدند.
- خسیس و ممسک بوده‏اند به طورى که کودک براى دستیابى به هدفى ناگزیر به شیوه‏اى اصرارآمیز بوده است و بالاخره افرادى کم گذشت، طعنه زن، ملامتگر، بوده‏اند و کودک سعى مى‏کرده خود را در حضور آنها دائما جمع و جور کند تا سرزنش نشود. (۶)
درمان :
براى درمان مى‏توان از راه و رسم‏ها و وسایل و ابزارى استفاده کرد که یکى از آنها تغییر محیطى است که بیمار در آن زندگى مى‏کند.
۱- تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یک منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است که اولیاى بیمار مى‏توانند به آن اقدام کنند.
۲- تغییر شرایط زندگى:از شیوه‏هاى درمان این است که زندگى بیمار را در محیطى دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطى کشاند که در آن مساله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد بررسیهاى تجربى نشان مى‏دهند که در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى تغییر خانه و محل کار و زندگى بهبود کامل حاصل مى‏شود.
۳- ایجاد اشتغال و سرگرمى:تطهیرهاى مکرر و دوباره‏کارى‏ها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصتى کافى براى انجام آن در خود احساس مى‏کند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امکان سرگرمى او زیادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یکى پس از دیگرى او را وادار خواهد کرد که نسبت‏به برخى از امور بى‏اعتماد گردد، از جمله وسواس.
۴- زندگى در جمع:فرد وسواسى را باید از گوشه‏گیرى و تنهایى بیرون کشاند. زندگى در میان جمع خود مى‏تواند عاملى و سببى براى رفع این الت‏باشد. ترتیب دادن مسافرتهاى دستجمعى که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصا در افرا کمرو مؤثر است.
۵- شیوه‏هاى اخلاقى:رودربایستى‏ها و ملاحظات فیمابین که هر انسانى بنحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى‏شود. طرح سؤالات انتقادى توام با لطف و شیرینى، بویژه از سوى کسانى که محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى‏تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند و البته باید سعى بر این باشد که انتقاد به ملامت منجر نشود روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى‏دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که مى‏تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بى معنى است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
۶- تنگ کردن وقت:بیش از این هم گفته‏ایم که گاهى تن دادن به تردیدها ناشى از این است که بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت‏ببیند و براى درمان ضرورى است که در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ کنند. در چنین مواردى لازم است‏با استفاده از متون و شیوه‏هایى او را به کارى مشغول دارید به امر و وظیفه‏اى او را وادار نمایید تا حدى که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است‏سریعا انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه‏اى در مواردى مى‏تواند بصورت جدى در درمان مؤثر باشد.
۷- زیرپاگذاردن موضوع وسواس:در مواردى براى درمان بیمار چاره‏اى نداریم جز اینکه به او القا کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى که آن را او نجس مى‏داند و یا با دست و بدنى که او تطهیر نکرده مى‏شمارد و به نماز بایستد و وظیفه‏اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را وا داریم تا همان کارى را که از آن مى‏ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورت است که در مى‏یابد هیچ واقعه‏اى اتفاق نمى‏افتد.
شیوه‏هاى اصولى در درمان وسواس:
الف) روانپزشکى:اگر رفتار و یا عمل وسواسى شدید شود نیاز به متخصص روانى و درمانگرى است که در این زمینه اقدام کند. کسى که تعلیمات تخصصى و تحصیلى‏اش در روان پزشکى او به او اجازه مى‏دهد که براى شناخت ریشه بیمارى و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینکه در زمینه ریشه‏یابى‏ها کار و تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود ۳۰۰-۲۰۰ ساعتى هم در رابطه با شناخت‏خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایى تجویز کنند و یا شیوه‏هاى دیگرى را براى درمان لازم مى‏بینند بکار گیرند.

بیماران را گاهى لازم است که در مؤسسات روان‏پزشکى و گاهى هم در بیمارستان‏ها به طرق روانکاوى و روان‏درمانى درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است ; بویژه که شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است.
ب) روان درمانى:

این هم نوعى درمان است که توسط روانکاو یا روانشناس صورت مى‏گیرد و آن یک همکارى آزاد بین بیمار و درمان کننده مبتنى بر اعمال متقابل است که بر اساس روابطى نسبتا طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش مى‏رود. درمان اختلال به‏صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى که قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مى‏گیرد. در این درمان گاهى هم ممکن است دارو مورد استفاده قرار گیرد. البته اصل بر این است که بر اساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه براى یک تحول درونى فراهم شود.
اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبه‏ها توجه نشود امکان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف – اصلاح محیط:

غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاکم بر جنبه‏هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرتها، فعالیتهاى تفریحى، گردشها، تلاشهاى جمعى، مشارکتها در امور،… است.

ب – ارتباط خوب و مناسب:

در روان درمانى آنچه مهم است داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق بجانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و… .

ج – روانکاوى و روان درمانى:

که در آن تلاشى براى ریشه‏یابى، ایجاد زمینه براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود گشودن عقده‏ها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشا اختلال خود، القائات لازم و…
مشاوره و درمان روانی:

در درمان غیردارویی، از الگوهای مختلف برای کاهش این اختلال بهره می‏گیرند که به برخی از آنها به طور اجمال اشاره می‏کنیم زیرا از این تکنیک‏ها متناسب با نوع و شدت و ضعف بیماری استفاده می‏شود:
۱) شناخت درمانی، در این روش طی جلسات مکرر و متعدد، بینش بیمار درباره تعارضهای درونی خود به کمک روان‏درمان‏گر تغییر می‏یابد.
۲) رفتار درمانی:

روشهای متعدد و متنوعی است از کارشناس مربوطه بیمار را به کارها و فعالیت‏هایی جهت کاهش سطح اضطراب و در نتیجه فکر یا عمل وسواس او وا می‏دارد.
۳) گاهی نیز روانشناس با ایجاد ارتباط با خانواده بیمار به کاهش ناهماهنگی‏های احتمالی در خانواده و تصحیح ارتباطات خانوادگی آنها می‏پردازد.
روشهای کلی درمان:
برای علاج و درمان این بیماری ابتدا باید نوع آن را شناخت و روش درمانی مناسب با آن را انتخاب نمود . ما در این قسمت به برخی از روشهای کلی مبارزه با این حالت اشاره می نماییم.
۱) عدم پاسخ دهی:

مهمترین و کلی ترین راه درمان وسواس، بی توجهی به پیام های آن و عدم پاسخ دهی عملی به آن است . این بیماری در صورتی ادامه می یابد و تشدید می شود که به نداهای درونی آن که مبتنی بر تکرار عمل ، یا دقت بی مورد و یا قضاوت غیر منطقی و افراطی نسبت به امور است، پاسخ دهی عملی شود. برای مقابله با این حالت بهترین راه بی اعتنایی به این پیامها و ترتیب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتی این روش عملی شود ، به طور قطع از شدت ابتلا به آن کاسته خواهد شد.
۲) تقابل به ضد:

برای کسانی که از آلودگی و نجاست هراس دارند و این هراس منشا اضطراب و وسواس در آنها شده است ، آلوده سازی عمدی شخص توسط خود او یا دیگران ، از راههای درمان و رفع حساسیت به این امر است . اگر این روش با تکرار تحمل شود به طور قطع موثر خواهد بود.

۳) فرمان ایست:

در منابع علمی جدید ، برای متوقف کردن افکار وسواسی ، علاوه بر درمانهای دارویی و قبل از آن درمانها ، از روشهای خاصی استفاده می شود که مهمترین آنها روش توقیف فکر نام دارد، بدین ترتیب است که از بیمار خواسته می شود که به طور عمد افکار وسواسی خود را آزاد بگذارد و در این بین ناگهان درمانگر با صدای بلند و بیزار کننده ، فریاد می زند : ایست !؟! به نظر می رسد این عمل جریان فکر وسواسی را متوقف می کند .
درمان دارویی: ب

یماری وسواس چون دارای ریشه های هورمونی است و با فعالیت های هورمونی بدن نیز در ارتباط است ، پزشکان با تجویز داروهایی سعی می نمایند فعالیت های هورمونی بدن را متعادل سازند و از این طریق کمک می کنند تا فرد بتواند راحت تر با این مشکل طرف شود و آن را از خویش براند.

توصیه های عملی

۱ ) اگر مبتلا به وسواس در شست و شو هستید، خود را در معرض چیزهای آلوده و نجس قرار دهید و یا به تجسّم چنین موقعیت‏هایی بپردازید و از انجام دادن آن کار خودداری نکنید. ، از فردی بخواهید خودش را در معرض این موقعیت‏ها یا موضوع‏های ذکر شده قرار دهد بدون این که «واکنش بی اختیاری» از خودش نشان دهد.

سپس شما نیز همان کار را انجام دهید. این کار باعث می‏شود موضوع‏ها یا موقعیت‏های اضطراب آور، کم کم اثر خود را از دست بدهد و اضطراب شما کاهش پیدا کند. در واقع ریشه و علت اصلی وسواس (اضطراب) از بین برود.

۲ ) به خودتان تلقین کنید که «وسواس» یک نوع کار شیطانی است و باید هر چه زودتر دست از آن بردارم.
۳ ) به خدا توکل کنید و از او استعانت بجویید تا هر چه زودتر بر این مشکل فایق آیید.

وسواس

وسواس چیست و چگونه آن را درمان كنیم؟


وسواس چیست و چگونه آن را درمان كنیم؟

وسواس یك ایده، فكر، تصور، احساس یا حركت مكرر یا مضر است كه با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت ‏به شخصیت‏ خود بوده از غیرعادى و نابهنجار بودن رفتار خود آگاه است. روان شناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى نِوروزهاى شدید مى ‏دانند كه تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب می کند و او را در سازگارى با محیط دچار اشكال مى ‏سازد و این عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشكار است.

روانكاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مى ‏كنند و آن را حالتى مى ‏دانند كه در آن، فكر، میل، یا عقیده‏ اى خاص، كه اغلب وهم‏ آمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مى ‏گیرد، آنچنان كه اختیار و اراده را از او سلب می کند و بیمار را وامى ‏دارد كه حتى رفتارى را برخلاف میل و خواسته ‏اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگى كار یا افكار خود آگاه است اما نمى ‏تواند از قید آن رهایى یابد.

وسواس به صورت هاى مختلف بروز مى‏ كند و در بیمار مبتلاى به آن این موارد ملاحظه مى‏ شود:

اجتناب؛ تكرار و مداومت؛ تردید؛ شك در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطى؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت.

وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مى‏كند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دوره‏اى پدید مى‏آید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى كه خود بیمار به ستوه مى‏آید.

علائم دیگر: در مواردى وسواس به صورتِ خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جایى، درآوردن جامه خود، بیقرارى، بهانه‏ گیرى، بى‏ خوابى، بدخوابى، بى ‏اشتهایى،... متجلى مى‏ شود آنچنانكه به اطرافیان فرد این احساس دست مى ‏دهد كه نكند وی دیوانه شده باشد.

انواع وسواس: وسواس هایى كه تمام فكر و اندیشه افراد را تحت تأثیر قرار می دهد و احاطه ‏شان مى ‏كند معمولاً به صورت هاى زیر است:


وسواس فكرى:

این وسواس به صورت هاى مختلف خود را نشان مى‏ دهد كه برخى از نمونه‏ هاى آن به شرح زیر است:


اندیشه درباره بدن:

بدین گونه كه بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فكرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشك مراجعه مى ‏كند و در صدد به‏ دست آوردن دارویى جدید براى سلامت ‏بدن است.


رفتار حال یا گذشته:

مثلاً در این رابطه مى ‏اندیشد كه چرا در گذشته چنین و چنان كرده؟ آیا حق داشته است فلان كار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز كه مرتكب فلان عمل مى ‏شود آیا درست مى ‏اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست ‏یا ناروا؟

در رابطه با اعتقادات: گاهى فكر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرت‏هاى اعتقادى فراهم مى‏ سازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را به خود مشغول مى ‏دارد.


اندیشه افراطى:

گاهى وسواس در مورد امرى به صورت افراط در قبول یا رد آن است ‏با این كه بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى به صورتى است كه گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است كه او را ناگزیر به دفاع از یك اندیشه غلط مى ‏سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد مى‏ كند بدون این كه آن مسئله كوچكترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد؛ مثلاً در رابطه با دارویى عقیده‏اى افراطى پیدا مى‏ كند به گونه‏ اى كه طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مى‏داند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه‏ اى دست نیابد.


2 - وسواس عملى:

وسواس عملى به شكل هاى گوناگون خود را بروز مى‏ دهد كه ما به نمونه‏ ها و مواردى از آن اشاره مى‏ كنیم :

شستشوى مكرر: مردم برحسب عادت تنها همین امر را وسواس مى‏ دانند و این بیمارى نزد زنان رایجتر است.


رفتار منحرفانه:

جلوه آن در مواردى به صورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مى‏ شود كه هیچ‏ گونه نیاز مادى ندارند.


دقت وسواسى:

نمونه‏ اش را در منظم كردن دگمه لباس و... مى‏ بینیم و وضعیت فرد به گونه ‏اى است كه گویى از این امر احساس آرامش مى‏ كند.


شمردن:

شمردن و شمارش‏ها در مواردى مى‏ تواند از همین قبیل به حساب آید مثل شمردن نرده‏ها با اصرار بر این كه اشتباهى در این امر صورت نگیرد.


راه رفتن:

گاهى وسواس‏ها به صورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه مى ‏رود و اصرار دارد كه تعداد قدم ها معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نكند و هم از آن كمتر نباشد.

وسواس چیست و چگونه آن را درمان كنیم؟


3- وسواس ترس:

صورت هاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى - ترس از مرگ - ترس از دفع - ترس از محیط محدود - ترس از امرى خلاف اخلاق - ترس از تحقق آرزو.


4- وسواس الزام:

در این نوع وسواس، فرد نمى ‏تواند خود را از انجام عمل و یا فكرى بیرون آورد و در صورت رهایى از آن فكر و خوددارى از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.

وسواس در چه كسانی بروز می كند؟


الف) در رابطه با سن

تجارب حیات عادى افراد نشان مى‏دهد كه وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مى‏كند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دوره‏اى پدید مى‏آید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى كه خود بیمار به ستوه مى‏آید.


ب) در رابطه باهوش:

بررسی هاى علمى نشان داده‏اند كه وضع هوشى افراد وسواسی در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسى‏هایى كه داراى هوش اندك و یا با درجه ضعیف باشند بسیار كم هستند؛ بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر كم ‏هوشى شان شود.


ج) در رابطه با اعتقاد:


د) در رابطه با شخصیت و محیط:

تجارب نشان داده‏اند آنهایى كه در زندگى شخصى حساس‏ترند امكان ابتلایشان به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانى كه والدینشان معمولاً محكومشان مى ‏كنند این بیمارى بیشتر دیده مى ‏شود.

گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منع‏هاى شدید دوران كودكى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممكن است كار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت ‏خوش و میمونى داشته باشد.

پاره‏اى از تحقیقات نشان داده‏اند كه شخصیت والدین و حتى صفات ژنتیكى، روابط همگن خویى و محیطى در این امور مؤثرند؛ به همین نظر وسواس در بین دوقلوهاى یكسان بیشتر دیده مى‏ شود تا در دیگران، اگرچه ریشه ‏هاى اساسى و كلى این امر كاملاً مشهود نیست.

مسئله شخصیت را اگر با دامنه ‏اى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید كه این امر حتى در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس برخلاف بیمارى هیسترى است (كه اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مى‏شود)، و در جوامع به ظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم به میزانى قابل توجه دیده مى‏شود.


ریشه‏هاى خانوادگى وسواس

در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذكر شده كه اهم آنها عبارت اند از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابت‏ها، منع‏ها و... كه در اینجا به مواردى از آن اشاره مى‏ كنیم.


الف) وراثت:

تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است كه حدود چهل درصد وسواسی ها، این بیمارى را از والدین خود به ارث برده‏اند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قایل شده‏اند، انتقال زمینه‏هاى عصبى مى ‏تواند ریشه و عاملى در این راه باشد.


ب) تربیت :

در این مورد مباحثى قابل ذكرند كه اهم آنها عبارت اند از:

1- دوران كودكى:اعتقاد گروهى از محققان این است كه پنجاه درصد وسواس‏هاى افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران كودكى پایه ‏گذارى شده و تاریخچه زندگى آنها حاكى از دوران كودكى ویژه‏اى است كه در آن كشمكش‏ها و مقاومت‏ها و سرسختى‏هاى فوق العاده وجود داشته و كودك در برابر خواسته ‏هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.

2- شیوه تربیت:در پیدایش و گسترش وسواس، براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العاده‏اى را باید قایل شد. بررسی ها نشان مى ‏دهد مادران حساس و كمال جو به صورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى‏ كنند و مخصوصاً والدینى كه رفتار طفل را براساس ضابطه خود به صورت دقیق مى‏ خواهند و انعطاف پذیرى كمترى دارند در این زمینه مقصرند. تربیت‏ خشك و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن كودك به صورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و كنترل كودك در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است.

3- تحقیر كودك:عده‏اى از بیماران وسواسى كسانى هستند كه دائما این عبارت به گوششان خورده است كه: آدم بى عرضه‏اى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، به درد زندگى نمى‏ خورى... و از بابت عدم لیاقت‏ خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد سركوفت ‏شنیده و تنبیه شده‏اند. این گونه برخوردها بعداً زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آنها فراهم كرده است.

4- ناامنى‏ها: پاره‏اى از تحقیقات نشان داده‏اند برخى از آنها كه دوران حیات كودكى آشفته‏اى داشته و با ترس و ناامنى همساز بوده‏اند بعدها به چنین بیمارى دچار شده‏اند. آنها در مرحله كودكى وحشت از آن داشته‏ اند كه نكند كار و رفتارشان مورد تأیید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران كودكى براى راضى كردن مربیان خود مى‏ كوشیدند و سعى داشته‏اند كه دقتى افراطى درباره كارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریك ‏بینى و موشكافى وارد شوند.

5- منع‏ها: گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منع‏هاى شدید دوران كودكى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممكن است كار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت ‏خوش و میمونى داشته باشد.

6- خانواده افراد وسواسى: بررسی ها نشان داده‏اند:

- اغلب وسواسى‏ ها والدین لجوج داشته‏ اند كه در وظیفه خواهى از فرزندان، سماجت ‏بسیار نشان مى ‏داده‏اند.

- ایرادگیر و عیب جو بوده‏اند؛ اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى ‏دیدند، آن را به رخ فرزندان مى‏ كشیدند.

- خسیس و ممسك بوده‏اند به طورى كه كودك براى دستیابى به هدفى ناگزیر به اصرار بوده است و بالاخره افرادى كم گذشت، طعنه زن، و ملامتگر بوده‏اند و كودك سعى مى ‏كرده خود را در حضور آنها دائماً جمع و جور كند تا سرزنش نشود.


درمان :

براى درمان مى ‏توان از راه و رسم ‏ها و وسایل و ابزارى استفاده كرد كه یكى از آنها تغییر محیطى است كه بیمار در آن زندگى مى‏كند.

1- تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یك آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یك منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است كه اولیاى بیمار مى ‏توانند به آن اقدام كنند.

2- تغییر شرایط زندگى:از شیوه‏هاى درمان این است كه زندگى بیمار را به محیطى دیگر بكشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطى كشاند كه در آن مسئله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد. بررسی هاى تجربى نشان مى ‏دهند كه در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى تغییر خانه و محل كار و زندگى، بهبود كامل حاصل مى‏شود.

وسواس چیست و چگونه آن را درمان كنیم؟

3- ایجاد اشتغال و سرگرمى: تطهیرهاى مكرر و دوباره‏كارى‏ها بدان خاطر است كه بیمار وقت و فرصت كافى براى انجام آن در خود احساس مى‏ كند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امكان سرگرمى او زیادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یكى پس از دیگرى او را وادار خواهد كرد كه نسبت‏به برخى از امور بى‏اعتماد گردد، از جمله وسواس.

4- زندگى در جمع:فرد وسواسى را باید از گوشه ‏گیرى و تنهایى بیرون كشید. زندگى در میان جمع خود مى‏تواند عاملى و سببى براى رفع این حالت‏ باشد. ترتیب دادن مسافرت هاى دسته جمعى كه در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصاً در افرا كمرو مؤثر است.

5- شیوه‏هاى اخلاقى: رودربایستى‏ها و ملاحظات فیمابین كه هر انسانى به نحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى‏ شود. طرح سؤالات انتقادى توأم با لطف و شیرینى، به ویژه از سوى كسانى كه محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى‏ تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند و البته باید سعى بر این باشد كه «انتقاد» به «ملامت» منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى ‏دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با كنایه به او تفهیم كرد كه عُرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا كرد كه مى ‏تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد كه درباره افكار خود اگر چه بى معنى است صحبت كند و از انتقاد ناراحت نباشد.

6- تنگ كردن وقت: بیش از این هم گفته ‏ایم كه گاهى تن دادن به تردیدها ناشى از این است كه بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت‏ ببیند و براى درمان ضرورى است كه در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ كنند. در چنین مواردى لازم است ‏با استفاده از فنون و شیوه‏هایى او را به كارى مشغول دارید و به امر و وظیفه‏ اى وادار نمایید تا حدى كه وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم كردن عمل و وظیفه كار و برنامه خود را اگرچه نادرست است‏ سریعاً انجام دهد. تكرار و مداومت در چنین برنامه‏ اى در مواردى مى‏تواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد.

7- زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردى براى درمان بیمار چاره‏اى نداریم جز این كه به او القا كنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى كه او آن را نجس مى‏ داند و یا با دست و بدنى كه او تطهیر نكرده مى‏ شمارد و به نماز بایستد و وظیفه‏ اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان كارى را كه از آن مى‏ ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورتی است كه در مى ‏یابد هیچ واقعه ‏اى اتفاق نمى‏ افتد.


شیوه‏هاى اصولى در درمان وسواس:

الف) روان پزشكى: اگر رفتار و یا عمل وسواسى شدید شود نیاز به متخصص روانى و درمانگرى است كه در این زمینه اقدام كند. كسى كه تعلیمات تخصصى و تحصیلى ‏اش در روان پزشكى او به او اجازه مى‏ دهد كه براى شناخت ریشه بیمارى و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینكه در زمینه ریشه‏یابى‏ها كار و تلاش كرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود 300-200 ساعتى هم در رابطه با شناخت‏ خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند كه در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایى تجویز كنند و یا شیوه‏هاى دیگرى را که براى درمان لازم مى ‏بینند به كار گیرند.

گاهى لازم است كه بیماران را در مؤسسات روان ‏پزشكى یا در بیمارستان‏ها به طرق روانكاوى و روان‏درمانى درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است؛ به ویژه كه شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است.

ب) روان درمانى: این هم نوعى درمان است كه توسط روانكاو یا روان شناس صورت مى‏ گیرد و آن یك همكارى آزاد بین بیمار و درمان كننده مبتنى بر اعمال متقابل است كه براساس روابطى نسبتاً طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش مى‏ رود. درمان اختلال به‏ صورت مكالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى كه قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مى ‏گیرد. در این درمان گاهى هم ممكن است از دارو استفاده شود. البته اصل بر این است كه براساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه براى یك تحول درونى فراهم شود.

اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام كه به این جنبه‏ها توجه نشود امكان اصلاح و درمان نخواهد بود:

الف - اصلاح محیط: و غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاكم بر جنبه ‏هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرت ها، فعالیت هاى تفریحى، گردش ها، تلاش هاى جمعى، مشاركت ها در امور،... است.

ب - ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است، داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، كمك كردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود كردن حق به جانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و... است.

ج - روانكاوى و روان درمانى: كه در آن تلاشى براى ریشه ‏یابى، ایجاد زمینه براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود، گشودن عقده‏ها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشاء اختلال خود، القائات لازم و... است.