بی اشتهایی عصبی 

بی اشتهایی عصبی (به انگلیسیAnorexia nervosa) نوعی اختلال روانی در غذا خوردن است که در آن بیمار از خوردن غذا به میزان کافی و با وجود گرسنگی امتناع می‌ورزد. این روند که معمولاً با آغاز و زیاده‌روی در یک رژیم غذایی آغاز می‌شود به دلیل کاهش شدید وزن می‌تواند منجر به مخاطرات مرگباری گردد. عدم تصور صحیح از شکل بدن و تناسب اندام، همچنین فشارهای اجتماعی و تبلیغات تجاری از دلایل بروز این بیماری شمرده می‌شود. بی اشتهایی عصبی با علائمی چون خوردن مقدار بسیار کم غذا با کالری بسیار اندک، قطع شدن قاعدگی، فشار خون پایین، کمبود چربی در بدن، زردی و رنگ پریدگی پوست و افسردگی بروز می‌یابد و در صورت عدم ارجاع به متخصصین برای آغاز پروسه درمان به بیماری‌های قلبی و دیگر بیمارهای مرگ بار خواهد انجامید.

بی‌اشتهایی عصبی اختلالی غذا خوردن است که در آن شخص از داشتن وزنی به اندازه حداقل وزن توصیه شده اکراه دارد و در نتیجه دچار کاهش وزنی می‌شود که ممکن است مرگبار باشد.

علائم هشداردهنده بی اشتهایی عصبی اینها هستند:

  • ترس شدید از اضافه وزن  پیدا کردن.
  • ادراک نادرست از کاهش وزن یا به طور وخیمی وزن پایین داشتن.
  • استفاده مکرر از ملین‌ها، قرص‌های رژیمی، داروهای مدر با هدف کاهش وزن.
    خوردن مقدار بسیار کم غذا با کالری بسیار کم.
  • قطع‌شدن قاعدگی، فشار خون پایین؛ کمبود چربی در بدن و پوستی با طاهر زرد  با رنگ پریده.
  • افسردگی.


شرح بیماری

بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ عبارت‌ است‌ از یک‌ اختلال‌ روانی‌ که‌ طی‌ آن‌ بیمار علی‌رغم‌ گرسنگی‌، از خوردن‌ غذا به‌ حد کافی‌ امتناع‌ می‌کند و به‌ قدری‌ وزن‌ کم‌ می‌کند که‌ لاغر و نحیف‌ می‌شود. این‌ بیماری‌ معمولاً به‌ دنبال‌ رژیم‌ گرفتن‌ عادی‌ برای‌ کاهش‌ وزن‌ آغاز می‌شود. فرد بیمار بسیار کم‌ غذا می‌خورد و از توقف‌ رژیم‌ لاغری‌ پس‌ از وزن‌ کم‌کردن‌ خودداری‌ می‌کند. دریافت‌ ذهنی‌ و تصور فرد از بدن‌ خود دچار اشکال‌ می‌شود به‌ طوری‌ که‌ علی‌رغم‌ لاغری‌ زیاد، هنوز فکر می‌کند که‌ چاق‌ است‌. 

علایم‌ شایع

کاهش‌ وزن‌ به‌ میزان‌ حداقل‌ 15% وزن‌ بدن‌ بدون‌ اینکه‌ بیماری‌ جسمانی‌ وجود داشت‌ باشد. 
انرژی‌ فردی‌، علی‌رغم‌ تحلیل‌ رفتن‌ بدن‌، در حد خوب‌ است‌. 
  • ترس‌ زیاد از چاقی‌
  • افسردگی‌
  • بی‌اشتهایی‌
  • یبوست‌
  • عدم‌ تحمل‌ به‌ سرما
  • امتناع‌ از حفظ‌ حداقل‌ استاندارد وزن‌ برحسب‌ سن‌ و قد
  • اشکال‌ در برداشت‌ ذهنی‌ از شکل‌ بدن‌. بیمار علی‌رغم‌ لاغری‌ زیاد هنوز فکر می‌کند که‌ چاق‌ است‌.
  • توقف‌ قاعدگی‌

علل‌

ناشناخته‌ است‌. علل‌ احتمالی‌ عبارتند از تعارضات‌ خانوادگی‌ و داخلی‌ (تعارضات‌ جنسی‌)؛ ترس‌ مرض‌گونه‌ از اضافه‌ وزن‌؛ فراگیر شدن‌ لاغری‌ به‌ عنوان‌ مد روز و مظهر زیبایی‌؛ به‌ عنوان‌ یکی‌ از علایم‌ افسردگی‌ یا اختلال‌ شخصیت‌. 

عوامل تشدید کننده بیماری

  • فشار دوستان‌ و همسالان‌ یا فشار اجتماعی‌ برای‌ لاغر بودن‌
  • سابقه‌ اضافه‌ وزن‌ مختصر
  • شخصیت‌ تکامل‌ طلب‌، وسواسی‌، یا پیروزی‌ خواه‌
  • استرس‌ روانی‌
  • مشاغل‌ خاص‌، مثل‌ ورزشکاران‌، رقاصان‌ باله‌، سرگم‌کنندگان‌، یا مانکن‌ها

پیشگیری

با مشکلات‌ شخصی‌ یه‌ طور منطقی‌ برخورد کنید. سعی‌ کنید با کمک‌ مشاوران‌، درمانگران‌، خانواده‌ و دوستان‌، مشکلات‌ را برطرف‌ کنید یا با آنها کنار بیایید. 

عواقب‌ مورد انتظار

در صورتی‌ که‌ بیمار خود به‌ وجود اختلال‌ عاطفی‌ واقف‌ شود، کمک‌ بخواهد، و همکاری‌ خوبی‌ در طی‌ درمان‌ داشته‌ باشد، این‌ وضعیت‌ قابل‌ درمان‌ است‌. 
بدون‌ درمان‌، این‌ وضعیت‌ می‌تواند باعث‌ ناتوانی‌ دایم‌ یا حتی‌ مرگ‌ شود. بیماران‌ دچار بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ زیاد دست‌ به‌ خودکشی‌ می‌زنند زیرا عزت‌نفس‌شان‌ پایین‌ است‌. 
درمان‌ ممکن‌ است‌ چندین‌ سال‌ ادامه‌ یابد. عود بیماری‌ شایع‌ است‌، به‌ خصوصی‌ زمانی‌ که‌ فرد تحت‌ استرس‌ قرار بگیرد. 

عوارض‌ احتمالی

بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ مزمن‌، ناشی‌ از مقاومت‌ بیمار در برابر درمان‌ 
اختلالات‌ الکترولیتی‌ یا نامنظمی‌ ضربان‌ قلب‌، که‌ ممکن‌ است‌ زندگی‌ فرد را به‌ مخاطره‌ افکند. 

درمان


اصول‌ کلی

هدف‌ درمان‌ این‌ است‌ که‌ بیمار مجدداً الگوی‌ مناسب‌ غذاخوردن‌ را سرلوحه‌ قرار دهد تا وزن‌ وی‌ به‌ حالت‌ طبیعی‌ باز گردد. بیمار می‌تواند با تمرینات‌ مخصوص‌ برای‌ تغییر رفتار زیرنظر متخصص‌، به‌ این‌ مهم‌ دست‌ یابد. 

انواع‌ داروهای‌ مورد استفاده‌ در روانپزشکی‌ مقداری‌ موثر هستند، اما هیچ‌ داروی‌ مشخصی‌ وجود ندارد که‌ تأثیر آن‌ بر این‌ بیماری‌ قطعی‌ باشد. 
فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری هیچ‌ محدویتی‌ بر آن‌ وجود ندارد، اما توصیه‌ می‌شود که‌ از فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری بدنی‌ زیاد یا ورزشی‌ وسواس‌ گونه‌ برای‌ کم‌ کردن‌ وزن‌ خودداری‌ شود. 

رژیم‌ غذایی

  • جهت‌ درمان‌ یک‌ رژیم‌ غذایی‌ درمانی‌ برای‌ بیمار تنظیم‌ خواهد شد.
  • امکان‌ دارد مکمل‌های‌ ویتامینی‌ یا مواد معدنی‌ تجویز شوند.

درچه شرایطی باید به پزشک مراجعه نمود؟

  • اگر علایم‌ تهدیدکننده‌ زندگی‌ پدیدار شوند، از جمله‌ تند و نامنظم‌ شدن‌ ضربان‌ قلب‌، درد قفسه‌ صدری‌، یا از دست‌ دادن‌ هوشیاری‌. سریعاً تماس‌ گرفته‌ شود. این‌ یک‌ موقعیت‌ اورژانس‌ است‌!
  • اگر شما دارای‌ علایم‌ بی‌اشتهایی‌ عصبی‌ هستید یا این‌ علایم‌ را در یکی‌ از اعضای‌ خانواده‌ مشاهده‌ کرده‌اید.
  • اگر علی‌رغم‌ درمان‌، کاهش‌ وزن‌ ادامه‌ پیدا کند.

شتهايي عصبي در دختران و زنان جوان 

 گاهي عواطفي همچون افسردگي، اضطراب، ترس و مشتقات آنها از قبيل احساس گناه و شرم در شخص برانگيخته مي شود و چنان شديد مي شود كه دفاعهاي عادي روانشناختي را درهم مي ريزد.

 

بنابراين عواطف شديد مذكور ازطريق فرايندهاي فيزيولوژيك ابرازمي شود و به جاي آنكه ذهن فرد از درد و رنج خويش سخن بگويد، اعضا و احشاي بدن سخن مي گويند. عاطفه ناخوشايند به صورت جسمي تظاهرمي يابد و جزء ذهني آن به ناخودآگاه سپرده مي شود.

 

اينگونه بيماريها كه عوارض جسمي واضح دارند كه ناشي از عوامل رواني است،در حيطه پزشكي روان _ تني (پسيكوسوماتيك) قرار مي گيرند. بي اشتهايي عصبي يكي از اين نابسامانيهاي روان - تني است.

 

بي اشتهايي عصبي به طور عمده در دختران نوجوان يا زنان جوان مجرد روي مي دهد. بيشتر اين بيماران هوش بالايي دارند و ازنظر شخصيتي درونگرا، لجباز، خود _ محور، آرمانگرا و كمال طلب و بيش از حد حساس هستند و رفتارهاي وسواسي و خود _ تنبيه گر در آنان ملاحظه مي گردد.

 

گرچه انزجار و چندش به غذا يا بي اشتهايي به عنوان نشانه اصلي توصيف شده است اما به نظرمي رسد نشانه اوليه عبارت باشد از كشش اجباري به لاغرشدن، كه اغلب همراه با بيزاري از چاقي است.

 

علاوه بر فقدان اشتها كه عموماً به صورت ثانويه روي مي دهد لاغري مفرطي پديد مي آيد كه همراه با حفظ توانايي جسمي است و اين امر با لاغري ناشي از يك بيماري سرشتي وفق نمي دهد. نشانه هاي ديگر شامل قطع قاعدگي _ يبوست، كاهش سوخت وساز بدن، كم آبي، خشكي پوست، ريختن موها و فعاليت بي قرارانه است.

 

در يك گروه از بيماران كه اكثريت را تشكيل مي دهند، احساس گرسنگي و اشتها هردو وجود دارد. اما بيمار به صورت خودآگاه، با احتمال افزايش وزن، از خوردن مي ترسد، آگاهانه تغذيه را محدود مي كند.

 

او ممكن است اصرار داشته باشد به تنهايي غذا بخورد. به شكلي متناقض، اين بيمار امكان دارد با موضوع آشپزي اشتغال فكري پيداكند و مرتباً دستور پختن غذا يا كتابهاي آشپزي را مطالعه يا حتي گردآوري كند.

 

ديدگاه او نسبت به درمان، توأم با فريبكاري يا منفي است و حيله هايي را به كار مي برد تا از خوردن بپرهيزد. اين بيمار ممكن است دوره هايي از پرخوري داشته باشد كه بلافاصله با امتناع از خوردن غذا جايگزين مي شود. گاهي هم پس از پرخوري، در خود استفراغ ايجاد مي كند تا وزنش بالا نرود.

 

علي رغم محدوديت غذا، فعاليت و انرژي فراوان اين بيمار جلب توجه مي كند. اما گاهي از فرسودگي به عنوان يك عارضه شكايت مي كند.

 

عموماً به نظرنمي رسد كه اين بيمار نگراني زيادي درباره قطع قاعدگي يا به طور كلي سلامتي خويش داشته باشد. خلق غالب در چنين بيماري عبارت است از افسردگي و شرم. نگريستن زياد در آينه شايع است. ساختار شخصيتي چنين بيماري وسواسي است.

 

در گروه ديگري از بيماران مبتلا به بي اشتهايي عصبي، زيربنا جنبه نمايشي و هيستريك دارد. دراين گروه از همان آغاز، گرسنگي و اشتها انكار مي شود. ترس غيرمنطقي از غذاخوردن به علت احتمال ناراحتي روده وجوددارد.

 

برخلاف گروه اول، بيمار دركنار ديگران غذا مي خورد اما علاقه اي به آشپزي ندارد. اين عده برخلاف گروه نخست هيچگاه پرخوري نمي كنند. فعاليت زياد هم در آنان معمولاً ديده نمي شود.

 

وجود دگرگوني عاطفي توسط آنان انكار مي شود و نگراني اندكي درباره تصوير بدني خويش نشان مي دهند. دراين بيماران حتي پس از افزايش وزن، فقدان قاعدگي ادامه مي يابد.

 

سومين گروه از افرادي كه دچار اضطراب و واكنش هاي تبديلي هستند تشكيل مي شود. برخي از افراد اين گروه مبتلا به اسكيزوفرنيا هم مي باشند. صرفنظر از آن عده كه دچار اضطراب هستند، حتي درصورت افزايش وزن نتيجه غايي بي اشتهايي عصبي خوب نيست.

 

به نظرمي رسد مبتلايان اين گروه فاقد انرژي هستند و افزايش فعاليت هم در آنان ديده نمي شود. ازنظر عاطفي افسرده هستند.

 

مبتلايان به بي اشتهايي عصبي مطابق با روش كاستن از وزن خود نيز طبقه بندي شده اند. يك گروه با استفاده از مسهل و ايجاد استفراغ مي كوشند وزن خود را بكاهند كه ممكن است در نتيجه به اختلالات شديد سوخت و ساز بدن دچار شوند.

 

بيشتر بيماران اين گروه قبلاً چاق بوده اند، سابقه خانوادگي از چاقي دارند و رفتارهاي تكانه اي آسيب به خود را، ازجمله اقدام به خودكشي، مجروح كردن خود و گاهي مصرف الكل يا موادمخدر را به فراواني نشان مي دهند. گروه ديگري از مبتلايان به بي اشتهايي عصبي، تنها به وسيله رژيم گرفتن وزن خود را مي كاهند.

 

آغاز بي اشتهايي عصبي بين ۱۰ تا ۱۵ سالگي است و گرچه تعداد مبتلايان زياد به نظرنمي رسد اما با توجه به اينكه حتي امروز درحدود ۱۰ درصد مبتلايان در اثر بي اشتهايي عصبي مي ميرند، اهميت زياد دارد. بي اشتهايي عصبي به ندرت ممكن است درجنس مذكر ديده شود.

 

در بيشتر موارد بي اشتهايي عصبي تاريخچه اي ازچاقي و پرخوري وجوددارد كه همراه با احساس گناه درمورد چاق بودن است. معمولاً روابط ناشاد خانوادگي به شكل كدورت و دشمني بين مادر و دختر ملاحظه مي گردد.

 

پيگيري لاغرشدن گاهي از اوقات به عنوان عملي حاكي از پذيرش تخاصم آميز و مبارزه طلبانه ازسوي دختر عليه مادري كه به رژيم گرفتن و كم خوردن براي پرهيز از چاقي اصرار دارد، به كار مي رود.

 

از ديدگاه روانپويايي چنين استدلال مي شود كه دختر نوجواني كه با ضرورت تفرد و استقلال در دوره بلوغ روبه رو مي گردد و خود را درمعرض تهديد ازدست دادن وابستگي به خانواده مي بيند، با واپسگرايي پرخاشگرانه به رابطه ابتدايي كودك _ مادر واكنش نشان مي دهد، رابطه نادرستي كه درآن نياز كودك به تغذيه، ازسوي مادر ناديده گرفته مي شده است.

 

رابطه دو گانه گراي بين بيمار و مادر او كه همزمان با عشق و نفرت همراه است در بيمارستاني كه دختر براي درمان درآن بستري مي شود به خوبي قابل مشاهده است. مادر حاضر به ترك دختر نيست و دختر هم تا زماني كه مادر در كنار بستر اوست از خوردن احتراز مي كند. با جداكردن مادر، فرستادن او به خانه، دختر در بيمارستان غذاخوردن را شروع مي كند.

 

بي اشتهايي عصبي ريشه هاي روانشناختي خودآگاه و ناخودآگاه فراواني دارد و بيمار از اين طريق به منافع اوليه وثانويه دست مي يابد. به وسيله نشان دادن تخاصم و برانگيختن ديگران به رفتارهاي تنبيهي كه به نوبه خود موجب احساس گناه در آنان مي شود، نفع اوليه براي بيمار به دست مي آيد.

 

بيماري نفع ثانويه ناخودآگاهي هم براي بيمار به ارمغان مي آورد كه به شكل توجه، عاطفه و همدردي ازسوي خانواده است. در برخي موارد اين امر باعث مي شود توجه خانواده از فرزند ديگرشان كه محبوب تر است به سوي بيمار معطوف گردد و حسادت وي تخفيف يابد.

 

گزينش درمان بستگي به وضعيت بيمار در هنگام نخستين ملاقات با او دارد. اگر بيمار دچار سوءتغذيه شديد باشد و شواهدي از كمبود ويتامين و عدم تعادل آب و املاح ديده شود، تغذيه از راه رگ و لوله معده علاوه بر تغذيه دهاني ممكن است براي حفظ حيات ضروري باشد.

 

دراين صورت هركوششي به جز برقراري يك رابطه حمايتي كه مشوق درمان باشد غيرعاقلانه است. بايد بيمار به آغاز مصرف غذا با مقاديري كمتر از آنچه او به عنوان حدظرفيت خود مي داند تشويق گردد و با گذشت زمان اين مقادير را بايد بيشتر كرد. در صورتي كه كشمكش هاي خانوادگي آشكار باشد، وي را بايد از مداخلات افراد خانواده محافظت كرد.

 

در برخي بيماران بستري، رفتار درماني در زمينه تقويت عاملي، يعني پاداش دادن به تغذيه به صورت اجازه فعاليت جسمي، موجب افزايش سريع وزن گرديده است.در برخي از بيماران كه زمينه خلقي دارند مصرف داروهاي مناسب مفيد بوده است.

 

براي پيشگيري از برگشت بيماري، خانواده _ درماني براي بازسازي روابط خانوادگي ضروري است. كوشش هاي بيمار براي رشد شخصيت و خود _ اتكايي بايد تشويق گردد.

 

براي بيماراني با ساختار شخصيتي روان _ نژند، روان درماني بينشگرا قابل انجام است. در بسياري از بيماران، چشم انداز سازگاري اجتماعي و رهايي از نشانه ها خوب است.

از جمله اختلالات مربوط به غذا خوردن،

«بی اشتهایی عصبی»

و

«پرخوری عصبی»

است که غالباً در نوجوانان و زنان رخ می دهد. دلیل ایجاد این دو اختلال، وسواس فکری بیمار نسبت به افزایش وزن  است .

اگرعلیرغم گرسنگی رغبتی به خوردن غذا ندارید این مساله را جدی بگیرید؛ چون ممکن است مبتلا به بی اشتهایی عصبی باشید.

در میان جوانان نسل امروز داشتن اندام باریک و لاغر از لحاظ زیبایی یک ارزش به شمار می آید و در نتیجه ی تبلیغاتی که برای لاغری می شود و با وجود امتیازهایی که برای لاغر شدن بیان می شود، بسیاری از نوجوانان - حتی آنهایی که وزن عادی دارند- با هراس از چاقی، به رژیم های لاغری  و کاهش وزن روی می آورند. در حقیقت بی اشتهایی عصبی، اختلالی است که در آن فرد علیرغم گرسنگی، هیچ رغبتی به خوردن غذا ندارد. این ناهنجاری روانی که مشخصه ی آن ناسازگاری و رویگردانی از غذاست، باعث ایجاد یک محدودیت عمده نسبت به غذا می شود. لذا با توجه به شیوع روزافزون این پدیده، پرداختن به آن از اهمیت خاصی برخوردار است.

افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی در روز کمتر از 600 کالری دریافت می کنند.

این بیماری در سا ل 1874 نام گذاری و برای اولین بار علائم آن توصیف شد. این اختلال تقریباً یک درصد نوجوانان و عمدتاً دخترها را گرفتار می کند (میزان ابتلای زنان 25-15 ساله به بی اشتهایی عصبی حدود یک در 100 نفر است)، هرچند که بروز آن در پسرها نیز رو به افزایش است. این گرسنگی تحمیلی، در اثر ترس از چاقی و تعبیر غلط از ظاهر شخص (چاق به نظر آمدن در حالی که شخص لاغر است) به وجود می آید.

این اختلال با کوشش برای کم کردن وزن آغاز می شود، سپس با سرعت به ترس از چاقی و شیفتگی نسبت به لاغری  تبدیل می شود.

این گونه بیماران در مورد فرم بدن خویش دچار ابهام هستند. هر گونه افزایش وزن  موجب دلهره و اضطراب شدید می شود و از دست دادن وزن این اضطراب را فرو می نشاند.

در این عارضه، بیمار علاوه بر این که دریافت انرژی را اغلب به کمتر از 600 کیلوکالری در روز می رساند، از طریق استحمام بیش از حد، ورزش اضافی، استفراغ عمدی، استفاده از مسهل ها و ملین ها، دفع را افزایش می دهد و وزن خود را کم می کند.

افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی نسبت به فرم ظاهری شان بسیار حساس هستند و حتی هنگامی که به طرز خطرناکی لاغر شده اند، خود را چاق تصور می کنند.

بعضی از این افراد، در ابتدا مشکل اضافه وزن دارند و با رعایت رژیم لاغری وزن خود را به اندازه ی طبیعی می رسانند، ولی پس از رسیدن به وزن طبیعی، طبق روال قبل آنقدر رژیم کاهش وزن را ادامه می دهند تا لاغر و نحیف شوند. این افراد نسبت به فرم ظاهری شان بسیار حساس هستند و حتی هنگامی که به طرز خطرناکی لاغر شدند، خود را چاق تصور می کنند و گاهی اوقات با پوشیدن لباس های گشاد، کاهش وزن خود را پنهان می کنند و به خاطر مشکلاتشان تمایل به انزوا دارند و رفتارشان تغییر می کند؛ به عنوان مثال، از غذا خوردن با دیگران امتناع می کنند.

این افراد معمولاً وابسته و مطیع هستند و رفتاری بچگانه دارند، غالباً اعتماد به نفس ندارند و به اظهار نظر دیگران درباره ی خود، اهمیت می دهند. با پیشرفت بیماری، بیماران تحریک پذیر و لجباز می شوند و کاهش وزن را تنها پناه و وسیله ی آرامش خود می یابند. در حقیقت در این بیماری، بین تصویر ذهنی افراد از خود و واقعیت فاصله می افتد.

چه کسانی بیشتر از سایرین در معرض خطر ابتلا به این عارضه هستند؟

* کسانی که سابقه ی اضافه وزن مختصر دارند

* کسانی که با فشار اجتماعی برای لاغر بودن مواجه هستند، مثل هنرمندان

* کسانی که بیش از حد از دوستان تأثیر می پذیرند

* افراد خشک و مقرراتی

*افراد سخت کوش، کمال طلب و محافظه کار

* افرادی از خانواده ی طبقه ی متوسط و نیمه مرفه، که والدینشان به وضع ظاهری آنها اهمیت می دهند

بی اشتهایی عصبی چه علایمی دارد؟

* کاهش حداقل 15 درصد وزن بدن (نمایه ی توده ی بدن [BM] به کمتر از 5/17 برسد)

* اجتناب از خوردن غذا

* ترس زیاد از چاقی

* علاقه ی شدید به کاهش وزن و رژیم گرفتن

* تصور بدشکل بودن اندام

* استفاده نادرست از داروهای مدر، ملین و قرص های لاغری 

* استفراغ عمدی

* استحمام بیش از حد

* ورزش شدید

* توقف قاعدگی در زنان

* عدم تحمل سرما

چه عواقب و عوارضی در انتظار مبتلایان به این عارضه است؟

سوء تغذیه، پوکی استخوان،  اختلال در میزان آب  و الکترولیت ها، بی نظمی و کاهش ضربان قلب، یبوست، کم خونی، ریزش مو  یا نرم و ظریف شدن بیش از حد مو، خشن شدن پوست، رویش موی کرک مانند در صورت و تنه، بی قراری و فعالیت بیش از حد، افسردگی  و انزوای اجتماعی، اختلالات مغزی، اِدِم (ورم)، کاهش غیرطبیعی درجه ی حرارت بدن، کاهش فشار خون، سنگ کلیه ، کاهش فیلتراسیون گلومرولی، و در نهایت خودکشی.

 به از دست دادن اشتها، آنوركسی می‌گویند. آنوركسی عصبی، نوعی بی‌اشتهایی است كه در اثر عوامل عاطفی ایجاد می‌شود. البته، اصطلاح بی‌اشتهایی روانی چندان صحیح نیست؛ زیرا حالت بی‌اشتهایی غالبا در مراحل پیشرفته این بیماری رخ می‌دهد. این عارضه بیشتر در بین زن‌ها پیش می‌آید و بیماران معمولا از بی‌میلی، بدآمدن از غذا، ترس از خفه شدن هنگام خوردن غذا و بیم از استفراغ كردن پس از هضم آن، شكایت می‌كنند. در بسیاری از موارد، تنفر از غذا به حدی است كه واقعا سبب بروز حالت استفراغ می‌شود. در افرادی كه این حالت شدت پیدا می‌كند، معمولا عوارض ناگواری مانند لاغری شدید، اختلال در دستگاه گردش خون، قطع عادت ماهانه و كاهش حرارت بدن پیش می‌آید كه گاه منجر به مرگ بیمار می‌شود. گاهی نیز این عارضه بدون علت و درمان خاصی برطرف می‌گردد. بعضی از بیماران مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، از خود، اختلالات شخصیت نشان می‌دهند كه مشابه اختلالات شخصیت در بیماران اسكیزوفرنیك است. آنها معمولا در خود فرو می‌روند، با واقعیت‌ها بی‌ارتباط می‌شوند و برای درمان خود همكاری نمی‌كنند. بعضی دیگر، شخصیت افراد نوروتیك را دارند. یكی از عوامل مشترك در افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، عامل جنسی است كه ریشه آن بیشتر در سن بلوغ یافت می‌شود. در این رابطه، انگیزه اصلی این اختلال غالبا ترس از بلوغ است و این نگرانی مخصوصا در دخترانی كه زشت هستند و یا احساس زشت بودن می‌كنند، بیشتر دیده می‌شود. علت دیگر، ترس از رابطه جنسی و حامله شدن است كه در رابطه با غذا خوردن شكل می‌گیرد. حالت دیگر بی‌اشتهایی عصبی در كودكان دیده می‌شود؛ اطفال به علت نگرانی اولیاء در مورد تغذیه و سلامت خود، دست به لجاجت و منفی‌گرایی می‌زند و ممكن است در سنین بالا نیز از این نوع رفتار استفاده كند.[1]
  معمولا این بیماری در دختران بین 13 تا 18 سال مشهودتر است. به این دلیل كه با سن بلوغ و ازدواج مصادف است. این اختلال ممكن است با بیماری‌هایی از قبیل نارسایی غده هیپوفیز اشتباه شود؛ زیرا در آن بیماری نیز، از بین رفتن وظایف جنسی و كاهش متابولیسم پایه مشاهده می‌شود. با این وجود هنوز مشخص نیست كه آیا بی‌اشتهایی عصبی، خود یك اختلال اولیه است یا علت اولیه آن یك بیماری غددی است. همچنین معلوم نیست كه آیا اشكالات جنسی ناشی از كمبود غذا است یا كم خوردن غذا ناشی از اختلالات جنسی است. وجود اضطراب و رفتارهای وسواسی در بسیاری از افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی بسیار متداول است. معمولا مساله اصلی در افراد مبتلا، بحران شدید در رشد روان‌شناختی آنان است. آنها اغلب غذاهای لاغركننده را در حد بسیار كم انتخاب می‌كنند یا غذایی را كه انتخاب كرده‌اند، دور می‌ریزند یا در مكان‌های مختلف پنهان می‌سازند. در سال 1973 بروچ(Bruch)، این نظریه فروید را كه اضطراب در افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، ناشی از ترس ناخودآگاه آنان از ناباروری دهانی[2] است، مورد بررسی قرار داد. او در آنان شواهد كمی درباره وجود چنین تخیلات و ادراك‌های نادرستی یافت، ولی اظهار داشت كه آنان در كودكی بیش از آنچه در بین دختران نوجوان، معمول است، در معرض سوء تفاهم‌هایی نسبت به چگونگی به وجود آمدن بچه قرار گرفته‌‌اند. در سایر موارد، افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، یك مقاومت پرخاشگرانه نسبت به خواست‌های والدین داشتند و یا از اینكه شبیه به والد همجنس خودشان باشند،‌ امتناع می‌ورزیدند. یك نگرش بسیار متداول كه در بین این افراد مشاهده می‌شود، تنفر از غذا می‌باشد، ولی این موضوع معمولا بیان‌كننده یك فاجعه رمزی نسبت به جنبه‌های زندگی فرد است. مثلا یك بیمار اظهار می‌داشت كه "تنفر از غذا می‌تواند به كل دنیا و به كل زندگی گسترش یابد". بسیاری از بیماران درباره مسائل اصلی خود كه نمی‌خواهند رشد كنند و نمی‌خواهند شبیه مادرشان بشوند،‌ صحبت كرده‌اند. درك این موضوع آسان است كه خوردن با پیشرفت‌های رشد در سراسر دوران كودكی همبستگی بسیار پیدا می‌كند. مثلا از زمان پرستاری شدن و خوردن یك فنجان شیر، تا تغذیه شدن توسط دیگران و انتخاب و خوردن غذا توسط خود كودك، همواره این جملات تكرار می‌شود كه "تو باید برای آنكه رشد كنی، بزرگ شوی و مانند والدینت بشوی غذا بخوری". توجه طبیعی والدین درباره خوردن كودكشان موجب ظهور یك رفتار مرموز آشكار به صورت ابراز مقاومت نسبت به جنبه‌های ترساننده یا معماگونه رشد می‌شود.[3]
  نزدیك به 95 درصد افراد بی‌اشتهای عصبی، زن هستند. به نظر می‌رسد كه دو تیپ افراد بی‌اشتها وجود دارد:
·        محدود كننده‌ها
·        برون‌ریزها
 
  محدود كننده‌ها، به این علت لاغرند كه از خوردن امتناع می‌كنند. برون‌ریزها نیز اغلب اوقات از خوردن امتناع می‌كنند، اما زمانی كه چیزی می‌خورند برای ریختن آن استفراغ كرده یا ملین مصرف می‌كنند. گویی این اختلال رو به افزایش است، به طوری كه از هر 100 زن تقریبا یكی به آن مبتلا است.[4]
 
 
سبب‌شناسی بی‌اشتهایی عصبی
زیست‌شناختی: میزان بروز در دوقلوهای یك‌تخمكی بیش از دوقلوهای دوتخمكی است. از دیدگاه عصبی – زیست‌شناختی، كاهش 3 متوكسی، 4 هیروكسی فنیل گلیكول در ادرار و مایع مغزی نخاعی، مؤید كاهش فعالیت و تغییر و تبدیل نوراپی‌نفرین است. در نتیجه گرسنگی، فعالیت مواد شبه‌افیونی درون‌زا كاهش می‌یابد. دیده شده است كه متابولیسم هسته دم‌دار در مرحله بی‌اشتهایی نسبت به مرحله پس از افزایش وزن بیشتر است.
 
روان‌شناختی: به نظر می‌رسد كه واكنشی نسبت به نیاز به استقلال و عملكرد جنسی یا اجتماعی در دوران نوجوانی باشد.
 
اجتماعی: تأكید جامعه بر لاغر بودن، مخصوصا در مشاغلی مانند مانكن‌ها و غیره.[5]
 
  مینوچین[6] در سال 1974 به دنبال موضوع روابط خانوادگی، پیشنهاد كرد كه نشانه‌های بیماری بی‌اشتهایی عصبی از عملكردهای الگوهای نامناسب خانوادگی ناشی می‌شود. به این ترتیب برای درمان، باید الگوهای نامناسب خانواده را بازسازی كرد. ماوسون[7] در سال 1974، این اختلال را به عنوان یك پاسخ اجتنابی فوبیایی نسبت به غذا ناشی از تنش‌های اجتماعی و جنسی مربوط به تغییرات بدنی در سن بلوغ می‌نگرد و مجددا یادآور می‌شود كه چون ناحیه‌ای در هیپوتالاموس مسئول تنظیم غذا، رفتار جنسی و فعالیت قاعدگی است كه همگی در این بیماری مختل می‌گردند، بنابراین اختلال هیپوتالاموس ممكن است یك علت اصلی در بی‌اشتهایی عصبی باشد. مورگان و راسل[8] در سال 1975، در یك مطالعه پیگیر دریافتند كه 39 درصد از بیماران مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، پس از چهار سال درمان، بهبودی خوبی به دست می‌آورند،‌ هرچند در 10 تا 23 درصد آنان خطر مرگ در این بیماری وجود دارد. گوئتز[9] و دیگران دریافتند كه بهترین نتیجه درمانی را بیماران هیستریانیك یا كسانی كه شخصیت تلقین‌پذیر دارند، به دست می‌آورند، در حالی كه ضعیف‌ترین نتایج درمانی مربوط به شخصیت‌های اسكیزوئیدی است.[10]
 
 
فراگیری(اپیدمیولوژی) بی‌اشتهایی عصبی
·        میزان شیوع مادام‌العمر در میان زنان، 7/3 – 5/0 % است.
·        بیماری معمولا در سنین 10 تا 30 سال شروع می‌شود و اغلب با وقایع پراسترس زندگی همراه است.
·        نسبت مرد به زن یک‌دهم تا یک‌بیستم است.
·        بیشتر در مشاغلی كه نیاز به اندام‌های لاغر دارند، مثل مانكن‌ها.[11]
 
 
شكل‌گیری بی‌اشتهایی عصبی در خلال تحول
 
1. عوامل مؤثر در تغذیه نوزاد: عوامل زیادی در تغذیه كودك دخیل هستند كه عبارتند از:
الف. عوامل وابسته به كودك: نوزاد از بدو تولد، واجد تجهیزات عصبی – فیزیولوژیكی است مانند بازتاب‌های جهات اصلی، بازتاب‌های به چنگ آوردن، مكیدن و بلعیدن كه همه از بدو تولد به‌كار می‌افتند. بر این اساس نباید رفتار همه نوزادان را در برابر غذا مشابه یكدیگر دانست. بعضی از نوزادان با آهنگی سریع و بدون وقفه می‌مكند و برخی دیگر آهنگی كند و منقطع دارند. اما افزون بر تفاوت رفتار مكیدن در نوزادان، تظاهرات همراه با آن نیز متغیرند: پاره‌ای از نوزادان به هنگام گرسنگی می‌گریند و ناآرامی می‌كنند و برخی دیگر با آرامش منتظر غذا می‌مانند. برخی با چشمان بسته می‌مكند و گروهی با چشمان باز. از طرفی تغذیه نوزاد، تنها محدود به تسكین گرسنگی وی نیست بلكه معرف نمونه‌ای از تعاملات انسانی است. فروید، ارضای نیاز غذایی(رفع گرسنگی) را از لذت غذا خوردن متمایز كرده و مدعی بود كه نخستین درونی‌سازی‌های روابط انسانی، پیرامون "اخذ لذت" سازمان می‌یابد. مؤلفان بعد از فروید بر این باورند كه اخذ لذت فقط ناشی از عمل مكیدن نیست، بلكه مجموعه تبادلات با كودك مانند تماس جسمانی، گفتگو، نگاه، نوازش، لالایی مادرانه و ... نیز نقش مهمی دارند. نباید تصور كرد كه این نوع مبادلات، واجد پرخاشگری نیستند. در حقیقت با غذا دادن به كودك، حالت تنش پرخاشگرایی و گرسنگی او از بین می‌رود و اگر مبادله غذایی، ارضای عاطفی را در پی نداشته باشد كودك ممكن است ارضای نیاز جسمانی را معادل خطر از دست دادن یا حتی نابودی موضوع دلبستگی تلقی كند و این خطرها را با حالت سیری پس از تغذیه مرتبط نماید.
 
ب. بازخورد مادر: بازخورد مادرانه، تابع رفتار نوزاد، حالات عاطفی وی در برابر مسائل دهانی و همچنین ظرفیت یادگیری یا سازش وی در مقابل موقعیت‌های جدید است. مادران در برابر تظاهرات تغذیه‌ای فرزندشان واكنش‌های متفاوتی نشان می‌دهند: برخی از حرص و ولع نوزادشان وحشت‌زده می‌شوند و برخی احساس غرور می‌كنند. بالعكس، پاره‌ای از مادران بیم دارند كه مكیدن منقطع و كند نوزاد، نشانه مشكلات تغذیه‌ای بعدی باشد. بازخوردهای مختلف مادر در برابر نوزاد، بی‌تردید از خیال‌بافی‌های هشیار و نیمه‌هشیار آنان نشأت می‌گیرند؛ خیال‌بافی‌هایی كه تداوم آنها می‌توانند زوج مادر – كودك را به موقعیتی بیماری‌زا بكشانند.
 
ج. بعد اجتماعی – فرهنگی: تأثیر بعد اجتماعی – فرهنگی در مبادله غذایی مادر و كودك بسیار پراهمیت است.
  در اینجا بررسی نمادهای فرهنگی وابسته به تغذیه یا نقش بنیادی غذا از لحاظ اجتماعی مورد نظر نیست، بلكه به رغم اهمیت بنیادی رابطه مادر و كودك در بهداشت روانی نوزاد، در اغلب راهنمایی‌هایی كه به مادران ارائه می‌شود بعد ارتباطی در نظر گرفته نمی‌شود. به عبارت دیگر، بر تأثیرات رژیم غذایی تأكید داشته در حالی كه تأثیر بعد ارتباطی نادیده گرفته شده است و از سوی دیگر با توصیه به مادران درباره تغذیه كودكان بر اساس خواسته‌های آنان، مادران جوان را در مقابل ترس‌ها و خیال‌بافی‌هایشان در مورد تغذیه بی‌سلاح باقی می‌گذارند و موجب می‌شوند تا از رهنمودهای ایمنی‌بخش در مورد رژیم غذایی نوزادان بهره‌مند نشوند.[12]
 
2. بی‌اشتهایی عصبی در سال اول زندگی
الف. بی‌اشتهایی عصبی زودرس اصلی: این نوع بی‌اشتهایی از بدو تولد ظاهر می‌شود. در ابتدا فعل‌پذیری كامل و بی‌رغبتی نسبت به پستانك مشاهده می‌گردد و سپس مقاومت بروز می‌كند.
 
ب. بی‌اشتهایی عصبی در شش‌ماهه دوم زندگی: معمولا به صورت امتناع از غذا، ‌به‌خصوص غذاهای سفت، نمایان می‌شود ضمن آنكه كودك تمایل شدید به مایعات را همچنان حفظ می‌كند. این اختلال گاهی به شكل تدریجی و زمانی به‌طور ناگهانی و در پاره‌ای از مواقع به علت تغییر رژیم غذایی(گرفتن از شیر یا افزودن غذاهای سفت) بروز می‌كند. در این موارد با نوزادانی سرزنده و پر جنب و جوش سر و كار داریم، بازخورد امتناع غذایی زمانی به وجود می‌آید كه كودك به حدی از استقلال دست یافته و می‌خواهد بر موقعیت مسلط شود. تضادورزی وی متوجه مادر است، مادری كه برای غذا خوراندن به فرزندش بیش از كمك به وی در تغذیه مستقل نوزادش، اهمیت قایل است.
  در واقع مادر، نوعی رفتار مستبدانه در برابر امتناع از غذای نوزاد، دارد. این رفتارها گاهی ظریف و پنهان و گاهی خشن و آشكار است. سعی می‌كنند او را سرگرم كنند، با او بازی كنند، منتظر خواب‌آلودگی وی می‌شوند و یا بالعكس دست‌هایش را نگه می‌دارند، كوشش می‌كنند تا دهانش را به زور باز كنند. این نوع بی‌اشتهایی روانی محدود است یعنی معمولا رشد و نمو كودك ادامه می‌یابد و بر وزنش افزوده می‌شود. گاهی مشكل یبوست نیز با بی‌اشتهایی عصبی همراه است كه آن هم به وسیله میل شدید به مایعات جبران می‌شود.[13]
 
3. بی‌اشتهایی عصبی در سال دوم زندگی
  معمولا متعاقب بی‌اشتهایی سال اول زندگی به وجود می‌آید، اما گاه نیز در كودكانی بروز می‌كند كه غذا خوردن آنها در سال اول زندگی طبیعی بوده است. در سال دوم زندگی، تعارض‌های عاطفی می‌توانند منشأ بی‌اشتهایی عصبی باشند مانند جدایی از مادر و یا تولد نوزادی دیگر.
  در این مرحله از زندگی،‌ مادر علاوه بر تغذیه كودك نقش مهمتری در برابر شكل‌گیری "من" وی بر عهده دارد. اگرچه تحول بی‌اشتهایی عصبی در این هنگام، معمولا از نظر فیزیولوژیكی وخیم نیست ولی در برخی از موارد الگوی رفتار تغذیه‌ای بعدی را در كودك ترسیم می‌كند و می‌تواند به دلیل پیامدهای جسمانی اختلال در روان‌شناختی و مشكلات ارتباطی توأم با آن، وخیم باشد.[14]
 
4. بی‌اشتهایی عصبی در دوره دوم كودكی
  این بی‌اشتهایی شبیه بی‌اشتهایی متداول سال دوم زندگی است و به دنبال آن قرار می‌گیرد. واكنش كودكان این سنین با بازخورد مقاومت و تضادورزی شدید در انتخاب غذاها مشخص می‌شود و استفراغ‌های مكرر، علت اصلی نگرانی والدین است.[15]
 
5. بی‌اشتهایی عصبی در دوران بلوغ
  كه با كاهش كمی غذا به صورت محدودیت فراوان در كلیه غذاها یا به صورت انتخابی مثل نان و پنیر و ... همراه است. همچنین اختلال كیفی تغذیه در این دوره اتفاق می‌افتد به این صورت كه پاره‌ای از مواد غذایی كه با ارزش‌تر است و یا غذاهایی را كه دوست دارد را حذف كرده و به‌طور ناگهانی و رژیم‌هایی مثل رژیم گیاهخواری و ... را انتخاب می‌كند.[16]